پاسخ به پرسشهای دختران را به ماهواره سپرده ایم
الگوسازی برای حجاب بینیاز از تلویزیون نیست
فیلم 2012 ؛آمریکا و سودای کشتی نوح
ترانه-نوحه جایگزین مداحی شده است
میراث فرهنگی زرتشتیان
داروی دردهای امروز ما
هر چيز از حدّ ميانه و وسط به طرف افراط يا تفريط تمايل پيدا كند، عكسِ نتيجه مطلوب را خواهد داشت.
« كُلُّ شَىْ ءٍ جاوَزَ حَدَّهُ، إِنْقَلَبَ إِلى ضِدِّهِ. »
هر چيز از حدّش بگذرد، به ضدّ آن تبديل مى گردد.
بنابراين، ميانه روى در غضب، شهوت، خواب، خوراك و هر كار ديگر، مُنجى و نافع است، و دو طرف زياده و نقيصه ى آن مُضرّ و مُهْلِك. مگر امرى كه لا حَدَّ لَهُ.( كه ذكر و ياد خدا است. )(1)
1. ر.ك: اصول كافى، ج 2، ص 498؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 154؛ عدّة الداعى، ص248.»*
عید مبارک غدیر گرامی باد
در آستانه عید زیبای غدیر خم قرار داریم. عیدی که یادآور تکرار تجربه ی عهد نخستین برای ما است. یک بار دیگر خدای بزرگ بر لبان بنده اش و پیغامبر واپسین اش جاری کرد تا مهم ترین عهد دنیا را از انسان ها بگیرد. عهدی که بر جان یک یک همه کائنات سنگینی می کند و آن ولایت است.
ولایت،همان عهدی که هماهنگی شورانگیز و رهروی پر مهر و محبت است.همان جبر و تفویضی که سرنوشت آدمی بر آن رقم خورده تا آزادانه حقیقت ناگزیر برخاسته از سرشت طبیعت را به جان بپذیرد.
ولایت همان نوری استکه آدمی را هدایت می کند و همان روحی است که خدای بزرگ بر مشتی خاک دمید و او را لایق سجده فرشتگان نمود.
ولایت همان است آدمی را از خوردن میوه ممنوعه ظلم و حیله و سودای ماندگاری در این خاکدان مبرا می کند و راه ماندگاری در عالم را با شهد شهادت به ما می آموزد.
و غدیر خم تجلی گاه تولد انسان با عهد ولایت است آنگاه که آشکارا باید دست بر دست ولی بزنیم و او را بخواهیم تا از خدای او خواسته شویم.
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر نصره و اخذل من خذله
مویه هایی در سرزمین واقعه

ايرانياني كه به زيارت عتبات ميروند، در بينالحرمين به دنبال چيزي هستند و در نجف در پي چيز ديگري. اما رنج زيارت كوفه را به اميد ردپاي عدالت بر خود هموار ميكنند تا در كوچه پسكوچههاي اين شهر پررنج و پر رمز و راز و پر بليه، با علي(ع) و هوايي كه او تنفس كرده است، تلاقي كنند.
آنچه در پي ميآيد، حاصل قدم زدن در اين شهر و اطراف آن است. به نگاهي به پيشينه و حال شهري كه نامش تداعي بيوفايي نزد ايرانيان است. حال آنكه نويسنده اين گزارش اين لقب را شايسته كوفه نميداند و سعي ميكند از حوادث اين شهر بنويسد تا معلوم كند شدت ابتلائات فرود آمده بر اين شهر، شايد ديگر شهرها را هم در صورت مبتلا شدن وادار به بيوفايي ميكرد.
روزهداري در شهري كه روزهدار نيست

وقتي درباره فرهنگ و رابطه آن با روزهداري در ماه رمضان صحبت ميشود عمدتا نگاهها به آداب و رسوم اقوام در اين ماه پرعظمت معطوف ميشود؛ آداب و رسومي كه بر محوريت عقايد، مناسك، خوردنيها، متلها و ... بيانگر نگاهي تاريخمدارانه و انساني به اين ماه بزرگ است.
در رابطه با اجتماع جديد نيز رمضان كريم به عنوان كاهشدهنده متغيرهاي كجرفتاري مورد سنجش قرار گرفته است. اما اين دو سنجه (مردمشناسي و جامعهشناسي) همه ارتباط فرهنگي ماه مبارك رمضان با زندگي ما و آنچه از زندگي ما به عنوان فرهنگ براي جامعه بعدي اقليم و فرااقليم به يادگار ميگذارد، نيست.
