مساله ای به نام میراث شهدا

مسئله گذار روز و روزگار ، برای همه ی دنیا مسئله ای واقعی است و به همین دلیل هم کلکسیونرها، موزه دارها و افرادی که به نگهداری یادگاری های قدیمی علاقه دارند. به خوبی می دانند که  فردا ، چه چیزی از امروز دارای اهمیت است و از همین امروز به فکر چیدمان موزه های فردا هستند.

یادگاری هایی که زود نایاب می شوند

شاید تا ده سال پیش، جمع آوری چند اسکناس بنفش ده تومانی و یا پیدا کردن دو ریالی و یک ریالی برای تلفن، کار بسیار ساده ای بود اما امروز نوجوانان ده ساله با حیرت با اسکناس های بنفش و سرمه ای ده و بیست و تومانی نگاه می کنند و وقتی سکه های درشت دو تومانی دهه شصت را می بینند ذوق می کنند که واقعا آیا یک روزی با این سکه می شد یک مداد خرید؟

در کشورهای جهان ، کم و بیش افرادی هستند که این موضوع را می دانند و هوشمندانه ، سرمایه گذاری خاصی برای جمع کردن چیزهایی که روزگاری یک یادگاری نوستالژیک می شود، انجام می دهند.آن ها مقدار زیادی از اسکناس های هر دوره، وسایلی که دانش آموزان بر آن مشق می نویسند.برخی اسباب بازی های اختصاصی و... خریداری و انبار می کنند و در موقع لازم به قیمت های گزاف می فروشند.

اما در میان یادگاری ها ، چیزهایی هم هستند که متعلقبه یک زمان خاص هستند و این اتفاقات الزاما همیشه تکرار نمی شوند. یا در زمان اتفاق آن هم کسی به فکر آن نیست که از آن یادگاری جمع کرده و برای زمان ارائه گنجینه نماید.

این یادگاری ها عمدتا متعلق به رویدادهای اجتماعی است و در زمان اتفاق اقتادن رویداد ، اصولا کسی در پی یادگاری جمع کردن نیست و یا این که مجال این کار وجود ندارد.

به طور نمونه گرچه زلزله بم یک فاجعه ی پر از تجربه برای ملت ما محسوب می شود و در روزگاری ممکن است همه ی ما بخواهیم از نزدیک با ابعاد آن آشنا تر باشیم ، اما در زمان اتفاق افتادن کسی در پی جمع یادگاری های آن برای موزه ای که بعدا بخواهد با همین نام شکل بگیرد نبوده است .

مقوله ی جنگ نیز از همین موارد است. در کشورما شاید تا 15 سال پیش ، کم و بیش می شد از نگاه کردن به در و دیوار بسیاری از شهرها متوجهدرگیر بودن ملت و اجتماع با مقوله جنگ شد اما امروز کمتر شهری است که بتوان از در و دیوار آن نشانه ای از جنگ تحمیلی یافت.

به طور مثال یکی از آثار واضح مظلومیت ایران در جنگ تحمیلی ، موشکباران شهرها بود که در جاهای مختلف به خرابی اماکن و شهادت بسیاری از هموطنان ما منجر شد ، اما امروز هیچ اثری از اکثر اماکن مور د تهاجم نیست.در تهران حداکثر یادمان موشکباران یک پایه ی یادبود است که در جاهایی مثل پارک شهر برای یادآوری اصابت موشک نصب شده و در برخی از اماکن مهمتر مثل بیمارستان کودکان بهرامی که در آن به خاطر اصابت موشک چند کودک و نوزاد به شهادت رسیده اند هم مسئله ، فراتر چند قاب رنگ و رو رفته ی یادگاری نیست.

موزه یا موزه های شهدا

ظاهرا در کشور ما بنیاد شهید و امور ایثارگران ، نه از زمان کنونی بلکه از همان ابتدای دوران جنگ تحمیلی  مسئولیت تشکیل موزه شهدا و بر عهده داشته و آثار شهدا، به نحوی توسط این نهاد  شناسایی می شده و در جای لازم نگهداری نیز گردیده است به صورتی که سابقه ی اولین موزه شهدا در تهران ، به سال 1359 یعنی اولین سال شروع جنگ تحمیلی بر می گردد. اما  واقعیت این است که وجود چیزی با عنوان موزه شهدای جمهوری اسلامی ، مسئولیت پذیری مناسبی در مقابل عظمت جنگ تحمیلی نبوده و نیست و دلیل آن هم دقیقا این است که مجموعه های موزه ای شاهد،اولا گنجایش مناسب برای ارائه آثار شهدا را ندارد و به بیان مدیر امور موزه های بنیاد شهید در موزه ی مرکزی شهدا  ( واقع در تقاطع خیابان آیت الله طالقانی و فرصت) به ازای هر هزار شهید یک ویترین هم وجود ندارد و در همین نمایشگاه حداقل هفده هزار اثر از شهدا و هنرمندان جمع آوری و فهرست نویسی شده که که هیچگاه مجال نمایش پیدا نمی کند .ثانیا از مجموع موزه های 17 گانه شهدا در استان ها ،تنها همین موزه ،موزه مرکزی امکانات استاندارد نگهداری، مرمت و پژوهش را داراست و در درجه سوم ،از همه مهتر بر اساس تعریفی که بنیاد شهید از رسالت موزه های شهدا کرده است ، گنجینه آثار شهدا مسئول ارائه ی آثار شهدای انقلاب و جنگ هستند و نه الزاما مسئول حفظ اسناد، یادگاریها و مسائل مختلفی که از دفاع مقدس باقی مانده است.

شاید  همین نقائص سه گانه و از همه مهمتر این مشکل آخری باعث شده باشد که نهادهای دیگری هم در این زمینه احساس مسئولیت و دین نموده باشند و بخواهند با بیان و روایت خود به این موضوع بپردازند و این مسئله ای است که در عین حسن ، دارای معایبی هم هست.

به عنوان مثال، گرچه در  مرکز استاندارد و بین المللی موزه شهدا، روزانه ده ها بازدید کننده داخلی و خارجی ، از چریک عارف و دانشمند عظیمی مانند دکتر چمران تنها یک فتوکپی مدرک تحصیلی و یک عینک ملاحظه می کنند ، اما امروز شهرداری تهران اکثر آثار شهید را در خانه پدری ایشان در یکی از پرحاشیه ترین محیط های تجاری کشور، یعنی محله سرپولک بازار تهران جمع آوری کرده و افراد برای بازدید از آن ( اگر با خبر شده باشند) باید مسیر دشوار و پر تردد بازار را طی کنند و خود را از میان بازار فروشندگان مواد شیمیایی و بوهای بسیار آزاردهنده ی آن و از کنار مسجد بهبهانی ها به خانه موزه شهید چمران برسانند.

