بسم الله الرحمن الرحیم

 

کلمه الله هی العلیا

 

 

 

یکی از لوازم شناخت فرهنگ شناخت از پایه هایی است که سنت از آن نشات گرفته است .دین یا فرهنگ زرتشتی یکی از عناصری است که حتی بعد از فراگیر شدند آئین حنیف اسلام در ایران در بسیاری از شئون فرهنگی کشور ما وجود داشته و بسیاری از رفتارهای ما را متاثر نموده است .

شناخت زرتشتی گری از زبان خود زرتشتیان مجال تازه ای برای بررسی بدون پیش داوری از این دین و فرآیند ی است که این آئین پیش روی مومنان خود قرار می دهد.

کوشش، فهم و علاقه ی جوانان ایرانی به گذشته ی خود و نگرش به تاریخ و زمینه سازی برای دریافت بینشی مردمی و جدید در جهان امروز مخصوصاً در تفکر جوانان هر ملتی که در هر عصری مشتاق به یادگیری سنت و فرهنگی هستند که پدران آنان هزاران سال در آن بسر برده اند، برایم بسیار جالب توجه و زیبا است.

از یک نظر می توان گفت فرهنگ و جهانی که ایرانیان، پیش از پذیرفتن دین اسلام داشتند با آنچه نصیب آنها شد کلاً تفاوت دارد. در این خصوص ادیانِ سامیِ یهودی، مسیحی و اسلام با یکدیگر مشابه هستند اما دین زرتشتی با اینکه جزو ادیان یکتاپرستی است بیشتر با تفکر و ساختارِ دیگری به ما شناسانده شده است.
به هر حال انسان همیشه نسبت به عصر پیش از خود گرایشی کلان و شیفته وار داشته است تا نسبت به عصری که در آن می زیسته است.

دینی که سدها سال بعد از ظهور زرتشت به نام زرتشتیگری شناخته شد بیشتر دینی منزوی در خود بوده که به دست مغان و دستورهای زرتشتی اداره می شد. به این دلیل است که در دوران ساسانیان تحول و انقلاب جدیدی را در دین زرتشتی مشاهده می کنیم. در این زمان این دین از حالت انزوای خود در آمده، بصورت دینی فرهنگی و مکتوب بازآفریده می شود. با در نظر داشتن خصوصیات عصر تاریخی و یا مردم سالاری ای که اسلام در آن بوجود آمد باز می توان شاهد آن بود که اسلام در اصلِ خود و از بسیاری لحاظ، مردمی تر و دینی فرهنگی تر از زرتشتیگری بوده است. به همین دلیل زرتشتیگری در حیطه ی عام و مردمیِ ایران دینی از یاد رفته بوده، بدرستی نتوانست در هیچ دورانی در تمامی سرزمین های ایرانی ریشه بدواند. حتی پذیرش دین زرتشتی چنانکه آنرا در هندوستان امروز می بینیم تنها به خود اقوام زرتشتی تعلق دارد و ورود به آن برای دیگران ممنوع است. در عصر هخامنشیان نامی از زرتشت در اختیار تاریخدانان نیست اما اهورا مزدا وجود خود را در سنگ نبشته های تخت جمشید و بیستون ارزه می کند. درباره ی زمان زندگی زرتشت اختلافات و نظریه ها و پژوهشهای گسترده ای وجود دارد. در این رابطه وجود فیزیکی او از 10000 تا 1000 و 600 سال پیش از میلاد و حتی همزمان با عصر پیدایش بودا فرض شده است. به نظر من بهترین و جوابگوترینِ این فرضیه ها برای نشان دادن وجود زرتشت همان توضیحی است که »گشتاسپ« (پدر داریوش یکم در بیستون و نه در شاهنامه) را نخستین شخصی می داند که دین زرتشت را پذیرفته و گسترش داده است. در این گفتار برای ما تفاوتی ندارد که زرتشت در چه عصری زندگی می کرده و یا حتی اینکه درباره ی وجود جسمی او همانند عیسی مسیح شک کنیم. با دید علمی هیچ اثر تاریخی ای از هر دوی آنها نمانده است. اما سعی ما بیشتر در آن است که با تکیه به دین زرتشتیگری تفکر، شناخت و خردگرایی ادیان را بررسی کنیم.


بخش اول:
عقاید

 

 

 

 

 

 

جهان بینی ادیان، هبوط روح در ماده و چگونگی مسائل باطنی

از نخستین نکاتی که در رابطه با بینش ادیان باید در نظر داشت آن است که چگونه روح و قدرتهای آسمانی و الهی در انسان، ماده و یا جهان هبوط می کنند. این فرودآمدن روح در ماده در نخستین ادیان بزرگِ بشری بدون هیچ مشکلی اتفاق می افتاد. اما در ادیان موعود گرایی مانند زرتشتیگری بودیسم و مسیحیت این مسئله با دید منفی ای وجود خود را در گیتی نشان داده اند. در اینجا تنها راه صحیح انسان در زندگی، برگشت به عصر طلایی و دوری از شهوت جسمانی است. در قسمت بعدی به این مسئله اشاره ی بیشتری می کنیم.
البته هبوط روح در ماده بینش و الگویی است از پیش طرح شده و ساختمانی است که در هوشمندی و تکامل بشری ریشه دوانده است. این تفکر در مغز انسان چنان اثری می گذارد که می توان آن را در تمامی تئوری های علمی هم مشاهده کرد.
مثلاً بروز روح در ماده در اصطلاح پزشکی و یا عصب شناسی همان "جهان مفهوم دار شده ایست که هدف آن حیات است". فیزیکدان های کلاسیک همچنان "انرژی را توانِ به انجام رساندن کار" تعریف می کنند. جهان بینی مذهبی و نظریه ی فیزیکِ کوانتوم هم بترتیب روح و واقعیت مفهوم دار را "تمایل به بودن و زیستن" تعریف می کنند. در بینش مذهبی مسئله ی "هبوطِ روح در انسان و وحدت آن دو" مورد نشان است. فیزیکِ کوانتوم در اندازه گیری حرکت موجی که عقربه ای را به نوسان در می آورد "بودن قدرتی" را تصریح می کند.
مفهوم دار کردن و یا معنی دادن به عکس العمل های روحی-الهی و انرژی-گرمایی در مذهب و علم دوباره با توضیحاتی روبرو هستند که مغز انسان باید گنجایش پذیرفتن و بکار بردن آن را داشته باشد. در غیر این صورت، تئوری ها و اعتقادات، قابل پذیرش نیستند و بزودی از یاد خواهند رفت. بگذریم.
با دیدی خردگرایانه می توان مثال خوبی داشت از هبوط روح در ماده در سه پیام اساسیِ دین زرتشتی:
1. پندار نیک
2. گفتار نیک
3. کردار نیک
این سه پیام جهان بینیِ فرود آمدنِ روح در ماده را از بالا به پایین تأویل می کند. با توجه به اینکه پندار نیک به قدرتهای الهی نزدیکتر است تا کردار نیک که زاویه ی عملیِ همان روح است. در این سه پیام فرود آمدن و یا هبوطِ روح را در پندار به سمت گفتار و یا تأویل کردن آن پندار نیک مشاهده کرده و در مرحله ی آخر در انجام دادن کار و یا "کردار نیکی" که از "پندار نیک" در "گفتار نیک" تأویل شده است می توان مشاهده کرد. ترتیب این سه پیام را می توان به صورت دیگری هم توضیح داد.
مثلاً در اعضای بدن انسان:
1. مغزِ انسان (پندار) 2. زبانِ انسان (گفتار) 3. دستِ انسان (کردار)
و یا با مثال ادبیِ پیچیده تری که به این شکل در می آید:

1. نویسنده (اندیشه) 2. نوشتار (نظریه) 3. نوشتن (عمل)