عجیب ترین مدرسه ی دنیا
پنج شنبه شب ،آخرین شب ماه شعبان بود که با روحانی جوان و خوش بیانی که بیشتر در صدا و سیما و اینترنت می توان پیدایش کرد – شهاب مرادی – به دیدار مدرسه ی بزرگ و پر قدمتی رفتم که " شاگردان عجیبی " است.
نکته جالب این که در این مدرسه و کلاس های عجیب و غریب اسم خود ما هم نوشته شده بود.
اگر مشخصات شاگردان این مدرسه را برای شما تعریف کنم شما هم با ما هم داستان می شوید که چقدر شگفت انگیز است؟!
در این مدرسه شاگردانی بودند که چهل سال و بیشتر در کلاس دو و اول ابتدائی ، هرسال قبول می شوند اما دوباره می آیند و در همان کلاس ثبت نام می کنند.
در این مدرسه حتی شاگردانی دیدیم که تا دوم راهنمایی و اول دبیر ستان درس خوانده اند و قبول شدند اما دوباره خود را در کلاس اول دبستان ثبت نام کردند.
دیدن این مدرسه و شاگردان و عجیب و غریبش که از تکرار شدن درس هایی که ده ها سال آن را می خوانند چنین لذت می برند و به هیچ" تغییری" رضایت نمی دهند در عصری که در لحظه " دنیایی تازه متولد می شود" برایم باور کردنی نبود.
با شهاب مرادی به دیدن مدرسه ای رفته بودیم که خیلی ها در آن هیچ علاقه ای به تغییر و پیشرفت نداشتند ؛اما با اشتیاق پشت میز و نمیکت آن می نشستند و رنج رفتن و آمدن و گرسنگی و تشنگی اش را در سرما و گرما تحمل می کردند.
دقت به این صحنه تکان دهنده بود که " مدرسه خویشتن داری" در ماه رمضان ، محصلینی چون ما دارد که از بلوغ شرعی تا کنون - که به بلوغ عقلی نرسیده ایم - همه در پله نخوردن و ننوشیدن آن در جا می زنیم.
وقتی دیدم،که خیلی ها هستند پنجاه ،شصت سال است در پله ی اول هستند یا حتی پشت در مدرسه برای ورود به آن دل دل می کنند .بسیار از عاقبت خود ترسیدم.
واقعا جای ما در این نردبانی که خدا برای ما فراهم دیده کدام پله است؟
همان پله نخوردن و تشنه ماندن؟یا پله ندیدن و نشنیدن منهیات،؟یا برای ترقی و دیدن ملکوت آسمان ها چشم ها را گشودن و گوش را برای حقیقت و دل را برای تسلیم آماده کردن؟
این روزها دقت در سفره های روزه داریمان – که از قناعت خالی است –
دقت در رفتار روزه داریمان – که گاه خالی از مهربانی و هم دلی است –
ترافیک بی رحمانه نزدیک افطار خیابان هایمان و فریادهایی که به هم حواله می دهیم.
و ... بسیاری از خانواده هایمان به خاطر مسائل مالی نه به مهمانی کسی جز خدا می روند و نه مهمانی به خانه شان می آید جز خود خدا...
در این مدرسه بیش از آن که کتاب درسی بخرند، تنقلات ساعت تفریح می خرند .
در این اوضاع احوال قیمت گوشت و مرغ بالا می رود و تلخ ترین زولبیا و بامیه ها پخته می شود و عاقبت این همه تشویق و ترغیب آنکه شاید عده ای غفلتا در رادیو صدای قرآن به گوششان برسد یا وقتی به انتظار سریال طنز مناسبتی تلویزیون هستند – اجبارا – و – استثنائا – در حد 5 دقیقه موعظه ی یک صاحب دل را گوش کنند.
حال آن که درس هایی که به ما می دهند پاداشی بالاتر این ها دارد و آنها که در این بین به مرتبه ی بالاتری رفته اند به مقام " تقوا " رسیده اند.( سوره بقره)
تقوایی که هر که در پیش بگیرد برای او راه هایی باز خواهد شد که روزی اش از مسیر های غیر قابل پیش بینی فراهم خواهد شد.( سوره طلاق)
یادم آمد در روایتی خواندم که زهرای مرضیه ر- علیها سلام - غذایی برای شب های قدر فراهم می کرد تا حتی کودکان نیز در این شبهای آسمانی از گرسنگی به خواب نروند... تا جان کودکان برای عبادت خد ا قوی شود.
