ساعت سه و نیم با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. صدای #رفیق گرمابه و گلستانم بود,که به سختی نفس می کشید. حالش خراب بود و باید خودم را سریع به او می رساندم.حدود,چهار رسیدم خانه اش. علایم بدی داشت. دور از جانش به همه چی می خورد.
به زحمت دستانش را گرفتم و از پله ها پایین آمد.
دلاورانه #دفترچه_بیمه را به جیب کت نهادیم و برای جلوگیری از هرگونه دلخوری به سمت #بیمارستان_فوق_تخصصی_میلاد راه افتادیم. باشد که این دفترچه حداقل در خانه خودی به دردی بخورد.
حدود چهار و نیم تا پنج وارد #اورژانس این شفاخانه شدیم.خدا برایتان نیاورد،از شلوغی جای پارک ماشین پیدا نمی شد.
جوانکی ترياژ ایستاده بود و قرار بود که راهنمایی کند. برایمان نوشت که به بخش #داخلی برویم.دوست مهربان در میان درد و عرق سرد پیچ و تاب می خورد. دقایقی نشستیم. خبری نشد . ظاهرا دکتر داخلی شیفت برای رسیدگی به بیماری به میان طبقات رفته بود.
بعد از چند بار پاسکاری بین ترياژ و پذیرش و مطب قرار شد که اتاق #معاینه عمومی برویم.
دخترک فوق العاده جوان که از #آرایش و ظاهرش اصلا گمان هم نکردیم دکتر باشد.
پشت میز نشسته بود و چای یا نسکافه می خورد و با علامت چشم و ابرو از رفیقم خواست شرح حال بدهد.
به اصرار من حاضر شد یک فشار خون بگیرد,و بعد سه نسخه نوشت برای #آزمایشگاه ، #سونوگرافی و #نواره_قلب تا بالاخره متوجه شود بیماری رفیق دم سکته ی ما چیست؟
مرحبا به این تشخیص
هنوز از اتاق خارج نشده یادش آمد که ما بدلیل نوع دوم بودن دفترچه مان نیاز به پرداخت #فرانشیز داریم.بیمار را کنار گذاشتم برای مراسم صندوق
ساعت شش بامداد نشده متوجه شدیم ای دل غافل.افتخار بیمارستانهای ما قبل از ساعت هشت سونوگرافی ندارد و در اورژانسی ترین حالت مریض دو ساعت باید برای آماده شدن آزمایش روی صندلی های انتظار شکیبایی کند
نوار قلبی گرفتیم با فرانشیز و منتظر برای باز شدن نوبت دهی سونو اورژانس که بقول منشی اش ساعت هشت به بعد راه می افتد اما نه دقیقا هشت... ممکن است این هشت به بعد هشت و پنجاه دقیقه باشد
شیفت ها عوض شد و برای خواندن نتیجه معاینه دوباره فرانشیز لازم است.حالا باید برویم سراغ دکتر قلب، اما دکتر قلب شیفتش تمام شده و رفته.
بدون آنکه هنوز شیفت صبح کسی بیاید. می گویند بعد هشت می آید. به همین دقت... فقط بعد هشت...
هر از چند گاهی صدای ناراحتی از گوشه ای بلند می شد گاهی بیمار گاهی همراه و گاهی کارمندان...
سونو هم تمام شد و دوباره پرداخت فرانشیز و یک دفتر باطله بیمه که تازه در بیمارستان خود بیمه باید برای تایید نسخ صفحه اولش را با پول خودتان کپی بگیرید
حرف بسیار است اما چند تا #تبریک
تبریک و تهنیت به #بیمارستان_میلاد برای کلکسیونی از افتخارات اجتماعی و اداره روابط عمومی و امور بین الملل که بایک امضای درشت تابلوهای #هیس را به تعداد مورد نیاز تامین کرده است.
یک تهنیت جانانه و ویژه باز به #وزارت_کار و #رفاه اجتماعی برای این که اورژانس متخصص ترین #بیمارستان ش که رتبه ی فلان #خاورمیانه را از آن خود کرده نتوانسته برای مریض های بدحال و مسن اش بخش اورژانس یک دستگاه #توالت_فرنگي سیار تمهید,کند.نیاز مریض ها به محل استراحت و یک سونوگرافی شبانه روزی و نظم حضور و غیاب پرسنل پیشکش ....
تبریک صمیمانه به #دانشگاه_علوم_پزشکی که شماره ی شکایات اعلامی شان یعنی....شصت و شش . هفتاد.نود. هشتاد و شش .... نه اپراتور دارد و نه ضبط صوت ،بلکه به فکس وصل است.
خسته نباشید به #وزارت_بهداشت_درمان_و_آموزش_پزشکی که شعاع #طرح_تحول_نظام_سلامت شان تا #بیمارستان_میلاد هم نرسیده و شهروندان درجه دوم #تامین_اجتماعی مجبورند هنوز بین بیست تا چهل درصد تعرفه درمان در یک بیمارستان کاملا عمومی و دولتی هزینه پرداخت کنند.
عرض ادب فراوان به #وزارت_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی که در میان دفترچه های کم اعتبار بیمه #درمان ،قراردادی با #سازمان_تامین_اجتماعی بسته که بر اساس آن خدمات #رایگان بیمارستان های خود تامین اجتماعی برای #نویسندگان و #مولفان رایگان نیست.
#تاسف فراوان به خاطر وضع #حجاب و #آرایش برخی پرسنل این مرکز درمانی
#تبریک به استاد #بقراط بخاطر قسم نامه #پزشکی اش مخصوصا از بابت پزشک قلبی که بدون تحویل دادن شیفت ، گذاشت و رفت و اگر در آن چهل دقیقه ی بدون پزشک قلب کسی با سکته قلبی وارد بیمارستان می شد احتمالا به لقا الله پیوسته بود.
و نحن نقول #انا_لله_وانا_اليه_راجعون