به این دلیل هر آفرینشی که از این سه مرحله عبور کند و بصورت واقعه ای در جهان پدیدار شود از کارهایی است که بزرگانِ تفکر کاملاً با آن آشنایی دارند. اما از پندار به کردار رسیدن راه پیچیده ای است که می توان آنرا در اساطیر با گذر از هفتخوان ها تشبیه کرد. هر اندازه از بالا به پایین و یا به »کردار« نزدیکتر بشویم انجام دادن ایده و یا »پندار« سخت تر شده و انرژی کلانِ فیزیکیِ بیشتری را می طلبد. چنانچه توماس آلوا ادیسون آن را توصیف می کند: "نبوغ عبارت از نود و نه درصد عرق بدن و یک درصد الهام روح است."
رسیدن به این ارتباط و تکامل و تعادلی که هبوط روح را در ماده توصیف می کند، پوییدنِ خردی است بسیار کلیدی که انسان باید در زندگی دنیوی خود به آن مسیر هدایت گردد و آن را بیابد. همانگونه که آن را در سه پیام بالا بصورت واژه ی »نیک« مشاهده می کنیم.
فیلسوفان در رابطه با هرمنوتیک یا علم تأویل و کلام، جهان را در »زبان« توصیف کرده اند و حتی اندیشه و پندار را در زبان گنجانیده اند اما در اینجا می توانیم مثال دیگری را در این سه پیام خردگرایِ دین زرتشتیگری بیاوریم:
1. ماورای زبان (احساسات و ناگفتنی ها - ارواح - خدایان و قدرتهای ماورای طبیعی)
2. علم تأویل و کلام (تئوری، تکنیک و ساختار)
3. کار (انجامِ کار بزور ماهیچه)
پس اگر ایجادِ همگراییِ زبانی موجبِ آن شده است که جهان و واقعیت انسان در جوامعِ فرهنگی تا 99،99% در زبانش توصیف گشته و بوجود آید، نباید کوچکترین درصدی را که در راستای ماورای زبان است از یاد برد. هر چند که در اینجا و دقیقاً بدلیل محدودیت های زبانی دوباره به تناقض های گفتاری بر می خوریم:
"کار فهم و تأویل همواره با معنا باقی می ماند. این نمایانگر همگانیت برتری است که خرد با آن فراتر از محدودیت های هر زبان مفروضی قرار می گیرد. تجربه ی هرمنوتیکی اصلاحیه ای است که به اعتبار آن خردِ اندیشیده از زندانِ زبان می گریزد، اما این تجربه هم به نوبه ی خود در زبان شکل گرفته است!"
از کتاب »حقیقت و روش« هانس گئورگ گادامر
هبوط کردن روح در ماده یکی از مدارهای مرکزی و پراهمیت ترین اندیشه ی ادیان است که باید با آن آشنایی فراوان داشت. حال باید دید که چگونه این اندیشه توسعه می یابد و با رشد فرهنگی در یک تفکر ساخته و پرداخته می شود.
شک مذهبی در گیتی - ثنویت و دوگانه گرایی - زرتشت و بودا، عیسی و مانی
در فرهنگ بابل و در گسترش تفکر مذهبی انسان، نخستین نبرد بین نیروهای مادی و الهی را که در پارسیسم به اوج خود رسید مشاهده می کنیم. همانگونه که در بالا اشاره شد جهان بینی ادیان پیش از این بینش نوین، هبوط روح در ماده را بدون هیچ مشکلی انجام شدنی می دانست. اما با شکی که در تفکر انسان بوجود می آید شاهد نبردی می شویم که بین قدرتها ی اهریمنی و اورمزدی رخ می دهد. ردپایی که آن را در دین مسیحیت و تفکر مانی بصورت آشکار موجود است از همین تفکر نشأت گرفته و مسیح و بودا نیز از پیروان خویش می خواهند تا از روزیِ دنیا دوری کرده، در این جنگ علیه شیطان و گناهان اینجهانی شرکت کرده بطرف وحدت الهی و یا نیروانا دست یابند.
بالاخره جداییِ بین روح و جسم دقیقاً اصطلاحی را که "روح در جسم زندانی است" بوجود می آورد. این دوگانه گرایی و ثنویتِ تفکر، بینش مذهبی انسان را عوض می کند و او از این به بعد با دید اندوهگینی به زندگی ای که منشأ اتحاد روح و ماده، روان و جسم بوده، می نگرد.
در پارسیسم و یا دین زرتشتیگری "نبرد جهانی" با ناجی موعود و یا نجات دهنده ای (همان معنای واژه مسیح) روبرو است که انسان را از دردِ مادیِ اینجهانی نجات دهد. نفوذ این افکار را در دین یهود، مسیح، مانی و بعد ها اسلام مشاهده می کنیم. ادیانی که نفوذ و تفکر پیدایش یک ناجی کمتر در آنها ریشه دوانده است، مهدی و ناجی را پس از حکومت هزارا سالانه ای می بینند که در آخرت بوجود می آید اما در دین زرتشت که با اندیشه ی جوامع و انقلاب کشاورزی روبرو است آفرینش نوین و ظهور ناجی را با مراسم جشن نوروز باستانی ادغام شده می بینیم که هر ساله تجدید می شود. همچنین می توان در کتاب بندهش گاهشماری و معاد شناسی 9000 یا 12000 ساله ی دین زرتشتیگری را با اسطوره ی نوین جهان علمی امروز تشبیه کرد. جهانی که پس از سکوتی بیکران با بیگ بنگ آغاز گشته و رستاخیز، آن روزی است که بالاخره ستاره ی خورشید سرد می شود و کره زمین را در مدار خورشیدی خود از بین می برد.
نام مسیح در میان پارسیان »سوشیانت« است (و بعد ها با میترا تشبیه می گردد) که بیشتر با زرتشت شباهت دارد. با ظهور او، رستاخیز و آفرینشِ جهانی نو بوجود می آید. در اینجا ادغام شدن روح در ماده بصورت همان جنگ بین اورمزد و اهریمن است که در نبرد آخرین به پیروزی قدرت های خوب اتمام می پذیرد.
اهورا مزدا، پدرِ قدرتهای دوقلوی اسپنتا ماینیو (روح مقدس) و انگرا ماینیو (اهریمن، شیطان و مار) است. در این میان، دیوها که خدایان پیشین پارسیان بودند در اسطوره ی نوین به روح ها و قدرتهای پلید تبدیل می شوند. روندی که در تمامی اساطیر ملل در هنگام دگرگون شدن فرهنگی کهنسال به فرهنگ نوین رخ می دهد. برای دوری از این قدرتهای پلید یکی از کتابهای دین زرتشتیگری که از تعداد 21 نسک اصلی کتاب مقدس زرتشتیان برای ما باقی مانده است همان کتاب »وندیداد« است که معنی آن به »قانون ضد دیو« برگردانده شده و از جمله در آن داستان آفرینشِ دنیای نوین، طریقه ی پاک نگهداشتن بدن و آبها و دوری کردن از اهریمنان مکتوب شده است.
در ادیان هندو، نخست آشورها که قدرتهای آشوبگرایانه ای بودند حکومت می کردند، اما دیوها در مقابل آنها پیروز می شوند و جهان بوجود می آید. فرشته هایی که در دین مسیحیت هبوط و سقوط می کنند برعکس نقش آشورها را می گیرند. – و از این به بعد میان فرشته ها، صدرالملائک، امیران و پادشاهان تفاوت بوجود می آید. امیران، نگهبانان قدرتهای انسانی هستند و برای نگهداری از گیتی با خدایانِ لجوج در حال نبردند. در پاداش کسانی که به این نگهبانان پناه نمی آورند، وحدتی تعالی و تقدسی فراسویانه در کنار "ارباب ارواح" (اهورا مزدا) در نظر گرفته شده است که بعد ها با "اسپنتا ماینیو" (یا روح مقدس) و "پسر بشر" همان تثلیت مسیحیان را بوجود می آورد که در پدر، پسر و روح القدس مشاهده می کنیم.
آتش در زرتشتیگری همان روحِ لجوج و خودسری است گرفته و مهار شده از آذرخش آسمانی که در آتشکده ها نگهداری شده و بصورت روان می سوزد.
تمامی این افکار در جوامع فرهنگی بصورت دو نوع خود را نشان می دهند. نخست آنانی که موجودیت فیزیکی و جهانِ گیتی را با قید و شرط هایی که قانون و قدرتهای الهی برای انسان آماده کرده اند می پذیرند. مثلاً در هنگامه ی رشد فرهنگیِ دین زرتشتیگری و اسلام. دوم، تفکری است که زیستن در جهان مادی را نفی کرده و تنها توحید و برگشت روح و انسان را به مبدأ خود صحیح می داند. همانند دین بودا و دوران نخستینِ دینِ مسیحیت. در ادیان مختلف آفرینش جهان اگر منفی دیده شود بصورت لغزش خدا شناخته شده و اگر مثبت و خوب باشد بصورت عظمت و بخشش او استخراج می شود.
در نتیجه اوستا و یا زرتشتیگری را باید در ادیان موعودگرا و ریشه های دین مسیحیت، دین یهودی (کتاب دانیال نبی و خنوخ)، هندو و بودیسم، میترا و خورشید جست. جدا از شناخت و کوشش اجتناب ناپذیر، مشکل می توان کلید فهم را دریافت و به این موارد پیچیده و پایه ای پی برد. درباره ی پیامبرانی مانند بودا، زرتشت و عیسی تاریخ ها و افسانه های بسیاری در دست است. هر کدام از آنها شاخه ای هستند از حوادثی که در تکاملِ تفکر مذهبی و بطور کلی جهان بینی انسان رخ داده است و می توان گفت که همگی از یک درخت تنومند نشأت گرفته اند.
شک و پرسشی که در اندیشه و پندار انسان بوجود می آید و ما در بالا به آن اشاره کرده ایم بصورت فراوانی در اشعار ادبیات و فارسی دیده می شود که جایگاه ویژه ای دارند. در این افکار هنوز پرسش هایی که انسان کیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ و به کجا می رود؟ بارها و بارها به پرسش کشیده شده است. تنها راه نجات از این زندگی مبهم و سرگشته در جهان بینی، سنت و تکنیکِِ عرفانی ای حفظ می شود که خواستار اتحاد روح و ماده است که حتماً در جای دیگری به بررسی آن خواهم پرداخت.


