از اول دبیرستان که کار فرهنگی را به طور جدی تر آغاز کردم و به ویژه در دوران پر فراز و نشیب نیمه دوم دهه هفتاد کلمه سرمایه اجتماعی زیاد به گوش می رسید.
شاید خود مایی که در قالب #کانون_داوطلب #مردمی و #سمن مشق #کار_فرهنگی می کردیم و به نوعی مورد سرمایه گذاری #اجتماعی قرار گرفته باشیم.
گرچه در ادبیات کارهای مشارکتی از این کلمه در مقالات و سخنرانی ها و کارگاه ها استفاده ی زیادی بردیم اما واقعا یافتن ما به ازاء این کلمه در عمل بسیار دشوار است زیرا بحث #توسعه_اجتماعی یک پروسه ی وقت گیر و دیربازده است.
از همان زمان که کارشناس فرهنگی بودم تا حالا که بعنوان یک مدیر بدنه در حوزه #فرهنگ فعالیت می کنم در هر سنگری این خلق و خوی کانونی ام را رها نکردم و در هر کسوتی بجای سیاستگذاری برای مردم سعی می کنم ، خود مردم را در قالب کارهای مختلف آماده ی حضور در عرصه ی #تصمیم_سازی ، #برنامه_ریزی و #اجرا ی برنامه های فرهنگی و اجتماعی کنم.
گاهی در این عرصه طاقت فرسا و نیازمند به صبوری ، خدای بزرگ لطف می کند و برخی از ثمره های این حرکت را می بینم.
خانم.... که چند روز پیش این پیام را فرستادند ، یک خانم خانه دار دیپلمه با دو فرزند بودند که حدود چهارسال پیش در #فرهنگسرای_رویش برای اولین بار پایشان به یک مرکز #مدیریت_شهری وارد شده بود. آن روزها گرچه مدیر روابط عمومی بودم اما داوطلبانه برای تدریس به جلسات کانون های مردمی می رفتم و اتفاقا این خواهر بزرگوار هم در همان جلسات برای مسوولیت کانون شناسایی کردم.
کم کم ایشان ادامه تحصیل دادند و با استعداد خوب شان از دبیری یک کانون کوچک محلی در محله #مهرآبادجنوبی حالا تبدیل به یک مدیر محلی شدند.
صبوری نتیجه می دهد.
و بالاتر از این خدا می بیند. همین کافی است
#خدایا_شکرت