یا به عنوان مثال دیگر ، گرچه از متفکر کبیری مانند شهید مطهری به جز یک دست لباس در موزه شهدا نیست و شاید واقعا میراث این شهید به این نحو نشان دادن کاری ناقص محسوب شود، باز شهرداری همت کرده و خانه موزه ای برای این کار تاسیس کرده که در عین مفید بودن ، کار را به شدت متشتت می کند.

متولیان پراکنده برای یک حقیقت واحد

امروزه ، گرچه سازمان میراث فرهنگی از موضوع جمع آوری و سرپرستی موزه های جنگ خودش را کنار کشیده و سطح همکاری اش را در حد مشاوره های فنی در این زمینه پائین آورده اما شهرداری ها به اختصاص خانه موزه،و باغ موزه ها و پارک های دفاع مقدسی، بنیاد شهید با راه اندازی موزه های شهدا و بسیج و سپاه با راه اندازی نمایشگاه های مقطعی هر کدام به نحوی نشان داده اند، که می خواهند در این زمینه فعالیت مطلوبی داشته باشند اما واقعیت این است که در این پراکندگی بی شک بسیاری از آثار و حقایق مغقول واقع خواهند شد و میراث فرهنگی جنگ تحمیلی محکوم به نابودی تدریجی است.

در اطراف ما کم نیستند ، پدران و مادران شهدا که یکی یکی از بین ما می  روند و با رفتن آن ها یادگاری های شهدا مانند سایر وسایل از بین رفتنی از شهدا، از بین می روند .حال آن که ارزش این وسایل، دست نوشته ها و لباس بی شک کمتر از وسایل و آثار به جا مانده از سرداران جنگ نیست و یکایک شهدا برای ما و ملت ایران همان علی اکبرهایی بودند که عاشورای ایران را به سرخی خونشان رنگین نموده اند.

امروز، بیش از هر زمانی باید به فکر قرارگاه فرهنگی برای کشور بود و یکی از کارهای این قرارگاه هم اندیشیدن درباره ی آثاری دفاع مقدس است که برایش یک بنیاد کافی نیست.

نگاه حماسی و نگاه روشنفکری: مسئله این است

این قدر در روزگار ما سخن گفتن درباره ی دفاع مقدس و فداکاری های مظلومانه ملت ایران ، دشوار و غریب شده که کمترین تعرضی به کارهای انجام شده ، خود به خود می شود ، غریب کشی ...

شاید به همین دلیل باشد ، که سال هاست تا محصول فرهنگی فاخری در زمینه دفاع مقدس ، تولید می شود ، بیش از آن که مورد نقد قرار گیرد ، درباره ی آن تجلیل زبانی و احترام عملی می کنیم.چه این که می دانیم اگر همین چند نفر باقی مانده هم نباشند که چراغ هنر دفاع مقدس را با آبروی شان، با پول نداشته ی شان، با حمایت هایی که انجام نمی شود و یا حداقل سمت و سو دارد ، روشن نگه ندارند ، معلوم نیست به زودی از این تنها ژانر عارفانه زنده ی هنر جهان چیزی باقی بماند یا خیر؟

شاید به همین دلیل، هم درست یا غلط ، وقتی کار فاخری برای دفاع مقدس تولید می شود، از فیلم و کتاب و موسیقی ، فقط کار علاقمندان به این موضوع تبلیغ است و تبلیغ ... آخر سر هم این قدر تبلیغ می شود که خودمان هم یامان می رود که ممکن است این کار مشکلاتی هم داشته باشد و ادامه روند ممکن است در سال های بعد به چیزی مخالف راه دفاع مقدس برود.

در سال های متاخر شاید همین تغافل اجباری باعث شده که ایراد کلی هنر دفاع مقدسی ما ،کمتر دیده شود و یا این که از فرط عمومیت اساسا دیده نشود.

فیلم روزهای زندگی ، همان فیلم خوش ساختی که این روزها تحسین خیلی ها را برانگیخته نمونه ای از همین مکتب و پارادایم هنری است که علی رغم روایت، ساختار و محتوای شگفت انگیز، ماهرانه و قابل تمجیدی که آقای شیخ طادی را مستحق همه ی دست مریزادها می کند نیز ، نمونه ی دیگری از راه رفتن روی ریل ناکجا آباد روایت روشنفکرانه از مسئله جنگ است که  در آن آدم ها باید مسیح وار یک به یک کشته شوند تا حتی الامکان و حتی الحیات و الممات دست به کارد و دست به اسلحه نشوند.

گرچه ممکن است تصور شود،روایت شیخ طادی در روزهای زندگی ، روایت پیمان و قسم نامه بقراط در دل جبهه های نبرد باشد و بخواهد بگوید یک پزشک در هر شرایطی حق نبرد ندارد ،اما به هر صورت قرار دادن روزهای زندگی کنار بسیاری از رمان های متاخر سوره ی مهر ، آلبوم موسیقی دلصدا که در آن در پوسته ی تجلیل از دفاع مقدس ، آثار ضدجنگ که به نحوی نقد کننده جنگ و اهانت به جنگ اجرا می شود ( مثل این بیت: نگاه جنگجوی تو همیشه اشتباه کرده کسی از جنگ و خونریزی برنده بر نمی گرده ) اداعی کننده وجود پازلی است که در آن گویی می خواهد، جنگ تحمیلی را به نحوی عارفانه به زبان روشنفکری ببیند و هیچ در پی آن نیست که سلحشوری و حماسه سازی را در دل آثار هنری به مخاطب القا نماید.

بی تردید ،هنرمندان ما  نوعا انسان های با مطالعه و باسوادی هستند و این در عین ارزشمند بودن ، این خطر و آسیب را به همراه داشته که در کنار روش های انتقال بهتر ، اذهان هنری ایشان دچار برداشت قالبی و پاردایمیزه از مسائل شده باشد و این چیزی است که در بررسی کارهای هنری که به ویژه با موضوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی باید مورد توجه قرار گیرد تا به تدریج شاید تحریف و خارج شدن قصه جنگ، منحرف شدن اثر فرهنگی آن و از بین رفتن رسالت هنر آن برای انتقال ارزش های آن در طول زمان نباشیم.

