مسئله گذار روز و روزگار ، برای همه ی دنیا مسئله ای واقعی است و به همین دلیل هم کلکسیونرها، موزه دارها و افرادی که به نگهداری یادگاری های قدیمی علاقه دارند. به خوبی می دانند که  فردا ، چه چیزی از امروز دارای اهمیت است و از همین امروز به فکر چیدمان موزه های فردا هستند.

یادگاری هایی که زود نایاب می شوند

شاید تا ده سال پیش، جمع آوری چند اسکناس بنفش ده تومانی و یا پیدا کردن دو ریالی و یک ریالی برای تلفن، کار بسیار ساده ای بود اما امروز نوجوانان ده ساله با حیرت با اسکناس های بنفش و سرمه ای ده و بیست و تومانی نگاه می کنند و وقتی سکه های درشت دو تومانی دهه شصت را می بینند ذوق می کنند که واقعا آیا یک روزی با این سکه می شد یک مداد خرید؟

در کشورهای جهان ، کم و بیش افرادی هستند که این موضوع را می دانند و هوشمندانه ، سرمایه گذاری خاصی برای جمع کردن چیزهایی که روزگاری یک یادگاری نوستالژیک می شود، انجام می دهند.آن ها مقدار زیادی از اسکناس های هر دوره، وسایلی که دانش آموزان بر آن مشق می نویسند.برخی اسباب بازی های اختصاصی و... خریداری و انبار می کنند و در موقع لازم به قیمت های گزاف می فروشند.

اما در میان یادگاری ها ، چیزهایی هم هستند که متعلقبه یک زمان خاص هستند و این اتفاقات الزاما همیشه تکرار نمی شوند. یا در زمان اتفاق آن هم کسی به فکر آن نیست که از آن یادگاری جمع کرده و برای زمان ارائه گنجینه نماید.

این یادگاری ها عمدتا متعلق به رویدادهای اجتماعی است و در زمان اتفاق اقتادن رویداد ، اصولا کسی در پی یادگاری جمع کردن نیست و یا این که مجال این کار وجود ندارد.

به طور نمونه گرچه زلزله بم یک فاجعه ی پر از تجربه برای ملت ما محسوب می شود و در روزگاری ممکن است همه ی ما بخواهیم از نزدیک با ابعاد آن آشنا تر باشیم ، اما در زمان اتفاق افتادن کسی در پی جمع یادگاری های آن برای موزه ای که بعدا بخواهد با همین نام شکل بگیرد نبوده است .

مقوله ی جنگ نیز از همین موارد است. در کشورما شاید تا 15 سال پیش ، کم و بیش می شد از نگاه کردن به در و دیوار بسیاری از شهرها متوجهدرگیر بودن ملت و اجتماع با مقوله جنگ شد اما امروز کمتر شهری است که بتوان از در و دیوار آن نشانه ای از جنگ تحمیلی یافت.

به طور مثال یکی از آثار واضح مظلومیت ایران در جنگ تحمیلی ، موشکباران شهرها بود که در جاهای مختلف به خرابی اماکن و شهادت بسیاری از هموطنان ما منجر شد ، اما امروز هیچ اثری از اکثر اماکن مور د تهاجم نیست.در تهران حداکثر یادمان موشکباران یک پایه ی یادبود است که در جاهایی مثل پارک شهر برای یادآوری اصابت موشک نصب شده و در برخی از اماکن مهمتر مثل بیمارستان کودکان بهرامی که در آن به خاطر اصابت موشک چند کودک و نوزاد به شهادت رسیده اند هم مسئله ، فراتر چند قاب رنگ و رو رفته ی یادگاری نیست.