 

بخش دوم : زندگی زرتشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زرتشت

 زَرتُشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت نام پیامبر ایرانی بنیادگذار دین زرتشتی یا مَزدَیَسنا; و سراینده گاثاها کهن‌ترین بخش اوستا است.

زرتشت توجه مورخین معاصر را حداقل به دو دلیل جلب کرده ‌است: یکی مبدل شدن زرتشت به شخصیت ای افسانه‌ای است چنانچه در طی سال‌های ۳۰۰ قبل از میلاد تا ۳۰۰ بعد از میلاد اعتقادات مبنی بر اینکه او از علوم غیبیه مطلع بوده و از رسوم جادوگری آگاه، رایج شده بود. دیگر برداشت یکتاپرستانه او از خدا بوده که باعث گمانه زنی‌های مورخین معاصر در مورد تأثیرپذیری مسیحیت و یهودیت از تعلیمات زرتشت شده ‌است.

بررسی زندگی زرتشت با دشواریهایی روبرو است که باعث شده مورخین در بهترین حالت زندگینامه‌هایی که از او نوشته شده را سست و در بدترین حالت آن را گمانه زنی محض بخوانند: یکی از این دشواری‌ها پاسخ به این سؤال است که چه بخشی از دین زرتشتی از دین قبیله‌ای که زرتشت در آن بزرگ شده آمده و چه بخشی از آن ناشی از دریافت‌های مذهبی و تعلیمات او می‌باشد؟ سؤال دشوار دیگر این است که دین زرتشتی دوره ساسانی تا چه حد دقیق تعلیمات زرتشت را حفظ کرده بود؟ سؤال دیگر اینکه، متون بدست رسیده از این آیین مانند اوستا و گاتاها، کتب نوشته شده به زبان پهلوی، و نوشته‌های نویسندگان یونانی، تا چه حد تصویر دقیقی از نظریات زرتشت ارایه می‌کنند؟


 

ریشه و معنای نام

 

در اوستا زَرَت اّشْتَرَ است. بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زره‌دست و زره‌هشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زرتشتر می‌نامد.از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفته‌اند.آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است. البته بیش‌تر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمده‌است ولی این‌که چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شده‌است.

در جزء دوم این نام اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که نام وی با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی می‌دهد و به همان معنی است که امروز در فارسی می‌باشد. در گذشته برای شتر از آن جهت که حیوان بسیار مفیدی بود ارج و منزلتی خاص قائل بودند و بر نوزادان خود نام شتر را با پسوندهای خاص بر نوزادانشان مینهادند. همچنین در نوشته‌های تخت جمشید از شتر به عنوان هدیه‌ای که به داریوش اهدا می‌شد نام برده شده‌است. برای نمونه فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است. گاه نیز نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده می‌شود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد می‌شود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان می‌گویند که به معنی خاندان سفید است . نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را می‌دهد.

اسپیتامه نام خانوادگی زرتشت بوده‌است. در بند دوی همایشت آنجا که همای مقدس همچون دوستی به زرتشت نزدیک می‌شود وی را محترمانه با این نام خطاب می‌کند.

در بین یونانیان

در زبان یونانی استرا(ástra) به معنی ستاره‌ها و زوروس (zōrós) به معنی ضعیف نشده‌است. این کهن‌ترین معنی نسبت داده شده در زبان یونانی است. دینون یونانی آن‌را به «ستاینده ستاره» ترجمه کرده‌است. کریستیان بارتلمه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پیر» معنی کرده‌است و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کرده‌است. امروزه در منابع اروپایی، به پیروی از زبان یونانی، نام او زرواستر خوانده می‌شود.