اعتکاف یعنی به حودت بیا

فرهنگ عرب به سه روزه ی میانه ی ماه  که در آن ماه در منتهای درخشش و ششفافیت می تابد ، ایام البیض (روزهای سفید)می گوید.در فرهنگ اسلامی ایام البیض هر ماهی دارای فضیلت های بی شماری برای عبادت است و این از معجزات اسلام است . زیرا به عقیده ی روانشناسان ، بر اساس آزمایش های متعدد در شب های بدر کامل به دلیل های مختلف زمینه برای دیوانه شدن، جرم و جنایت و رفتارهای ناهنجار بشر، بسیار مساعدتر است. و شاید به همین دلیل بوده که پیشوایان دینی ، سعی کرده اند در این زمان مناسب تر ، آدمی را به سمت خدا بیشتر بکشند تا بشر از دستبردهای طبیعی محفوظ و مصون تر بماند.

در میان ماه ها ، ایام البیض سه ماه رجب ، شعبان و رمضان دارای اهمیت خاص و خارق العاده تری است ، به نحوی که توصیه شده در این ایان افراد با اعتکاف در مساجد جامع ( و نه گوشه کنار خانقاه و مسجد گمنام که شائبه ی عزلت و انزوا داشته باشد) در دل بازار ومحل اجتماع عموم مردم اعتکاف بکند و در میانه ی روزگار پر اشتغال و پر تلاطم اندکی به خود بیندیشد.

در کشور ما اعتکاف ایام البیض ماه رجب به برکت پیروزی انقلاب اسلامی ، به عنوان یک فرهنگ پذیرفته شده، قابل احترام و اتکا در جامعه ی ایرانی عمومیت فوق العاده ای یافته است.

گرچه اعتکاف در اصل از اعمال مستحب اسلامی است اما از معدود مستحب هایی است که در دل خود امور واجب دارد.

خارج از مسجد در این ایام حرام  است. افراد باید در اعتکاف روزه بگیرند. اشتغال افراد در هنگام اعتکاف به برخی امور حرام است . هرگونه تمتع حسی حرام است و از همه مهمتر وقتی وارد این عبادت سه روزه شدی و دو روز در این عبادت مستحب طاقت آوردی ، ماندن تو در در روز سوم دیگر واجب می شود و باید سومین روز را نیز پشت به روزمرگی کنی و الا کفاره باید بدهی و جریمه باید بشوی.

اعتکاف گرچه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، بیشتر محدود به برخی روحانیون و زهاد و عباد بود، اما امروزه بسیاری از جوانان و نوجوانان نسل انقلاب و امام آن را بهتر از نسل های قبلی آن می شناسند و مساجد بزرگ دانشگاه های کشور پر است از صدای قرآن و دعا و آشتی آدم رسانه زده امروز با خود و هدای خودش.

شاید اگر جامعه ی جهانی به جایی نرسیده بود که حتا نماز و روزه اش به رسانه وصل شود و رسانه به او بگوید نماز بخوان یا امساک کن و رسانه به او بفهماند ، باید  افطار کند ، اهمیت اعتکاف آنقدری که امروز مشخص است در فرهنگ و رفتار عمومی خود را نشان نمی داد.

جامعه ی رسانه زده ، بیش از جامعه ی صنعتی، بیش از جامعه ی کشاورزی و بیش از همه زمان ها ، از یکی از نیازهای شخصی و اجتماعی اش محروم است و آن خلوتی است که همه ی ما برای شدن، برای بودن و برای یافتن از آن کم بهره ایم.

اعتکاف ، گرچه در دورن خودش ، پارامترهای کنترل کننده ای است که این خلوت به در خود فرو رفتن منجر نگردد اما با این حال نباید فراموش نمود که عبادتی است که در کنار همه ی ابزارهایی که برای نزدیک تر شدن ما به سپهر بی منتهای قرب الهی دارد ، وسیله ای برای خودشناسی، خودیابی و خویشتن بانی است.

خداوند در قرآن کریم( ابتدای سوره شمس) یازده قسم بزرگ یاد می کند تا دو اصل مهم زندگی بشری را اعلام دارد و این دو اصل آن است که به تحقیق رستگار شده آن کس که خودش را تزکیه کند و به تحقیق برشکسته و خسارت دیده است آن کس که خود را در آلودگی خفه نماید و این امری است که در اعتکاف و حج بیش از سایر عبادت ها بر روی آن کار می شود و بشر با التزام به آن سعی می کند ، در پس همه ی اشتغالاتی که به  زندگی عمومی او مانند سایر جانداران مربوط می شود ، چند روزی به این فکر کند که به جز خور و خواب و خشم و شهوت که شیر و ببر و اسب هم دارند،من چه دارم؟چه می کنم و به کجا می روم؟خوشا به حال چنین اعتکاف هایی!!

ممیزی هایی که جدی گرفته نمی شود

چند هفته قبل در یکی از مراکز فرهنگی جلسه ای پیرامون بررسی نقش کارتون و انیمیشن های استراتژیک در تربیت کودکان کشورهای جهان سومی ،برگزار شده بود و  در کنار دانشجویان و پژوهشگران ، مادران و پدرانی که از آینده کودکان خود نگران بودند ، سوالات بی شماری را در این زمینه از کارشناسان می پرسیدند.

شخصیت های بن 10، مرد عنکبوتی ، والت دیزنی و محصولاتش ، شخصیت هایی مانند شرک ، هری پاتر و حتی شخصیت های بچه گانه تری مانند باب اسفنجی ،تام و جری و... محتوای سوالات این پدر و مادرها را تشکیل می دادند.

در پایان جلسه یکی از سوالاتی که برای همه حاضرین تامل زا و محل توجه بود آن بود که با این همه نکته ای که مثلا در کارتونی مانند بن تن وجود دارد و به عنوان مثال محلی برای مطرح شدن تناسخ، خشونت و برخی دیگر از مسائل اخلاقی و عقیدتی شیطان پرستان وجود دارد چرا فلان نهاد وابسته به نهادهای عمومی و دولتی اسپانسر ورود و دوبله این کار است و از همه مهمتر چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چنین کاری اجازه ی ورود می دهد؟

جواب کارشناس برنامه ، همانطوری که انتظار می رفت قانع کننده نبود اما واقعیتی بود که  نه تنها درباره ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، بلکه گاهی در مورد صدا و سیما نیز موضوعیت دارد و آن این که متاسفانه آئین نامه  ممیزی و سانسور بیشتر از هر چیزی مربوط به ظاهر صحنه های برنامه های صوتی و تصویری است و آئین نامه ها درباره ی محتواشناسی برنامه ها کارایی لازم را ندارند.