آموزگاران چه درسی به ما دادند و ما چه فرا گرفتیم؟
خدا به همه مان رحم کند!
الهی هب لی کمال انقطاع الیک
به نام خدا
جام جم ۲۸/۵/۸
...اگر بخواهیم پرنده وجودمان در ماه رمضان اوج خوبی بگیرد .ناچاریم از ماه رجب و شعبان شروع خوبی را آغاز کنیم.
مانند هوا پیمایی که روی باند قرار می گیرد تا سرعت بگیرد و رفته رفته از روی زمین برخیزد؛ماه رجب و شعبان فرصت داریم که خودمان را برای این اوج بلند آماده کنیم.
که اگر این گونه شد ،پروازی خواهیم داشت که تا روز عرفه ادامه خواهد داشت.
تفحص از شهداي زنده جنگ
«بابا نظر» عنوان روايت شفاهي سيدحسين بيضايي و مصطفي رحيمي است، از زندگي شهيدي كه خود 3 سال قبل از شهادت روزگارش را نقل نموده است.
شهيد محمدحسن نظرنژاد از بدو تاسيس سپاه پاسداران تا زمان شهادت، 140 ماه در مناطق عملياتي خدمت كرد و در كنار مدالهاي قهرماني كشتي و جودو 160 مدال تركش بر بدن داشت.
از مرتضي سرهنگي، مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت از وقفه 16 ساله ارائه كتاب (از زمان انجام مصاحبه تا تنظيم و انتشار آن) پرسيدم و از اينكه چرا اينقدر كه اجساد شهدا در اين سالها تفحص شده، آثار و ميراث بزرگ جنگ در ميان شهداي زنده مورد تفحص قرار نگرفته است.
سرهنگي هم به من نيك گفت كه ادبيات امري دير ياب و سخت ساخت است و به اين زوديها نتيجه نميدهد. راست ميگويد ولي آيا اينقدر؟
مرتضي سرهنگي كه خودش رزمنده جنگ است ميگفت: شهيد نظرنژاد را قبل از تدوين اين كتاب نميشناخته و از سردار گمنام جبههها كه از ديار امام رضا(ع) به غرب كشور آمده بود، خبري نداشته. او و خيلي دلسوزهاي ديگر اين عرصه هنوز هم از بسياري شهداي زنده جنگ و انقلاب خبر ندارند.
در اين اوضاع كه در عين پر كسي و پر مسوولي، ادبيات جنگ اينقدر بيكس و تنهاست بايد معجزهاي شود كه داء و بابا نظر و امثالهم آفريده شوند و در قافله شهداي زنده جنگ كه يك به يك به كربلا ميرود، از ميان دردهايي كه مجال حتي نفس كشيدن و نشستن به اين مغناطيس هاي تركش ربا نميدهد؛ عدهاي پيدا شوند كه تاريخ شفاهي جنگ، يادها و دادها به خاك نرود.
حسرت بدي بود، وقتي ديدم محمدحسن نظرنژاد 15 سال پيش كه شهيد شد، پس از 3 سال از مصاحبهها، نتوانسته بود حرف هاي ساده و صميمياش را ببيند.
شايد اگر بابا نظر زمان انتشار كتاب زنده بود، حرفهايش فتح بابي تازه براي كساني بود كه اين حرفها چراغ ذهنشان را روشن كرده و ميخواهند با صاحب اين حرفها و با تاريخ جنگ و دفاع گفتگو داشته باشند.
هنگامي كه به نمايشگاه گروه هاي جان بر كف تفحص ميروم، خوشنود ميشوم از اين كه ميبينم بچهها به قيمت خون خودشان هم اجازه ندادهاند، حتي يك استخوان از شهيدي گمنام بماند. امروز به اين فكر ميكردم كه كاش مسوولان فرهنگي اين 21 ساله پس از جنگ كمي همت اين بچههاي تفحص را داشتند كه سينهاي به دل خاك نرود مگر آن كه حرفها و ناگفتههايش را براي آينده و فردا بگويد؛ آيندهاي كه براي ماندن خود به خون تازه نياز دارد؛ خوني كه از ياد شهدا ميتراود.
خانه پدري براي هميشه
در حرم علي احساس غريبي و سنگيني نميكني. در حرمش تنها نميشوي و صحن و سراي بغايت كوچك و سادهاش چنان عظمتي در چشمانت ميآفريند كه غصه دار نميشوي.