فلسفه و اندیشمندان از دیر باز، پیوسته از زندگی پس از مرگ سخن گفته و درباره پایان زندگی زندگی افراد بشر اندیشه نموده اند دیدمان (معاد) و یا بازگشت به زندگی برای نخستین بار در باور های مذهبی مردم خاورمیانه به وجود آمده است در ان دوره‌ها یونانی ها ورومی ها معتقد بودند که روان انسان جاودانی و فنا ناپذیر است ولی به معاد جسمانی معتقد نبودند در باورهای مذهبی یونان باستان مانند معتقدات مذهب isis نیز سخن از معاد روانی رفته است ولی آنها به معاد جسمانی هیچ عقیده‌ای نداشتند دهریان ،ماتریالیست ها و بی خدایان عقیده دارند که هر موجود زنده‌ای در این دنیا دارای عمر محدودی بوده و پس از این که زندگی اش به پایان رسید برای همیشه از پهنه هستی خارج می شود این گروه همچنین باور دارند پس از این که انسان بدرود زندگی گفت و بدنش از هم نابود و متلاشی شد به اشیا و موجودات دیگری تبیل می شود و دوبار ه جان گرفتن و زنده شدن او امکان ندارد . کیش زرتشت و دینهای ابراهیمی که معاد جسمانی را از اصول عقاید خود به حساب می آورند باور دارند انسان بعد از مرگ باید در انتظار روز قیامت (رستاخیز ) باقی بماند تا درآن رز به حساب اعمال و رفتارشرسیدگی شود هر گاه او انسان نیکوکاری بوده برای ابد به بهشت و اگر بد کاره بوده باشد در دوزخ جای میگیرد معتقدان به این دیدمان باور دارند همان گونه که خداوند (اهورا) قدرت آفرینش انسان را دارد به همان گونه نیز قادر است به آثار و بقایای مانده از جسم او دوباره جان بدهد و او را به شکل زمان زندگی اش دوباره زنده کند . نوشتارها و کتاب های بی شمار مذهبی خاورشناسان و دانشمندان علوم دینی بدون تردید نشان می دهد که بنیان گزاران دینهای سامی (تمام دینهای عربی ) روز قیامت را مانند برخی تیوری های دیگر از قبیل وجود شیطان ،پل صراط ،بهشت و دوزخ ومعراج و غیره را از کیش زرتشت و آیین مزدیسنا گرفته و انها را به نام نو آوری های دین خود به پیروانشان آموزش داده اند اصول دین زرتشت حاکی است هنگامی که روز قیامت فرا می رسد افراد نیکوکار و همچنین بدکار هر دو از همان محلی که مرده اند دوباره زنده می شوند ، زمین و اسمان مرده‌های خود را تسلیم می کنند وهمه آنها در پیشگاه دادگری داوری الهی قرار می گیرند روانهای افراد نیکو کار و بدکار ، هر دو به بدنهایشان باز می گردد . استخوانهای مردگان از زمین . خون آنها از آب .موهایشان از گیاهان و وجود انها از آتش دوباره زنده خواهند یافت به گونه‌ای که آنها از هر جهت به شکل زمان زندگی خود بازگشت خواهند کرد همچنین کیش زرتشت باور دارد که در روز رستاخیز سر انجام نیکی بر زشتی پیروز خواهد شد و برای افراد نیکو کار دنیایی پر از مهر و آرامش و دوستی به وجود خواهد آمد یو نانی ها کیش زرتشت را دین ایرانی ها و نخستین دین یکتا پرستی می دانستند بر خلاف سایر دینها که دین های آیینی نامیده شده اند دین زرتشت دین عقیدتی نام گرفته است بدین شرح که در کیش زرتشت کسی که به پیروی از این کیش تن در دهد نخست اصول معتقدات آن را می پذیرد و سپس زرتشتی می شود ولی پیروان سایر دینها با اجرای آیین های ویژه‌ای به پیروی از آن دین در می آیند به گفته دیگر یک زرتشتی هیچ گاه از شکم مادر زرتشتی زایش نمی یابد بلکه پس از رسیدن به دوره بلوغ و رشد معنوی و درک لازم با پذیرش معتقدات آن کیش زرتشتی می شود ولی در سایر دین ها افراد مردم با اجرای پاره‌ای از آیین های آن دین وادار می شوند به آن دین ایمان بیآورند . برای مثال موسویت و اسلام کودکی پسری که از شکم مادر زایش می یابد ختنه می شود و به پیروی از آن دینها در می آید و در مسحیت غسل تعمید انسان را مسیحی می کند یکی از اصول معتقدات کیش زرتشت که اثر بسیار شگرفی در منطقه خاور نزدیک داشته باورهای این کیش درباره روز رستاخیز و بازگشت مردگان به زندگی دوباره با بدن پیشین خود می باشد روز رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ از نو باوری های کیش زرتشت است و پیش از ظهور این کیش چنین دیدمانی در دنیا وجود نداشته است زرتشت باور داشت افراد نیکو کار پس از روز رستاخیز و بازگشت به زندگی دوباره تکامل پیدا می کنند و در پرتو فرمانروایی اهورا مزدا زندگی جاودان خواهند داشت ولی در فراگشت پیروزی نیکی بر بدی ،روان و جسم بدکاران نابود خواهد شد . یو نانی های باستان بویزه پیروان مکتب افلاطون به سبب دانش زرتشت در ستاره شناسی برای او احترام بسیار قایل بودند و(اریستوکسنوس ) یکی از مشهور ترین شاگردان ارسطو که بین سیصد تا سیصدو بیست سال پیش از میلاد وسیح نوشتارهای بسیاری به رشته نگارش درآورده نوشته است که فیثاغورث شاگرد زرتشت بوده است این فروند نشانگر آن است که حتی باورها دینی و فلسفه یونان باستان نیز از تاثیر باورهای زرتشت در باره زنده شدن مردگان پس از مرگ و روز رستاخیز بر کنار نمانده است . دین های ایراهیمی نیز نه تنها دیدمان معاد جسمانی و روز قیامت را از کیش زرتشت برداشت کردند بلکه بسیاری از تیورهایی دینی خود را نیز از اصول کیش زرتشت گرفته اند . ولی هر یک ازد ینهای ابراهیمی پس از برداشت بسیاریی از تیورهایی دینی خود از کیش زرتشت . نهاد آن را دست نخورده نگذاشتند و شکل و چگونگی آنها را تغییر دادند مقایسه نوشتارهای موجود مذهبی کیش زرتشت و کتابهای مقدس دین های ابراهیمی به خوبی این دیدمان را ثابت می کند


 

زمان زرتشت

زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهش‌های دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. بیشتر ایرانشناسان، ده تا یازده سده پیش از مسیح را پیشنهاد می کنند. درباره تاریخ زایش او دیدگاه‌های فراوانی وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس‌ و هرمی‌ پوس‌ نوشته‌اند که‌ زرتشت‌ پنج‌ هزار سال‌ پیش‌ از جنگ‌ تروا می‌زیسته‌ است‌. دیوجانس‌ لائرتیوس‌ نیز به روایت از هردمودروس‌ و کسانتوس‌ همین‌ دیدگاه را بازگو کرده‌است. روایات‌ ایرانی، که‌ برپایهٔ منابع‌ پهلوی مانند بندهشن‌ و ارداویرافنامه تکیه‌ دارند و پس‌ از زوال‌ نفوذ آیین زرتشت‌ نوشته‌ شده‌اند، زایش زرتشت‌ را سه‌ قرن‌ پیش از اسکندر مقدونی‌ می‌دانند. این‌ روایت‌ به‌ وسیلهٔ بیرونی و مسعودی و دیگر نویسندگان ایرانی‌ پایدار ماند و تا قرن‌ گذشته‌ نیز اعتبار خود را حفظ‌ کرد. راه درست رفتن و به نتیجه رسیدن این است که گفته‌ها و نوشته‌های دانشمندان پیش از مسیح یونان را که نزدیک به ۲۵۰۰ سال از ما جلوتر بوده‌اند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهی داشته‌اند را بررسی کنیم و از روی آن‌ها به چگونگی این راز کهن پی بریم.

نخستین مورخ یونانی که از زرتشت نام برده و زمانش را تعیین کرده‌است، زان توس (به انگلیسی: Xanthus) یا خانتوس لیدیایی می‌باشد که در قرن پنجم پیش از میلاد می‌زیست[۱۲] او در سدهٔ پنجم (۵۰۰-۴۵۰) پیش از میلاد مسیح میزیسته و نویسندگان دیگر از گفته‌های او یاد کرده‌اند. دیوژن لرتیوس (به انگلیسی: Diogenes Lartius) یونانی، در سال‌های نزدیک به دویست و ده (۲۱۰) پس از میلاد مسیح، پس از ذکر سخنانی از زان‌توس در دو نسخهٔ دستنویس، زمان زرتشت را با شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) و در نسخهٔ دیگر با شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به سوی یونان یاد کرده‌است. در خبر دیوژنس لرتیوس، شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) از دو راه دارای ارزش است.

نخست اینکه با گفته‌های شاگردان افلاتون و دیگر دانشمندان به خوبی سازگار است، در حالی که شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) با رای و نظر هیچ یک از دانشمندان سازگاری و نزدیکی ندارد.

دوم اینکه دیوژنس لرتیوس، علاوه بر نوشتهٔ زان‌توس، سخن دیگری را نیز از هرمودوروس (به انگلیسی: Hermodoros) شاگرد افلاتون یاد می‌کند که به گفتهٔ او زمان زرتشت را ۵۰۰۰ سال پیش از جنگ ترویا (به انگلیسی: Troya) یاد می‌کند.