چند وقت پیش هم حجت الاسلام ناصر نقویان ، خطیب سرشناس در همین زمینه اخطاری به این مضمون  داده بود: که من تعجب می کنم ، ممیزی در وزارت ارشاد مربوط به چند بوسه و در کنار هم قرار گرفتن زن و مرد می شود اما ممیزان و بازویراستاران فیلم ها و حتی کسانی که مضامین فیلم های وطنی را پیش از ساخت فیلم تصویب می کنند به این همه مضمون خیانت، بد بینی ، دروغگویی و بسیاری از محتواهای غیر اخلاقی حساسیت ندارند.

واقعیت این است که امروزه ممیزی و بازبینی آثار هنری و رسانه ای از اصول و امور پذیرفته شده برای طبقه بندی آثار در تمام دنیا است و حتا کشورهایی که ادعای آزادی و دموکراسی را در دنیا دارند هم پذیرفته اند که هر اثری قابل ارائه برای همگان نیست . اما با این حال به نظر می رسد عقب افتاده ترین و در عین حال ابتدایی ترین وجه ممکن برای این بازسنجی ، ممیزی صرفا ظواهر آثار باشد . ممیزی که فقط در آن رنگ شیشه ها ، نوع لباس ها و ارتباط فیزیکی آدم ها مهم باشد .

این در حالی است که امروزه در مرموز ترین روش های ممکنه ،بدترین و بنیان کن ترین مسائل و مباحث در قالب ساده ترین و سالم ترین قاب ها مورد اشاعه قرار می گیرد.

سواد رسانه ای ، تحلیل محتوا و از همه مهم تر تسلط مثال زدنی بازبینان به جریان فکری و هنری رایج در جهان ، مهم ترین شرایط صلاحیت افراد باز سنج برای ممیزی است که نمی توان از آن چیزی که این روزها مجوز می گیرد مطمئن بود که گروه های بازسنجی کنونی چه در ارشاد و چه در رسانه ملی به چنین صلاحیت هایی آراسته اند.زیرا امروز کم نیستند فیلم هایی که با محتوای عرفان های نوپدید و برخی از مسائل ضد اخلاقی که به صورت تولیدی و وارداتی در هر دو نهادها مجوز پخش می گیرند.

به نظر می رسد ،این ها از اموری است که احتیاج به تجدید نظر دارد و بی تردید به دوره ای وارد شده ایم که به جای استناد به آئین نامه های غیر منعطف برای سلامت ذهن مخاطبین و با فرض این که دیگر نمی توان برای ورود محصولات سدی نهاد، حداقل برای  لیسانس کارهای درست  و مجزا کردن آن از آثار نادرست و نامناسب به نوعی اجتهاد رسانه ای نیازمندیم.

آیا تلاوت قرآن در هر صورتی مفید است؟

عید مبعث تولد اسلام و با توجه به اولین نزول آیات، میلاد بزرگترین کتاب آسمانی است که راهنمای سعادت و خیر جامعه انسانی است. در واقع هر آن کس که می خواهد خدا با او سخت بگوید باید به سراغ قرآن برود و آن را با دقت تلاوت کند .

از دیر باز نه تنها برای کتاب آسمانی قرآن ، بلکه برای سایر کتاب های آسمانی و کتاب های مقدس ادیان ، بر مسئله تلاوت و انس با متن کتاب مقدس تاکید شده است .

زرتشتی ها در نمازهای پنج گانه خود ، بخش های از اوستا و خرده اوستاها را می خوانند و مراسم کلیسا و کنیسه پر از طنین تلاوت انجیل و تورات و تلموذ است .

مسلمانان هم علاوه بر بهره گیری از برخی آیات قران در نمازهای واجب خود به طور ویژه برای انس با قرآن مورد ترغیب و ارشاد قرار گرفته اند .این ترغیب نه تنها توسط پیشوایان دین ، عملا و کلاما مورد  تاکید بوده بلکه خود قرآن نیز از سوی خداوند بزرگ بر این مهم تاکید می کند که آن قدری که برایتان مقدور است ، قرآن بخوانید یا این که قرآن را به صورت ترتیل یعنی با دقت بخوانید و اگر خودتان قرآن نمی خوانید  صدای قرآن به شما می رسد ، بدان گوش دهید و سکوت کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.

در سال های متاخر ، البته به دلیل فاصله گرفتن زبان عربی از عربی فصیح قرآنی از سویی و هم چنین مرزهای ملی و ملی گرایی انحرافی که باعث عدم تعلیم زبان قرآن یعنی عربی در کشورهای مسلمان غیر عرب زبان ،همواره این سوال وجود داشته و دارد که با توجه به این که آحاد مردم کمتر از الفاظ عربی کلام وحی چیزی متوجه می شوند، آیا خواندن قران بدون بهره گیری از معانی آن باز سودآور و مفید هست یا نه و اساسا به بیان روشنفکرانه( همانطوری که  مدتی مد هم شده بود) خواندن قرآن فارسی به جای قرآن عربی مفید فایده هست یا خیر؟

بر خلاف بسیاری که گمان کرده و این گونه اشاعه می دهند ، که قرائت قرآن بدون فهم معانی آن ( همانگونه که بسیاری از پدران و مادران کم سواد ما گاه  به صفای باطن خود انجام می داده اند)  از ثوا ب وبهره تهی است ، بی گمان امروزه نه تنها به روش های نقلی که بر اساس گردآوری احادیث اهل بیت (ع) و خود پیامبر اعظم (ص) می توان اثبات کرد، به دلایل علمی بسیاری ثابت شده که مجاورت و انس با کلمات مقدس در انسان ها به خودی خود موضوعیت دارد.

یعنی همانگونه استاد شاهین فرهنگ به نقل از پژوهش گر ژاپنی نشان داده اند ، نه تنها انسان، بلکه موجودات دیگر مانند ملکول های آب، گیاهان و... نیز نسبت به کلمات و ترکیب های مقدس و عالی واکنش های مختلفی نشان می دهند.

به عبارت دیگر ، اگر در روزگاری انسان از درک مفهوم والایی با عنوان نورانیت در بحث مجاورت و انس با متون مقدس عاجز بود به استناد این پژوهش های تجربی ثابت شده است که نه تنها روح ، بلکه اتم اتم جرم هر چیز هم در کنار امر مقدس زیبا و موزون می گردد.