بارها به حرم نازنينش رفتم تا لحظهاي بر زبانم جاري شد كه پدر جان سلام!
اي پدر بزرگوار آرميده بر بالين دو پدر بزرگ بشريت.
در ميان ضريح حضرت مولا صندوقي بزرگ ميبيني كه آرامگاه اين سه پدر با شكوه تاريخ است.
مرقد آدم، مضجع نوح و حريم علي.
آدم كه پدر آدمياست و نوح كه پدر ايمان و علي پدر شرافت و تعالي.
آدم كه بر كرانه توفان آفرينش پهلو گرفته و بذر وجود انسان بر كره خاكي افشاند و نوح كه بر موج عصيان خروشيد و با كشتياش بر كرانههاي رهايي و ايمان نشست و علي كه موج موج خون فرقش همه شقاوتهاي آغازين و پاياني را در آن سرخ مقدس در هم پيچيد!
اين خانه پدري براي همه آناني است كه آفرينش ميشوند چون آدم، توفان را شكست ميدهند چون نوح و آزاده و با شكوه غيرتمندند؛ چون علي!
اين خانه پدري براي همه آنهايي است كه چون آدم از روح خدا متبركاند و چون نوح از هواي خدا بر فراز و چون علي از عشق خدا در اوج. الذين امنوا اشد حبالله
از نجف اشرف كسي خسته نميشود، كه باورمان نيست اين خانه پدري چيزي براي ماندن كم دارد.
ما هر جا هم كه باشيم كمال ما، شخصيت و روح ما، هويت ما، همه و همه زماني در اوج است كه به خانه پدري خود برگرديم.
خانه پدري كه سرشار است از محبت و ايمان و صبر.
خانه پدري كه براي هيچ يتيمي، براي هيچ گمگشتهاي، براي هيچ بيقراري در آن جا كم نيست.
جايي كه خانه اميد و آرامش فرزندان است. جايي كه پدر هست و مادر هست و كودكاني كه بر صحن و سرايش براي هميشه تاريخ ادب و آداب ميجويند...
عجيب خانه پدري است اين خانه علي كه تاريخ هنوز هم چشم بر در آن دوخته تا كسي چون علي از ميانهاش بر دادگري كمر همت ببندد.
كمر دادگري براي نويدي نو و اميدي تازه.
خانه پدري كه هنوز قهرمان داستانهايش باباي خانه است. پدري كه همه ميخواهند به او برسند.
افسوس كه خود فرمود: و لا تقدرون علي ذلك... و خوشا كه اميدمان داد كه:
ولكن اعينوني بالورع و الاجتهاد و عصمه و سداد
امام زمان می آید
دیگر به هیچ چیز جز تو امید نداریم
میلادت مبارک
مظلومیت تبلیغات فرهنگی
تقاطع همین خیابان میرداماد ( که روزنامه ما در آن واقع شده) و خیابان حضرت ولی عصر علیه السلام چند سال است یک بوم بزرگ بر دیوار نقش بسته که بر روی آن در کنار تصاویر امام و رهبری عکس چند شهید اقلیت ترسیم شده است.
بالای این تصاویر هم آیه از قرآن بدین مضمون نوشته شده که جزای کار خیر پیروان ادیان الهی ( یهود و مسیحی و صائبین) در نزد خدا نابود نمی شود.
عيد بقر مبارك
چون کعبه به دور کربلا می گردد
منظومه عشق بر بلا می گردد
آن لحظه که گاه شهدا می گردد
صد چشمه فرات اشک این گونه خروش
گرد حرم ماه وفا می گردد
باید به طواف کعبه در هروله مرد
چون کعبه به دور کربلا می گردد
لب تشنه ی باران محبت بودن
رازیست که کشف ماجرا می گردد
این کشته حسین است که با باور خون
خورشید فراز نیزه ها می گردد
از گفتن" لااله الا الله " است
این خاک اگر کوی خدا می گردد
ماهی که پر از یاد حسین ابن علی است
هم سفره ی دل شاه و گدا می گردد
شش گوشه ضریحی است شفا خانه ی ما
درد و غم و رنج ما دوا می گردد
تا عرش خدا ز کربلا راهی نیست
گو سالک حق جوی کجا می گردد؟
در خیمه زینب است کز بند درون
با چادر خاکی اش رها می گردد