از این گفته‌ها چنین بر می‌آید که رای دیوژنس ششهزار سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به یونان بوده و خواسته‌است با یادآوری از این شماره‌های هماهنگ، زمان پیغمبر ایران را نشان دهد. چون لشکریان خشایارشا که در سارد گرد آمده بودند در بهار سال چهارسد و هشتاد (۴۸۰) پیش از میلاد مسیح بو یونان روی آوردند، پس زمان زرتشت از روی شمارهٔ ششهزار، نزدیک به ششهزار و چهارصد و هشتاد (۶۴۸۰) سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد. از سوی دیگر چون گرفتن ترویا و افتادن آن به دست یونانیان در سال هزار و یکصد و هشتادوچهار (۱۱۸۴) سال پیش از میلاد مسیح می‌شود. همانگونه که می‌بینیم نتیجهٔ این دو گفتار با اندک ناسازگاری نشاندهندهٔ یک زمامن است که نزدیک به ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را نشان می‌دهد. بی‌گمان سرچشمهٔ این دو خبر یکی است و این ناسازگاری اندک در برابر روزگاری بس دراز که از هشتاد و پنچ سدهٔ پیش یاد می‌کند، چندان ارزشی ندارد و به پایهٔ کار سستی نمی‌رساند. در اینجا باید این را یادآور شویم که این شماره‌ها زمان زاییده شدن زرتشت را نمی‌نمایاند، بلکه زمان زندگی او را نشان می‌دهد. چون آوازهٔ زرتشت از سی سالگی به بالا بوده که به پایهٔ راهنمایی مردم رسیده‌ است، از این رو باید سال‌های زندگی او را در آغاز این شماره‌هایی که یاد شد، دست کم نزدیک به چهل سال بدانیم. با این روش، زمان پیدایش او از روی شمارهٔ ششهزار زان‌توس، نزدیک به ۶۵۰۰ و از روی شمارهٔ پنج‌هزار (۵۰۰۰) هرمودوروس، بیش از ۶۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌شود.

شاگردان افلاتون

افلاتون دانشمند نامی یونان در سال ۴۲۹ پیش از میلاد مسیح به دنیا آمد و در سال ۳۴۷ پیش از میلاد درگذشت. کتابی است وابسته به او که به نام آلکیبیادس (به انگلیسی: Alkibiades) می‌باشد. شاگردانش در زیرنویس‌هاو یادداشت‌هایی که به این کتاب نوشته‌اند، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از مرگ افلاتون یاد کرده‌اند. چنانکه می‌بینیم این گفته‌ها نیز زمان زرتشت را نزدیک به ۶۵ سده پیش از میلاد مسیح به عقب می‌برد و از نوشته‌های زان‌توس پشتیبانی می‌کند. شاگردان افلاتون که از زمان زرتشت یاد کرده‌اند، به نام ارتویا ارستاتالیس (ارستو)، اودوک سوسس (به انگلیسی: Euduxus)، هرمودوروس (به انگلیسی: Hermodoros) می‌باشند. گفته‌های این دانشمندنان در کتاب‌ّای نویسندگان نیز به جا مانده. از آن جمله، یکی پلینیوس (به انگلیسی: Plinius) رومی است که به پلینی بزرگ نیز یاد شده‌است. این دانشمند در سال ۲۳ پس از مسیح چشم به جهان گشود و در سال ۷۹ مُرد. از این دانشمند کتاب بزرگی به نام تاریخ طبیعی به جا مانده. پلینیوس در این کتاب می‌نویسد اودوک سوس و ارستاتالیس (ارستو)، زمان زرتشت را ششهزار سال پیش از افلاتون دانسته‌اند. خود پلینی بر این گفته‌ها می‌افزاید، موسی چندین هزار سال پس از زرتشت بوده‌است. آنچه بیان شد، گفته‌های اودوکوس و ارستو بود در کتاب پلینی. گفته‌های هرمودوروس شاگرد دیگر افلاتون نیز که زمان زرتشت را از ۶۲۰۰ پیش ازمیلاد بالاتر می‌برد، در بحش مربوط به زان‌توس بیان شد.

هرمیپوس

پلینیوس رمی یا پلینی بزرگ در همان کتاب تاریخ طبیعی خود می‌گوید: بنا به گفتٔ هرمیپوس (به انگلیسی: Hermippus)، زرتشت پنج‌هزار سال پیش از جنگ ترویا می‌زیسته‌ است. هرمیپوس از دانشمندنان بزرگ یونانی بوده که در سال‌های نزدیک به ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح به سر می‌برده‌است.

 تئوپومپوس

در کتاب «پیشگفتاری بر اوستا» بنا به گفتهٔ تئوپومپوس از مردم خیوس (Khios) (همزمان فلیپ و اسکندر)، زمان زرتشت را پنجهزار سال پیش از جنگ ترویا می‌نویسد و بنا به گفتهٔ اودوک‌سوس، آن را شش هزار سال پیش از افلاتون یاد می‌کند و می‌نویسد:

« ارستو نیز با اوپوکسوس هم‌رای می‌باشد و باستانی بودن آیین ایرانیان را جلوتر از آیین مصری‌ها می‌داند.  »

سوئیداس

سوئیداس یونانی در سال‌های نزدیک به ۹۷۰ می‌زیسته. فرهنگی از او مانده که نام بسیاری از مردمان نامی روزگاران گذشته در آن یادشده. در این کتاب از دو زرتشت نام می‌برد. یکی دانای پارس و ماد که پنج‌هزار سال پیش از جنگ ترویا می‌زیسته و دیگری اخترشناسی در زمان نینوس.[نیازمند منبع]

منابع ایرانی پهلوی و پس از اسلام

در اوستای قدیم به زمان ظهور زرتشت اشاره‌ای نشده‌است. اما این مطلب، در دو رسالهٔ معروف پهلوی، یعنی بندهشن (کتاب آفرینش) و ارداویرافنامه، که هر دو در سدهٔ نهم و دهم میلادی تنطیم شده‌اند، مورد بحث قرار گرفته‌است. در کتاب بندهشن آمده‌است که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر می‌شود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کرده‌است، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد. مورخان ایرانی دورهٔ اسلامی مانند مسعودی و بیرونی، که جز منابع پهلوی اطلاعات دیگری در دست نداشتند، بعثت زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از حمله اسکندر ذکر کرده و آن را ۵۵۸ پیش از میلاد دانسته‌اند.

 اوستاشناسان و خاورشناسان

دیدگاه دیگر دربارهٔ زمان زرتشت، متعلق به بیش‌تر پژوهشگران و دانشمندان پارسی هند نظیر جمشید جی کاتراک می‌باشد که زادروز زرتشت را حدود ۶۶۰۰ سال پیش از میلاد ذکر کرده‌اند. نظر دیگری که توسط یکی از نویسندگان دانش‌پژوه پارسیان هند است بیان می‌کند که از روی ستاره‌شناسی و اخترشماری، زرتشت ۷۱۲۹ سال پیش از مسیح به دنیا آمده و تا سال ۷۰۵۲ پیش از مسیح زنده بوده‌است.

پژوهشی نوین از سورنا فیروزی، پژوهش گر و نویسنده ایرانی که بر اساس محاسبات بیولوژیک بر روی سن درخت سرو کاشته شده بدست زرتشت صورت گرفت، سال 6184 پ.م و در نتیجه داده ای نزدیک به گزارش های کلاسیک یونانی را نشان داد.این نخستین بررسی انجام گرفته بر اساس دانشی برون از اختر شناسی بشمار می آید.

صراحت و قطعیتی که روایات سنتی به تثبیت دورهٔ زندگی زرتشت در سیصد سال پیش از اسکندر داده‌اند، سبب شد که بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند.

از آن‌جا که بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، مبنای کار را روی مقارن بودن زرتشت با ویشتاسب، پدر داریوش قرار داده‌اند، نتیجه کار آنها یکسان است. چنان که هرتل و هرتسفلد که از شباهت اسمی استفاده کرده، پدر داریوش را با ویشتاسپ یکی دانسته‌اند، ناگزیر، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد می‌پندارند.