از طرف دیگر نباید فراموش کرد که علم ثابت کرده ترجمه گرچه می تواند به فهم بهتر افراد نسبت به متون مختلف کمک کند اما به هر صورت به دلیل ویژگی های متنوع زبانی به ویژه در زبان کاملی مانند عربی -  هیچ گاه انتقال دهنده ی کل موضوع و به ویژه مفهوم پذیرفته شده در زبان اصلی نیست و به ویژه در مورد کتاب معجزه گونه ای مانند قرآن هیچ ترجمه ای قابلیت انتقال وجوه اعجازی آن را ندارد و بی شک کسی که بخواهد واقعا با این حقایق که در دل آهنگ زیبا ، الفاظ عجیب و شگفت انگیز و تناسب بی حد و حصر آیات نهفته شده اندکی آشنا شود ، نیاز دارد که خود قرآن را به صورت منظم مطالعه کند و با مرور منظم راه خود را برای فهم حقایقی از آن باز نماید.

بنابراین گرچه خواندن قرآن الزاما به درک حقائق قرانی منجر نمی شود اما می توان به جرات ادعا نمود که فهم قران بدون انس با سطور و کلمه به کلمه این کتاب آسمانی و معجزه جاودامی پیامبر اعظم( صلی الله علیه و آله و سلم ) عملی نخواهد بود.

نهادهای فرهنگی و تابستانی متفاوت

چند روزی بیشتر تا پایان امتحانات دانش آموزان و دانشجویان باقی نمانده و بر خلاف قدیم ترها که تابستان برای نونهالان کارگاه عملی زندگی و کسب و کار تلقی می شد، از برکت بومی شد ن فرهنگ مدرنیسم و تجدد نهادهای فرهنگی باید برنامه های خودشان را برای مدیریت ، غنی سازی بدون سانتیفیوژ و پر کردن اوقات فراغت حدود 20 میلیون دانش آموز و دانشجو  ارائه نمایند.
اگر به برنامه های هر ساله ی این نهادها نگاهی تطبیقی بیندازیم به نیکی می بینیم که حداقل در 15 ساله اخیر، تحول اساسی در محتوای این برنامه ها به وجود نیامده و قالب های مختلف جشن، کلاس، مسابقه و ... با تفاوت های شکلی و هزینه ای حفظ شده است.

تفریح ، سرگرمی و بازهم تفریح

به جز تعداد کمی از خانواده ها که برای تابستان نونهالان خود، با توجه به تمکن مالی، برنامه ریزی جدی دارند و می توانند برنامه های آموزشی مناسب و عمدتا پر خرجی را برای آن ها فراهم آورند ، بسیاری از خانواده ها به ویژه آن هایی که چند فرزند دارند کاری جز دل خوش کردن به به همین برنامه های رایگان عمدتا بی سر و ته نهادهای فرهنگی ندارند و نمی توانند ، از مواهب رایگان این نهادها صرف نظر کنند، هرچند نه تنها این خانواده ها می دانند ، بلکه خود نهادهایی که زیر نظر ارشاد، شهرداری ، تبلیغات اسلامی و حتا نهادهایی مذهبی مانند مساجد و کانون های فرهنگی اداره می شوند،به خوبی واقف به این نکته هستند ، برنامه های ضربتی ، نهضتی، جشنواره ای و طرحی عمدتا موازی ،نهایتا منتج به نتیجه ی مطلوبی جز تدوین چند گزارش و جزوه نیست.

موضوع این قدر تکراری و بعضا بی جذابیت است که گاهی دو نهاد مختلف فرهنگی با دستبرد به مخاطبین همدیگر یا تحت عنوان مشارکت و همکاری بودجه های خود را برای استفاده یک سری مخاطب ثابت صرف می کنند و از این رهگذار ، اندک هزینه ی تابستانه ی حوزه اوقات فراغت نیز به حداقل مخاطبین مربوطه نمی رسد.

با این حال حدود 80 درصد باقی مانده و کم بهره از این برنامه ها هم عملا چیز زیادی از دست نداده اند و فقط در دوره ی سرگرمی و تفریح نهادها ،نبوده اند. زیرا نمی توان نام دیگری را برای این فعالیت های عمدتا تکراری گذاشت.

به عبارت دیگر ، حتا برنامه های جدی نهادهای فرهنگی هم به دلیل عدم استمرار و توازن و تعادل لازمه به یک سری برنامه تفریحی تبدیل می شود.

به عنوان مثال در نظر بگیرید ، یک نهاد فرهنگی برای یک جماعت حداقلی تابستانی که نه دغدغه و نه زمینه های لازم برای فهم برخی مطالب را دارد بزرگداشت یک نویسنده شهیر را برگزار می کند.

در بهترین حالت، اگر این نهاد بتواند از کنار بزن و بکوب جشن ها و جنگ ها و از درون مایه بگو و بخند تورهای بی هدف ،جماعتی را به سالن اجتماعات بررسی بک کتاب یا یک شخصیت بکشاند، بازهم به دلیل این که افراد هیچ سابقه ی قبلی با این نویسنده و اثر او نداشته اند ، مجبور است ، یک عده بی خبر از همه جا را به اهرم موسیقی و تئاتر و پذیرایی و مسابقه حضوری روی صندلی میخکوب کنند و این می شود که مثلا بزرگداشت ابن هیثم و ملاصدرا هم می شود جنگ شادی...

در غیاب خلاقیت و فلسفه تفریحات سالم

بارها درباره ی ضرورت تشکیل یک قرارگاه فرهنگی که بتواند ، محلی برای تقسیم کار و فعالیت کانون های مختلف فرهنگی باشد و نشان دهد که اساسا فرق یک سرای محله،فرهنگ سرا،پردیس، با یک مسجد، کانون فرهنگی هنری ، پایگاه بسیج و... در انجام کار فرهنگی چیست؟

اما هیچگاه یا  کمتر درباره ی اصل فلسفه تفریحات و حد و حدود آن در فرآیند تربیت و آموزش سخن گفته شده است.

چه این که عملکرد نهادهای فرهنگی که بر تفریح مداری ، مدیریت اوقات فراغت و یا همانگونه که توضیح داده شد ، تبدیل سایر فرآیندها نیز به تفریح و تفنن برابر بررسی های انجام شده معادل و واردات یک کار فرهنگی غربی هم نیست و بدون آن که زحمات بی شمار تلاشگران عرصه ی فرهنگ را بخواهیم اساسا انکار کنیم باید بگوئیم که اگر برنامه های فرهنگی را از حیث محتوا ، ضعیف و باری به هر جهت ارزیابی نکنیم ، بی شک می توان به جرات کفت که این برنامه ها برابر یک طرح کلی نیست.