موزه یا موزه های شهدا

ظاهرا در کشور ما بنیاد شهید و امور ایثارگران ، نه از زمان کنونی بلکه از همان ابتدای دوران جنگ تحمیلی  مسئولیت تشکیل موزه شهدا و بر عهده داشته و آثار شهدا، به نحوی توسط این نهاد  شناسایی می شده و در جای لازم نگهداری نیز گردیده است به صورتی که سابقه ی اولین موزه شهدا در تهران ، به سال 1359 یعنی اولین سال شروع جنگ تحمیلی بر می گردد. اما  واقعیت این است که وجود چیزی با عنوان موزه شهدای جمهوری اسلامی ، مسئولیت پذیری مناسبی در مقابل عظمت جنگ تحمیلی نبوده و نیست و دلیل آن هم دقیقا این است که مجموعه های موزه ای شاهد،اولا گنجایش مناسب برای ارائه آثار شهدا را ندارد و به بیان مدیر امور موزه های بنیاد شهید در موزه ی مرکزی شهدا  ( واقع در تقاطع خیابان آیت الله طالقانی و فرصت) به ازای هر هزار شهید یک ویترین هم وجود ندارد و در همین نمایشگاه حداقل هفده هزار اثر از شهدا و هنرمندان جمع آوری و فهرست نویسی شده که که هیچگاه مجال نمایش پیدا نمی کند .ثانیا از مجموع موزه های 17 گانه شهدا در استان ها ،تنها همین موزه ،موزه مرکزی امکانات استاندارد نگهداری، مرمت و پژوهش را داراست و در درجه سوم ،از همه مهتر بر اساس تعریفی که بنیاد شهید از رسالت موزه های شهدا کرده است ، گنجینه آثار شهدا مسئول ارائه ی آثار شهدای انقلاب و جنگ هستند و نه الزاما مسئول حفظ اسناد، یادگاریها و مسائل مختلفی که از دفاع مقدس باقی مانده است.

شاید  همین نقائص سه گانه و از همه مهمتر این مشکل آخری باعث شده باشد که نهادهای دیگری هم در این زمینه احساس مسئولیت و دین نموده باشند و بخواهند با بیان و روایت خود به این موضوع بپردازند و این مسئله ای است که در عین حسن ، دارای معایبی هم هست.

به عنوان مثال، گرچه در  مرکز استاندارد و بین المللی موزه شهدا، روزانه ده ها بازدید کننده داخلی و خارجی ، از چریک عارف و دانشمند عظیمی مانند دکتر چمران تنها یک فتوکپی مدرک تحصیلی و یک عینک ملاحظه می کنند ، اما امروز شهرداری تهران اکثر آثار شهید را در خانه پدری ایشان در یکی از پرحاشیه ترین محیط های تجاری کشور، یعنی محله سرپولک بازار تهران جمع آوری کرده و افراد برای بازدید از آن ( اگر با خبر شده باشند) باید مسیر دشوار و پر تردد بازار را طی کنند و خود را از میان بازار فروشندگان مواد شیمیایی و بوهای بسیار آزاردهنده ی آن و از کنار مسجد بهبهانی ها به خانه موزه شهید چمران برسانند.

یا به عنوان مثال دیگر ، گرچه از متفکر کبیری مانند شهید مطهری به جز یک دست لباس در موزه شهدا نیست و شاید واقعا میراث این شهید به این نحو نشان دادن کاری ناقص محسوب شود، باز شهرداری همت کرده و خانه موزه ای برای این کار تاسیس کرده که در عین مفید بودن ، کار را به شدت متشتت می کند.

متولیان پراکنده برای یک حقیقت واحد

امروزه ، گرچه سازمان میراث فرهنگی از موضوع جمع آوری و سرپرستی موزه های جنگ خودش را کنار کشیده و سطح همکاری اش را در حد مشاوره های فنی در این زمینه پائین آورده اما شهرداری ها به اختصاص خانه موزه،و باغ موزه ها و پارک های دفاع مقدسی، بنیاد شهید با راه اندازی موزه های شهدا و بسیج و سپاه با راه اندازی نمایشگاه های مقطعی هر کدام به نحوی نشان داده اند، که می خواهند در این زمینه فعالیت مطلوبی داشته باشند اما واقعیت این است که در این پراکندگی بی شک بسیاری از آثار و حقایق مغقول واقع خواهند شد و میراث فرهنگی جنگ تحمیلی محکوم به نابودی تدریجی است.

در اطراف ما کم نیستند ، پدران و مادران شهدا که یکی یکی از بین ما می  روند و با رفتن آن ها یادگاری های شهدا مانند سایر وسایل از بین رفتنی از شهدا، از بین می روند .حال آن که ارزش این وسایل، دست نوشته ها و لباس بی شک کمتر از وسایل و آثار به جا مانده از سرداران جنگ نیست و یکایک شهدا برای ما و ملت ایران همان علی اکبرهایی بودند که عاشورای ایران را به سرخی خونشان رنگین نموده اند.

امروز، بیش از هر زمانی باید به فکر قرارگاه فرهنگی برای کشور بود و یکی از کارهای این قرارگاه هم اندیشیدن درباره ی آثاری دفاع مقدس است که برایش یک بنیاد کافی نیست.