 

البته زمان پیدایش آیین زرتشتی، چندان در روایات سنتی پهلوی قابل اعتماد نیست. چون، با توجه به این که همه مورخانی که زمان زرتشت را بین شش تا هفت هزار سال پیش از میلاد ذکر کرده‌اند، در عهد هخامنشی می‌زیستند، اگر زرتشت در دوران هخامنشیان ظهور می‌کرد، باید آن‌ها از آن اطلاع می‌داشتند. حتا ادعا شده‌است که اودُخوس و برخی دیگر، ۲۱ نسک اوستا را هم مطالعه کرده بودند. با این وجود، چطور ممکن است هردودت، مورخ سرشناس یونان که مقارن داریوش بزرگ می‌زیسته‌است و حتی از بیان جزئی‌ترین موضوعات تاریخ ایران هم هرگز امتناع نکرده، از معاصر بودن زرتشت و پدر داریوش، آگاه نبوده باشد و یا اگر بوده، در امر به این مهمی به سکوت گذرانده است؟

از سوی دیگر، کسانی چون وندیشمن، ویلیام‌ گیگر، تیل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد مایر، کریستن سن، مری بویس، ابراهیم پورداود و شاپور کاووسجی روایات سنتی را از همه جهات با دلایل قاطعی رد کرده‌اند.

زبان‌شناسی

بررسی‌هایی‌ که‌ در صد و پنجاه‌ سال‌ پیش، نخست‌ در اروپا و پس‌ از آن‌ در آمریکا در زمینهٔ ادبیات‌ و مذاهب‌ و زبان‌های خاوری‌ انجام شده، این موضوع را مورد بررسی قرار داده‌است. زبان‌ اوستایی خویشاوند زبان‌ سانسکریت‌ است‌. گاتاها یا سرودهای مقدسی که‌ به‌دست زرتشت‌ ساخته‌ شده‌اند، طنینی عتیق‌ همانند سرودهای‌ ریگ‌ودا، دارند. همچنین‌ نزدیکی‌ محسوسی‌ میان دستور زبان‌ و وزن‌ و سبک‌ سرودهای‌ ریگ‌ - ودا، و دستور زبان‌ و وزن‌ و سبک‌ گاتاهای زرتشت‌ موجود است‌، و در حقیقت‌ ساختمان‌ صرفی‌ زبان‌ گاتاها از ساختمان‌ صرفی‌ سرودهای ریگ‌ - ودا، ابتدایی‌تر و ساده‌تر است‌. در هر حال‌ اکنون‌ این‌ دیدگاه وجود دارد که‌ تصنیف‌ گاتاها نمی‌تواند به‌ طور جداگانه‌ و در یک‌ فاصله‌ زمانی دور از زمان‌ تصنیف‌ وداها صورت‌ گرفته‌ باشد، و عصر زرتشت‌ را حدود‌ یک‌ هزار سال‌ پیش از مسیح‌ می‌دانند.

خاستگاه زرتشت

از این پیامبر ایرانی‌ در یشت‌های‌ کهن‌ سخن‌ می‌آید که‌ در «ایران‌ویج (اَریّانَ و یَوچَه)» در ساحل‌ رود «دائیتی» در سرزمین‌ قبایل‌ ایرانی‌ زاده شد. در زامیادیشت‌ زیستگاه‌ زرتشت‌ را در ناحیه‌ ئی می‌داند که‌ در آن‌ دریاچه‌ «کوسَویّ» (که ممکن است همان دریاچه هامون باشد) است‌. به هر تقدیر ناحیه‌ «ایران‌ویج» گاه‌ خوارزم پنداشته‌ می‌شود و گاه‌ آن را آذربایجانو بعضاً به سبب مراسمی‌ مذهبی‌ که‌ در ستایش‌ «اَرُدویسورااناهیتا» می‌شود آن را در سیستان ذکر کرده‌اند.همچنین هندشناسانی مانند مایکل ویتزل سرزمین اصلی وی را کوهستان‌های سرد افغانستان مرکزی دانسته‌اند.اما در یسنا اشاره می‌شود که زرتشت یا بزرگترین رهبر روحانیت زردتشتی در جایی به نام «رقاً دفن است بندهشن این»رقاً را همان ری می‌داند در قرن ۱۰ میلادی نویسنده ایرانی محمد الشهرستان که اصلیتش از ترکمنستان بود پیشنهاد کرد که پدر زردتشت از آتورپاتکان و مادرش از ری بوده است در هر صورت زرتشت‌ از سرزمینی‌ کهنی‌ برخاست‌ که‌ مردمانش‌ آریایی‌ بودند.

در زادسپرم (۱۵/۱۰)، زادگاه زرتشت در مکانی در چیچست در نظر گرفته می‌شود. چیچست، در اوستا، نام دریاچه‌ای اسطوره‌ای در شرق ایران است

همچنین بسیاری از خاورشناسان غربی مانند آنکتیل دوپرن بلخ را زادگاه زرتشت دانسته‌اند.

 

تبار و خانواده زرتشت

مسعودی ضمن بیان سلسله نسب زرتشت، جد پدری زرتشت را فردی به نام پورشسف دانسته‌است. مادر او دُغدو و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان (زرتوشتره سپیتامه) بود. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فری‌هیم‌رَوا از خاندانی نژاده و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آن‌هاست.

زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووی نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بوده‌است.

زن نخست او پسری به نام ایسَت‌واسْتَرَه و سه دختر به نام‌های فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت. در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می‌کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپه (جاماسب) می‌نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام‌های اورْوْتَتْ‌نَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده؛ و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشته‌است.

نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوی مانگهه (میدیو ماه) بود، که فروردین یشت از او نام می‌برد. وی در روایات سنتی، پسر عموی زرتشت به شمار آمده‌است.

هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند. به عبارت دیگر پسر ارشد او نخستین موبد موبدان، پسر دوم نخستین رئیس و افسر رزمیان و پسر سوم، رئیس طبقهٔ برزیگران بوده‌است  .لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده‌است صفت یا عنوان پیغمبر می‌باشد. به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست که آفریده‌ای از جانب آفریدگار بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود. اشوزرتشت را از دودمان مه‌آبادیان نامیده‌اند

زندگی زرتشت

روایت باستانی بر آن است که زرتشت در سن پانزده‌سالگی نزد آموزگاری به شاگردی پرداخت و از او کشتی دریافت کرد. پس از اعلام پیامبری، زرتشت به شمال خاوری ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ کوچ کرد. در آن‌جا از گشتاسب خواست تا به آیین وی درآید؛ گشتاسب پس از مشورت با جاماسپ و فرشوشتر آیین تازه را پذیرفت.و زرتشت توانست دین خود را گسترش دهد.

کشته شدن زرتشت

زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد.

فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر می‌کند.

 

از آنجا به بلخ آمد سپاه

 جهان شد ز تاراج و کشتن سیاه

نهادند سر سوی آتشکده

  بر آن کاخ و ایوان زرآژده

همه زند و اّستا همی سوختند

  چه پر مایه تر بود بر توختند

ورا هیربد بود هشتاد مرد

 زبانشان ز یزدان پر از یاد کرد

همه پیش آتش بکشتندشان

  ره بندگی بسر نوشندشان

ز خونشان بمرد آتش زردهشت

 ندانم چرا هیربد را بکشت

زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد.در کتاب‌های پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشده‌است.

 


 

بخش سوم:

فلسفه زردتشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زرتشت چنین گفته‌است: «سخن‌ها را بشنوید و با اندیشه روشن در آن‌ها بنگرید و راهی را که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید، از آن دو مینوی همزادی که در آغاز آفرینش در اندیشه و انگار پدیدار شدند، یکی نیکی را می‌نمایاند و دیگری بدی را؛ و میان این دو، دانا راستی را برمی‌گزیند و نادان دروغ را»

وی در الهام‌های خود گیتی را ستیزی کیهانی بین اشا (درستی-برای توضیحات بیشتر توضیحات را ببنید) و دروغ می‌بیند.مفهوم اصلی اشا (که بسیار ظریف و تفسیر آن فقط به طور مبهم ممکن است) بنیاد تمام عقیده‌های دیگر زردتشتی مانند اهورامزدا٫ خلقت ٬ وجودیت ٬ و اراده آزاد است.این مفهوم بزرگ‌ترین اهدایی است که زردتشت به فلسفه دینی کرده‌است. دلیل آفرینش انسان مانند دیگر آفرینش‌ها نگهداری از درستی است.این هدف با مشارکت زنده در زندگی و گفتار ٬ پندار و کردار نیک دست یافتنی خواهد شد. عنصرهای فلسفه زردتشت از طریق تاثیر آن بر یهودیت و افلاطون گرایی میانی وارد فلسفه غرب شده‌است و به عنوان یکی از نخستین وقایع کلیدی در پیشرفت فلسفه شناخته می‌شود.