در جهان جدید، اوقات فراغت فرصت مناسبی برای استراحت افراد از کارهای اجباری روز مره و محلی برای آزمودن آموخته ها در عرصه ی عمل شناخته می شود و به همین دلیل اکثریت برنامه های اوقات فراغت در راستای ادامه آموزش های داخل مدرسه طراحی می شود ( پیوندی که به خاطر گسست برنامه های فرهنگی و آموزشی ما هیچگاه قرار هم نیست اتفاق بیفتد)

در جامعه ی ما نیز فقدان یک نگاه جامع که بگوید ، ما اساسا می خواهیم مانند یک تلویزیون 24 ساعته صرفا ( حتی با اجرای برنامه تکراری و موسیقی ) وقت مخاطب را بگذرانیم یا این که مجموع تابستان های 10 گانه فرد تا پایان تحصیلات باید حاوی چه دستاورد خاصی باشد؟ همیشه فعالیت های ارزشمند این حوزه را با یک تعلیق ریشه ای مواجه می نماید.

این مسئله البته به شکلی هم وابسته به بحران عدم خلاقیت در برنامه ریزی های فرهنگی که در آن افراد به عادت ، توانایی خلق موقعیت های جدید و موثر را ازدست داده اند و هیچ بهانه ای برای ارائه و پیگیری کار جدیدتر وجود ندارد.

تابستان یک ماهه امسال

در سال جاری به دلیل این که ماه مبارک رمضان به نحوی تابستان را کاملا نصف کرده است ،قاعدتا فرصتی برای تکرار مکررات نهادها با عناوینی مانند پایگاه تابستانی ، کلاس ورزشی،جشن و باشگاه  و...  باقی نمی ماند و نهادهای فرهنگی اگر بخواهند به فعالیت پیوسته ی تابستانی ادامه دهند و در گرمای تابستان فکری به حال جوانان روزه دار و البته فارغ از هر گونه مشغولیت درسی و کاری داشته باشند ، ناگزیرند که برنامه های خود را تغییر دهند.

این البته فرصت مناسبی است که اجبارا برنامه ریزان این نهادها به این مطلب مهم بیندیشند که چگونه می توانند ، به گونه ای دیگر برنامه ریزی کنند.که از سویی به دغدغه خانواده ها برای پر کردن مناسب اوقات فراغت دانش آموزان پاسخ دهند و از طرفی برنامه های پر نشاط تابستان باعث ضعف و آسیب به روزه داران نشود.

چنین وضعیت خاصی ،آبستن یک تحول اجباری است که در آن خلاقیت نهادهای فرهنگی باید اجبارا به سراغ روش های جدیدتری برود که در آن نگاه برنامه ساز بیش از همیشه به حفظ افراد در دل خانواده هایشان است.

تابستان امسال دقیقا توسط ماه مبارک رمضان به نیمه تبدیل شده که هر یک از آن ها یک ماه دارد و هیچ برنامه ریزی چاره ای ندارد مگر این که بر حلاف دو سه ساله گذشته که بیشتر برنامه های تابستانی تا ماه رمضان ادامه می یافت و بعد از آن تعطیل می شد ، برای انسجام بهتر برنامه ها و پاسخگویی به مطالبه خانواده ها ، برنامه ها اجبارا از دل ماه رمضان عطشناک و داغ سال جاری بگذرد.

شاید ، این رمضان بهانه ای برای آن باشد ، که برنامه ریز فرهنگی و اجرا کننده ی آن مجبور شود راه های دیگری را برای جذب و فعالیت مخاطبش مورد پیش بینی قرار دهد و از این رهگذار ، راه برای اجرای برنامه های جذاب تر و مفید تر در سال های آینده با رویکرد نوآورانه باز گردد.

 

 

 

ما و تیر و خرداد اضطراب

در میان تاثیرگذار ترین عوامل فرهنگی و اجتماعی جامعه ، مباحث بدنی و ذاتی افراد کمتر موجب بررسی قرار می گیرد و به ویژه در کشور ما کمتر کسی به سنجش چنین عوامل مرتبط با نوع رفتار غیر ارادی پرداخته است.

به عنوان مثال ، گرچه گفته می شود ، برخی از اقوام در کشور ما آستانه تحمل روحی کم تری دارند و برخی دیگر صبور ترند ، اما هیچ گاه یک پژوهش علمی این مسئله را اثبات یا رد نکرده است.

در میان عادات و کنشگران شخصیتی ، پارامترهایی هم هستند که البته گرچه ذاتی نیستند و مربوط به نژاد و تیپولوژی فردی اشخاص نمی شوند اما به دلیل نظام اجتماعی امری است که به صورتی اجتماعی در روح و روان و نهاد مردم جامعه نهادینه شده و عامل بسیاری از خرده فرهنگ ها و بعضا معضلات و واکنش های رفتاری است.

بی شک یکی از مهمترین ،شاخص های مورد اشاره در جامعه ی ما که بسیاری از رفتارهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و خود به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل شده است ، موضوع اضطراب است.

اظطراب و ترس که به عنوان آفت قدیمی نظام آموزش و پرورش ما مطرح بوده و هست ،عامل شخصیتی است که در مناسبت هایی مانند امتحانات پایان ترم و روش دانشجو گزینی کشور ما یعنی کنکور ، خود را به بدترین شکل ممکن در سلول سلول شخصیت و رفتار افراد نهادینه می کند و بازخورد آن در سایر بخش های زندگی، در تربیت فرزند و حتا رفتارهای اقتصادی، صف های طولانی تهیه بنزین و گرفتن پول یارانه و... نشان می دهد.

سال هاست ، گرچه مقرر و مصوب شده که کنکور سراسری به این شکل ، جای خودش را به روش های معقول و مناسب تری بدهد واقعیت این است که نه بسترهای آموزش عالی ما و نه سودهای کلان این روش غلط برای بسیاری از سودجویان هیچ گاه اجازه تغییر اساسی را در این پروسه نداده است و آموزش عالی هم چنان ، در دل خود غولی به نام کنکور، را روی دوش دغدغه ای به نام سربازی روبروی جامعه بالا برده و جامعه هر خرداد و تیر ماه از دل رفتارهای نه چندان معقول عده ای که به آن ها کنکوری گفته می شود ، متوجه می شود که اضطراب ارجمندی در جامعه وجود دارد که هر انسان با شخصیتی باید آن را برای تعالی تجربه کند و با این تجربه شریف بزرگ شود و به جایی برسد.