 

پنج پایه بنیادین دین زرتشتی

 

نخست :باور به یگانگی اهورا مزدا خداوند جان و خرد و او را آفریدگار یگانه و بدون دستیار همه هستی دانستن

دوم: دنیا را با چشم باز و اندیشه روشن نگریستن. اندیشه را شمع راه کردن و دل بستن به خدا ، هر دو باهم.فلسفه پندار و گفتار وکردار نیک را با خود همراه دارد.

سوم:نسبیت خوبی وبدی

بر این اساس هیچ یک از آفریده های اهورامزدا در ذات خود بد یا خوب نیستند و این اندیشه انسان است که به خاطر شرایط خاص در باره آنان قضاو ت کرده و آنان را خوب یا بد می داند

 

چهارم: خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران یافتن. زرتشت از انسان می خواهد بامدادان که از خواب بر می خیزد در جستجوی راهی برای خوشبختی دیگران باشد. بر این اساس است که خوشبختی از آن همه خواهد شد

مردمی که فقط در پی خوشبختی خویشند و یا حتا خوشبختی دیگران را در پس خوشبختی خویش می خواهند هرگز روی آرامش نخواهند دید

پنجم: پاداش خوبی و پادافره بدی ها همه و همه چه در این جهان و چه در جهان مینوی همواره همراه انسان خواهد بود. در این جهان وجدان انسان او را شاد می کند و یا آزار می دهد و در جهان مینوی باز همین وجدان بیدار خواهد بود که به کمکش خواهد آمد و یا نه


 

بخش چهارم :

گات ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گات‌ها (گاتاها) سروده‌ای است که از دیرباز از سخنان اشو زرتشت اسپنتمان دانسته می‌شده و در برگیرنده پیام و آموزشهای وی[ و بنیاد دین زرتشتی است و کهن ترین و مقدس ترین بخش کتاب اوستا شمرده می‌شود.

معنای واژهٔ گات

گات ها(اوستایی) جمع گات به معنای سرود است که در زبان پهلوی به گاث،گاس تبدیل شده و در زبان پارسی گاه گفته می‌شود.ردپای این واژه در دستگاه‌های موسیقی امروز ایرانی به جای مانده همانند سه گاه و چهار گاه.

 ساختار و ترتیب

گاتها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان،شکل ارائهٔ مطالب؛فکر واندیشه، سبک شعر و ویژگی های دیگر با ديگر بخش های اوستا تفاوت دارد،ازین روی همهٔ اوستا شناسان و دانشمندان آن را از خود زردشت می‌دانند،گاتها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان اند که به شدت موجز وفشرده اند و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگاز آنها را به نظم در آورده اندتا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آنها تعیین کرده اند  ۱۷سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند ،حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه در کل است که بعد ها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شده اند.این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آنها در یسنا شناخته می‌شوند و خود ۵ بخش شده اند.

ازآنجا که نخستین واژهٔ آن اهون ویتی خوانده می‌شده و در پهلوی اهنودگات می خوانند.شامل ۷ هات(فصل) می‌باشد.هر فصل مشتمل بر چند قطعه و هر قطعه دارای سه مصراع است. و هر مصراع شانزده هجا دارد که پس از هجای هفتم وقف یا سکته‌ای است

  • اُشتَوَدگاه درباره :راز آفرینش، خودشناسی، خدا شناسی اشتاویتی و به پهلوی اشتودگات دارای چهار "هات" است و هر هات به چندین قطعه قسمت شده که هریک پنج مصراع دارد و هر مصراع 11 هجاد دارد و سکته یا وقف بعد از هجای 4 ام است
  • سپَنتمَدگاه درباره : آفرینش و پیرامون آن سپنتامینو،در پهلوی  سپنتمدگات ،چهار "هات" دارد.هر هات چندین قطعه و هر قطعه 4 مصراع و هر مصراغ 11 هجا داراد،وقف مانند اشتودگات پس از هجای 4م است
  • وُهوخْشتَرگاه درباره : تازه شدن جهان و بهرهٔ کار کرد آدم تنها یک هات دارد ،هر قطعه 3 مصراع و هر مصراع 14 هجا دارد و سکته یا وقف در وسط آن یعنی پس از هجای هفتم می‌آید
  • وَهیشتوایشْت‌گاه درباره : والاترین آرزوی اشو زردشت و اشوان[هفت هات دارد،قطعه‌ها مرکب از دو مصراع کوتاه و دو مصراع بلند اند.مصراع کوتاه 12هجایی ، با وقف پس از هجای 7 ام.(5+7) و مصراع های بلند 19 هجایی با دو وقف یکی پس از هجای هفتم و دیگری پس از هجای 14ام است.

زبان

زبان گاتها ، گاتی یا اوستایی کهن است که به گروه زبان های ایرانی کهن متعلق است و زیر شاخهٔ خانوادهٔ خاوری زبان های هندواروپایی،شرق ایران است.زبان این قسمت به کهنگی زبان ریگ ودا کتاب مذهبی هندوان آریایی است و قدمت آن لا اقل به ۸ قرن پیش از میلاد می‌رسد بیشتر آنچه از اوستای گاتی فهمیده می‌شود هم از نظر واژگان و هم دستوری ،تنها بخاطر همین خویشاوندی اوستای گاتی با زبان سانسکریت ودایی است.

 مفاهیم برجسته و بنیادین

۱- تنها یک خدا وجود دارد؛خداوند خرد، اهورا مزدا، آفریدگار و پروردگار پیوسته، پشتیبان و پیش برندهٔ کیهان (سرود۸ و ۹)

۲- همهٔ باورهای خرافی به خدایان و الهه‌ها و موجودات تخیلی مشابه دروغین و اجرای مراسم برای خشنود ساختن آنها بایستی کنار گذاشته شود و همهٔ تصورات و اعمال غیرمنطقی باید رها شوند.(سرود ۵)

۳- آئین وجدان نیک، دین، نام گاتایی آئین زردشتی؛جهانی و همگانی است (سرود ۹٫۱۰ و ۱۷٫۱)

۴- روشن اندیشی خدایی (سروش) توانایی‌های خداوندی ر ا آشکار می‌کند که منجر به درک اصول بنیان کیهان و نظم گیتی می‌شود.

۵- جهان به نیکی آفریده شده‌است و روبه تکامل پیشروی می‌کند چنانکه آفرید گار آن اورمزد می‌خواهد(سرود ۸و۹)

۶- به بشر آزادی اندیشه، گفتار و کردار بخشیده شده و ذهنی روشن برای تشخیص میان آنچه نیک و بد برای جامعه انسانی دارد. (۳٫۲و۴٫۹و۱۱و۱۲)

۷- انسان دو روان («سپنتامنیو» روان پیش برنده و «انگره منیو»روان پس برنده) دارد. روان پیش برنده به ترقی شخص و دنیای پیرامونش کمک می‌کند.