غافل از این که بسیاری از معضلات جامعه ی ما بدون آن که به طور مستقیم نشان داده شود ،معلول همین اضطراب و رقابت ناسالم بوده و این هول نه تنها با اتمام کنکور تمام نشده بلکه با تحصیل کردگان و تحصیل نکردگان بازمانده در قالب یک هراس فرهنگی و یک عقده فرو خورده به وزارت و نهاد و اداره منتقل شده یا در کف خیابان در سلمانی و مکانیکی و نانوایی و در تعاملات روزمره آدم ها خود نشان می دهد.

واقعیت این است که برابر اعلام نهادهای مرتبط با سلامت جامعه ، افسردگی ، وسواس و سایر بیماری های پنهان که بهداشت روانی جامعه را تهدید می کنند حاصل محرک های بیرونی مانند ترافیک، آلودگی هوا و ... هستند ، در این میان نقش اضطراب و عامل مهم فرهنگ غلط آموزش و پرورش در آزمون و کنکور را نیز باید در عواملی که شخصیت ها و در نتیجه کارها، ارتباط ها و روندها را مورد تهدید قرار می دهد نباید به آسانی گذشت.

از دیر باز ( متاسفانه) جامعه ، ما خرداد و تیر ماه را ماه های مضطرب آزمون ،آن هم آزمون مرگ و زندگی می دیده و این اثر در تربیت فرزندان و هم چنین سایر رفتارهای شرطی شده دوران بزرگسالی ، برگ و باری دوانده است . که می توان به راحتی آن را دید.

و سوال مهم این که آیا زمان آن فرا نرسیده برای این ناهنجاری خودخواسته مان فکری کنیم و بعدها نگران ترس و دستپاچگی جامعه در همه مواردی که احتیاج به همدلی بیشتری دارد نباشیم؟

بازیگرانی که خودمان بزكشان کردیم با دستمال پليس تميز نمي‌شوند


به فاصله ی یک روز پس از آن که یکی از مسئولین نیروی انتظامی خبر از برخورد انتظامی با محافل اباحه گری و بد پوششی و رفتارهای هنجار شکن در قالب مراسم هنری از قبیل کنسرت و جشن سینمایی و رونمایی کتاب و احیانا شب شعر و رونمایی از کتاب داد.خانم... اولین صید دانه درشت تور گشت ارشاد شد تا برای اولین بار جوان هایی که در خیابان با آن ها برخورد می شود ، احساس نکنند خونشان از الگوهایی که بد حجابی را از آنان آموخته اند، کمرنگ تر است و هم چنین جماعت بازیگر و هنرمندی که به مدد اشتهار و محبوبیت و مجله و بعضا استفاده از روابط نا سالم و رانت عجیب و غریب در رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب ، حاشیه امنی برای هر رفتار اشتباه و نامناسبی یافته کمی به خود بیاید و بیش از این احساس نکند که می تواند ، در عرصه ی ناهنجاری و ماجرا جویی اسب مرادش را بتازاند.

داستان یک سکانس
من هم مانند بسیاری از بینندگانی که فیلم نه چندان خوب و سبک اخراجی های 3 را دیدند. فارغ از بسیاری از بخش های موزیکال کمدی های از مد  گذشته بزن و بکوب ، شیفته برخی دیالوگ های  حرف دلی شخصیت های نزدیک به واقعیت آن شدم .

ازجمله حرف های آقا رسول سرهنگ نیروی انتظامی که در زمان آزاد کردن پسر گرینف نهیبی به سر سایر دستگیر شدگان زد و فریاد کشید ،" اگر نتونم پسر یه دونه درشت را بگیرم ، ضعیف کشی نمی کنم و بقیه رو هم این جا نگه نمی دارم."

دوربین از رسول ،آزاده ی لوطی سابق و رئیس کلانتری کنونی دور می شود و جوان های هاج و واج بازی خورده و دستگیر شده شروع به تشویق رسول می کنند .

این سکانس البته شرح حال بسیاری از اتفاقات فرهنگی و بعضا امنیتی جامعه ما بوده و هست که در آن پلیس به مقتضای ماموریت به جای برخورد به سرچشمه گل آلود کردن آب ، در پایین دست مجبور به الک کردن رود از لجن زار است.

چه این که جریانی که تحت عنوان الگو در جامعه ی ما فعالیت می کند ، سال هاست که بدون هیچ ممانعتی برای خودش هنجار شکنی می کند. قدر می بیند ، مصاحبه می کند. از بیت المال می خورد به حج عمره ی تشویقی می رود . اظهار نظر جنجالی می نماید و عکس هایش هم به صورت کاملا اتفاقی لو می رود.

نیروی قهریه هم اولا نه ماموریت برخورد و حضور در چنین محافلی را دارد و در ثانی اگر هم وجود داشته باشد ، معلوم نیست که با این همه خدم و حشم رسانه ای آدم های معروف بتواند افراد را کنترل کند.

من جمله اکنون مطمئنم که خیلی زودتر از انتشار این سطور فلان بازیگر معروف خیلی محترمانه به سر خانه و زندگی اش برگشته و لابد حالا دارد به این فکر می کند که همین برخورد پلیس چگونه به بالا رفتن توجه جامعه به او کمک کرده و می تواند با استفاده از آن روی قراردادهای آینده اش حساب بازکند؟

یک جستجوی ساده در سایت های خبری تحلیلی و به خصوص نظرات مردم در برابر عکس های برخورد با بی حجابی نشان می دهد ، که جامعه چقدر از بی عدالتی و برخورد با مردم خورد و عدم برخورد با آدم های معروف و الگو که خودشان عامل های اصلی بی بند و باری و بی حجابی جامعه هستند اعتراض دارد و حساس است.

ناجا این جا، ناجا آن جا، ناجا همه جا...

چند روز پیش که بحث ممنوعیت قلیان دوباره جنجال به پا کرده بود و اتحادیه قهوه خانه داران هم طبق معمول در حال تایپ تشکر – همانند سال های قبل – بابت مستثنا شدنش از قانون مبارزه با قلیان گردیده بود . مصاحبه ای مظلومانه از سردار نیروی انتظامی آقای احمدی مقدم پخش شد که در آن به یک وضعیت مظلومانه و معترض نسبت به بلاتکلیفی و واگذاری بسیاری از کارهای بی ربط و با ربط به نیروی انتظامی گلایه داشت.

در کم کاری و تغافل همه دستگاه های فرهنگی – تربیتی و بعضا خیانت برخی رسانه های گروهی به آرمان های فرهنگی جامعه همه کارها به عهده ی ناجا ست.