بخش هایی از گاتها

این بخش ها از برگردان دکتر فرهنگ مهر از گاتهاست:

زردشت از مزدا راهنمایی می خواهد ای خدای دانا! چگونه می‌توانم در انجام وظایفم تو را خوشنود سازم؟رهبران روحانی دروغپرداز،خویشان و دوستان مرا فریب داده بر ضد من برانگیخته و آنها را از من رانده اند!اهل شهر و محل مرا وا می‌کنند با من درشتی و ستیز کنند!رهبران دنیایی بدکار و دروغپرداز مراآزار می‌دهند! به کدام سرزمین روی آورم؟ به کجا پناه برم؟ (1-46)

زردشت از مزدا بخشش می خواهد ای خداوند جان و خرد! من و یارانم، با منش نیک به تو رو می آوریم تا از داده‌های توکه بهره راستی و داد(اشا) است برخورداز گردیم. از توان تن و نیروی روان بهره مند شویم و به آرامش و آسایش برسیم. منش نیک و راستی و داد را که والا فروزه‌های خداوند جان و خردمند است،می ستایم و راهنمایی آنان،سرودهایی را می سرایم که پیش ازین مسی نگفته و نشنیده است. پس به نیایش برخیزید به سرود های من گوش دهید و به یاری من بشتابید تا آرامش و آسایش را به جهان باز برگردانیم و میروی خلل ناپذیر شهریاری اهورایی را در جهان استوار کنیم. تا آنجا مه توان دارم،برای گسترش آیین راسی و گروش مردمان به منش نیک کوشا خواهم بود.به خوبی می دانم که درین کوشش ،نیروی خلل ناپذیر شهریاری اهورایی ، یار و یاور من است.همچنین به میک.یی آگاهم که داد های اهوریی ایر آن کسانی است که بدون چشمداشت در راه خدا کار می‌کنند. 2الی4 28

این بخش ها از برگردان موبد رستم شهرزادی از گاتهاست:

بشود که فرمانروایان نیک و پاک بر ما فرمانروایی کنند،نه فرمانروایان بد و نادرست. چه پاکسی و راستی از گاه تولد تا مرگ برای آدمی بهترین بخشش است. بشود که چنین فرمانروایان نیک و پاک برای خوشبختی ما در جهان فرمانروایی کندد.48،5

پرسش های بلاغی زردشت از اورمزد از تو می پرسم از اهورا،چه به راستی می خواهم، آیا سرانجام زندگی پارسایی خوشبختی در دو جهان است و کسی که برای رستگاری روان دیگران می کوشد،بهره نیک خواهد برد؟این را مزدا می دانم که هر که به مردم مهر ورزد و برای رستگاری دیگران بکوشد،چنین کسی دوست تو درمان بخش زندگی مردم خواخد بود.

از تو می پرسم ای اهورا چه به راستی می خواهم بدانم جز تو چه کسی در روز نخست آفرینش را بیافرید؟ چه کسی به خورشید و ستارگان راه سیر بنمود؟ کاهش و افزایش ماه از کیست؟ این ها و بسا چیزهای دیگر را می خواهم به درستی بدانم 44..2و3


 

 

 

 

بخش پنجم:

زردتشت از دیدگاه آیین‌های دیگر     

 

 

 

 

 

 

 

 

·         از دیدگاه اسلام

از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شده‌است. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیده‌است و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آورده‌است.

« مسلما کسانی که ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می‏کند، خداوند بر هر چیز گواه است.  »

در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شده‌است. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شده‌است. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بوده‌است. زرتشت نیز خود را پیامبر دانسته‌است، آنجا که می‌گوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.» مسلمانان باور دارند که آموزه‌های اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت. این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر می‌دانند.

 

برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانسته‌اند، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.

 از دیدگاه آیین مانی

آیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی می‌دانست که مانی در قله آن بود.دوگانه‌انگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک می‌دید به آیین مانی نیز راه یافته‌است.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفته‌است هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است.


 

بخش ششم:

گاه شماری؛ مهم ترین یادگار فرهنگ زرتشتی

 

 

 

 

 

 

 

 

با توجه به اوستا در می‌یابیم که ایرانیان از زمانهای دور تقویمی بر اساس خورشید داشته اند. همانطور که در هپتان یشت می خوانیم:فرا رسیدن فصل در زمان مناسب سال خورشیدی. ایرانیان سال را از بهار آغاز می‌کردند چون بهار در این تقویم به چم (معنا) آغاز دوباره زندگی می‌باشد. ایرانیان سال را به شش بخش مساوی تقسیم می‌کردند و پنج روز نخست آن را جشن می‌گرفتند که به آن گاهنبار می‌گویند. اما پس از آن نوعی تقویم دیگر به وجود آمد که کاملترین تقویم به وجود آمده به دست انسان است. در این تقویم ماههای سال همواره ۳۰ روز دارند و هر روز نام بخصوصی دارد. هر روز از ماه که با اسم آن ماه مطابقت داشته باشد جشن عمومی است. در این روزنگار یا تقویم زردشتی هفته وجود ندارد. اکنون به نام های روزها نگاهی می اندازیم: (جالب است بدانیم که روز یکم، روز اهورامزدا است و شش روز پس از آن، از نامهای امشاسپنتان استفاده شده است)

1.    اهورامزدا یا اورمزد-دارنده دانش و خرد جاویدان

2.    وهمن یا بهمن-پندار و خرد نیک

3.    اردیبهشت-طبیعت

4.    شهریور-قانون های نیکو

5.    سپندارمذ یا اسفند-نیکوکاری(روز مادر و زن)

6.    خرداد-کمال

7.    امرداد-جاودانگی

8.    دی به آذر-آفرینش

9.    آذر-آتش

10.                       آبان-آب

11.                       خور یا خورشید

12.                       مه یا ماه

13.                       تیر-ستاره

14.                       گوش-زندگی

15.                       دی به مهر-آفرینش

16.                       مهر-دوستی وعشق(روز عشق)

17.                       سروش-فرمانبرداری

18.                       رشن-عدالت

19.                       فروردین-پیشرفت

20.                       ورهام- پیروزی

21.                       رام-خوشی

22.                       باد

23.                       دی به دین-آفرینش

24.                       دین-هوشیاری

25.                       اِرد-شادی

26.                       اشتاد-حقیقت

27.                       آسمان

28.                       زمیاد-زمین

29.                       مانتره سپند-خلوص

30.                       انارام-نور جاوید

اما تا اینجا از تنها 30 روز از 12 ماه سال - و در مجموع 360 روز - نام برده شده. پس در پایان این روز ها پنج روز اضافه می‌شده، که روزهای پنته یا پنجه نام دارند. روزهای پنجه:

1.    Ahunavad

2.    Oushtavad

3.    Spentahmad

4.    Vohu Khashatr

5.    Vahista Isht

و هر چهار سال یک بار یک روز به نام اورداد به پنجه اضافه می‌شد، که همان سال کبیسه هست. همانطور که گفته شد هر گاه نام روز با نام ماه یکسان می‌شد جشنی بر پا می‌شد که موسوم به یک موضوع خاصی بود. برای مثال روز 16 ماه مهر روز عشق نام داشت و جشنی برپا می‌شد. در تقویم زرتشتی روزهای اورمزد (روزاول ماه), روز دی به آذر که روز هشتم ماه است، روز دی به مهر(روز پانزدهم ماه)و روز دی به دین(روز بیست و سوم ماه) روز های تعطیل و استراحت است که آدینه روز نامیده می‌شود. این روزنگار از دقیق ترین روزنگاران بشر و در مقایسه با سایر تقویم ها، دارای کمترین خطا است. بعنوان مثال تقویم قمری که هر سال چند روز جابجا مشود به هیچوجه روزنگار دقیقی نیست. و تقویم میلادی که می‌توان گفت پرکاربرد ترین تقویم جهان است، بر اساس نظریه انفجار بزرگ هر 2500 سال یک روز از آن کم می‌کنند که این کار یک بار در سال 1582 اتفاق افتاد. اما روزنگار ایرانی که بر اساس دقیق ترین محاسبات ریاضی ساخته شده است هر ده میلیون سال یک بار به آن یک روز اضافه می‌شود.

 

 

منابع:

 

 

 

 

 

تاریخ جامع ادیان/ جان بی ناس/عباس زریاب

ادیان زنده جهان: دیوید هیوم/ دکتر گرامی

امرداد: تنها نشریه پارسی زبان زرتشتتیان

تار نمای انجمن موبدان تهران