من جمله از نیروی انتظامی خواسته می شود که برای عرضه نشدن قلیان به سفره خانه های ریز درشت لشکر کشی کندو دو رو روز یگر وزارت دیگری می خواهد که نیروی انتظامی جلوی عرضه ی  سی دی قاچاق را بگیرد.
هفته ی آینده در یکی از مجلات ارزشی و توسط شخصیت های دلسوز  از عدم برخورد ناجا بادیش های ماهواره انتقاد می شود و به همین خاطر هم هلی کوپترهای انتظامی باید برای شناسایی بشقاب دیش ها به سراغ بام های شهر بروند و باز فردای همان  روز باید در طرح ضربتی جمع آوری حیوانات خانگی که در پارک ها رژه میروند باید شرکت کند و دست آخر جراید و رسانه های عمومی بدون این که کالبد شکافی نمایند که واقعا گرفتاری هایی که اینک ناجا مجبور به برخورد آن مربوط به ناجا شده باید  در کجا حل و فصل شود با نشان دادن عکس چند کلاه بردار ، جیب بر ،معتاد و قاچاقچی و قرار دادن آن عکس ها ، روبروی عکس گشت ارشاد  می خواهند به این نکته اصرار کنند که نیروی انتظامی به جای انجام کارهای اصلی اش درگیر کارهای دیگری است.

حالا هم که بعد از هجمه های ریز و درشت فراوان دیگر به نیروی انتظامی بحران برخورد با بازیگرها و آدم های لاابالی دانه درشت هم به دوش پلیس جامعه سنگینی می کند تا بدنامی برخورد با بازیگر به گردن پلیس بیفتد و خوشنامی تقدیر از همان بازیگر به عهده ی صدا و سیما و وزارت ارشاد و حوزه هنری و شهرداری و ... که از او نقش هنر دوست تقدیر می کند .

با او قرار داد می بندد و حتا در کنار بازیگری درخشانش در زمینه های دیگر هنری اش مانند عکس و کاشی کاری و  نقاشی و... با اعطای وام و تسهیلات و سالن و رونمایی و پیمانکاری و هزار و یک اسباب دلجویی همان خانم بد حجاب را مور د رافت دینی و ملی قرار می دهد.


این خانم ها حق دارند بدحجاب باشد چون:
باری با حضور نیروی انتظامی در میانه کنسرت و برخورد با آن بازیگر هنجار شکن، یک کار به کارهای ناجای پر کار ما اضافه گردیده تا دیگر از حراست برج میلاد گرفته تا حراست وزارت ارشاد و حراست صدا و سیما با خیال راحت ، مطمئن باشند که اگر:

-    هیچ دلیلی ندارد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به فیلم های بازیگران هنجار شکن ویا فیلم هایی در آن علنا تظاهر به بی حجابی می شود ، پروانه نمایش ندهد و یا آن عقبه ای که وقیحانه از عریانی خودشیفته حمایت کردند هم هنوز در صدر پروانه بگیرها و حتا جایزه بگیرها قرار نگیرند!!!

-    اگر با وجود این همه عکس افشا شده و پرونده ی ریز و درشت اظهارات ضد انقلابی برخی عناصر در جشن های سینمایی گرفته تا ظاهر هنجار شکن بازیگران در پشت صحنه های سریال ها  و خیابان ها ،صدا و سیما هیچ اقدامی برای حذف چنین عناصری از فیلم ها و سریال های الف و ب و ج و د خود نمی کند.

-    اگر وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات برای فیلتر کردن  سایت رسمی بازیگری که رسما اندام و مو و بدن خود را در عکس های مهیج و فقط در قالب یک شال مختصر یا کلاه اروپایی ارائه کرده است ، نمی بیند؟

-    اگر فلان کارگردان مکتبی قصد ندارد  ، لااقل نقش همسر پیامبران ، اهل بیت  و خانواده ی شهدا  را به  چنین عناصر ناهنجار و خودشیفته ای ندهد!تا رسانه ها به مضحکه نگویند بازیگر بد حجاب نقش همسر شهید.... در خانه شان سه سگ زینتی نگه می دارد!

-    اگر یک ناظر عاقلی وجود ندارد که آنتن پر طرفدار ترین لحظه های رسانه  مانند شب عید های مذهبی یا لحظه های تحویل سال صرف معرفی برخی از بدحجابترین ، پر رو ترین، هنجار شکن ترین و .... به اصطلاح هنر پیشه های مطرح نشود تا یک ساعت مانده به سال تحویل از ارتباط خوبشان با همسر سابق شوهرشان خاطره ها تعریف کنند!

-    اگر مسئولی وجود ندارد که با شجاعت، به آدم های هنجار شکن سالن برای تمرین تئاتر و موسیقی ندهد!

-    اگر یک سیستم کنترلی وجود ندارد که بازیگر ناهنجار در بزرگداشت ها، رونمایی ها، شب شعر ها و... در فرهنگسراها، مجامع فرهنگی ، تالارهای دولتی و غیر دولتی مورد تشویق و ترغیب قرار نگیرد .

-    اگر کسی نیست که لااقل هنرپیشه ی  مورد بررسی برنامه ی  بین المللی گپ  شبکه آی فیلم صدا و سیمای جمهوری اسلامی را مجبور کند که در گورستان لااقل مانتوی کوتاه نپوشند و به نحو بسیار زننده روی قبرها نیم خیز ننشینند؟

-    اگر شورای نظارت بر مطبوعات هفته ای یکی دوتا نشریه زرد که از چهره بازیگر و مطرح کردن مسائل حاشیه ای بازیگران و افراد ناهنجار برای پول در آوردن بهره می گیرد را تعطیل نمی کند .

و اگر خیلی ها به خیلی از مصلحت ها در مقابل فرمان الهی برای در نطفه خفه کردن منکرات عمل نمی کنند ، لا اقل یکی خودش را در میان همه ی مصلحت بین ها و مصلحت اندیش ها بد کند و با بازیگرها هم به خاطر بی حجابی و بد حجابی برخورد کند.

وسیعلم الذین ظلموا...

ادامه نوشته

عکس یادگاری روشنفکرها! با خاکریزهای مظلوم

با توجه به سابقه ی تهمینه میلانی و این که در گمانه زنی ها مشخص شده که داستان تنهایی پر هیاهو مانند کارهای قبلی در خصوص قهرمان بازی زنان و دختران است به نظر می رسد این بار بعد از مصائب مختلفی که بر هنر دفاع مقدس تاکنون رفته ،باید شاهد یک بازخوانی فمنیستی در زمینه هنر دفاع مقدس باشیم.

ادامه نوشته