فیلم 2012 ؛آمریکا و سودای کشتی نوح
به نام خدا
در عصر ارتباطات، رسانه ها در نقش جزوات مانيفست و بيانيه هاي سياسي اوايل قرن بيستم عمل مي كنند. گوئيا امروز بر اساس قانوني نانوشته،جهان غرب بر مدل ارتباطي مارشال مك لوهان انطباق يافته است.
در مدل ارتباطي مك لوهان كه منتج به دهكده ي جهاني مي گردد.كانال يا مجراي ارتباطي(رسانه) خود محتواي ارتباط را تشكيل مي دهد و از اين حيث فيلم يا اس ام اس يا هر پيام و پيغامي خود در جايگاه نقش فاعلي و ماهيتي ارتباط قرار مي دهد.
در سال هاي اخير سيطره ي فرهنگي غرب بر همين شالوده بنا شده است .به همين دليل لازم نيست كه غرب و در معناي اخص ايالات متحده بر اساس يك بخشنامه مفاد فكري امپراطوري خود را اعلام نمايد.همين كه بتواند زمينه ساخت يك فيلم و توزيع آن در در تيراژ گسترده را فراهم نمايد،مي تواند همه محتواي فكري خود را به مخاطب خود القا نمايد .
بر همين منوال كم نبوده اند محصولات رسانه اي كه با ايفاي چنين نقشي منعكس كننده ديدگاه اين حاكميت رسانه اي بر اذهان انديشه و فرهنگ جهاني بوده اند .
اين محصولات در زماني ،داعيه حاكميت اقتصادي ،در زمان ديگر رايت حاكميت انديشه اي و فلسفي و موقعي ديگر هنگ پيشتاز هژموني نظامي و امنيتي آمريكا تلقي مي شده است .اما در 2012 كه سخن از فرجام جهان رفته است سخن جديد و داعيه تازه اي مطرح شده كه در جاي خود قابل بحث و چالش است.
فيلم 2012 به گمان،مي تواند به عنوان يكي از نقاط عطف رسانه اي آمريكاي امروز در داعيه رهبري معنوي جهان فردا محسوب شود .گويي رشد معنويت گرايي و توجه عمومي به هزاره موعود(ميلينيوم) كه ناخواسته بشريت در آن،به «انتظار» يك رويداد بزرگ است.آمريكا را دچار يك سوداي ديگر نموده كه علاوه بر اقتدار فكري،مالي و اقتصادي بر پهنه گیتی اين بار براي آدميان منتظر(براي عبور از بن بست روزمرگي و انقراض تدريجي تكنولوژيكي) به دنبال ساختن چيزي شبيه كشتي نوح باشد.
به ويژه آن كه در چند دقيقه ي فيلم علائم مشخص كشتي نوح،مانند جمع آوري گونه هاي جانوري به صراحت نشان داده مي شود و ترديدي باقي نمي ماند كه آمريكا( و متحدانش مانند چين و روسيه)در جايگاه حضرت نوح قرار مي گيرد و جهان را از انقراض نجات مي دهد.
پيش از بحث و بررسي جرياني كه 2012 آن را نمايندگي مي كند بايد شاخصه ها و پيام هايي كه در اين فيلم يا در اين رويكرد دنبال مي شود را بررسي كرد.در واقع بدون در نظر گرفتن يك تصوير رو راست و برهنه از اين قصه نمي توان به تبيين مواضع خود در مقابل اين پيام ها پرداخت .
1- 2012 بر پايه يك افسانه به موضوع پايان جهان پرداخته اما صحه اي منطقي بر روندي است كه به موضوع آخر الزمان منتهي مي شود.ولی نمی توان در نظر نداشت که این قصه به نحوي بسيار زيركانه از اين كه چه چيزي و چه عواملي به نابودي زمين رسيده است اشاره نمي كند.
2- 2012 اوضاع و احوال زمين را در آستانه فروپاشي ،آماده نابودي فرض كرده است.مردم و گروه هاي مذهبي را آماده ي اين نابودي دست جمعي نشان د اده است.گرچه دليلي براي چنين رويكردي وجود ندارد و اساسا مذهب حتي مقوله معاد را با نابودي جهان يكسان نمي داند.
3- 2012 در نماد شناسي و معرفي نشانه ها،اعراب را به عنوان نماد تمدن اسلامي نشان داده است و از ساير اقوام مسلمان به نحوي صرف نظر نموده است.
4- 2012 در نسبت هاي واقعي جهان دچار تحريف است به گونه اي كه تصاوير و نمادهاي چهار ميليون يهودي،در مقابل چند صد ميليون بودائي و برهمايي و يك ميليارد و اندي مسلمان برابر يا به بيان ديگر حتي پر رنگ تر در نظر گرفته شده است.
5- 2012 چنان كه كارگردان آن در مصاحبه هاي ديگر اعلام مي كند به شدت تحت تاثير حميت و غيرت اسلامي ديدگاه محافظه كارانه اي نسبت به اسلام و مسلمانان دارد.
6- 2012 نشان دهنده نقش تكنولوژي به عنوان ناجي (حضرت نوح)دنياي معاصر از خطر انقراض است.
7- 2012 مانند رويكرد حكومت خود ايالات متحده معتقد به نوعي منحصر به فرد از نوسازي است. نوسازي كه مانند افغانستان و عراق و سومالي در آن قهرا عده زيادي براي آن بايد قرباني شوند.در بخش هاي مختلف گرچه نسل جديد سياست مداران آمريكا كه اتفاقا مانند رئيس جمهوري كنوني اين كشور سياه چرده هستند با رفتاري انساني دلشان نميآيد مردم را در كشتي نوح شان سوار نكنند اما طنز ماجرا زماني مشخص مي شود كه همه تماشاچي ها متوجه مي شوند كه سياست مداران آمريكايي و روسي و چيني مدت ها است با پنهان كاري به اين نسل كشي همه گير رضايت داده اند.و گروهي كه سخاوتمندانه توسط دانشمند آمريكايي و راي موافق كشورهايي مانند بريتانيا ،ايتاليا و آلمان نجات پيدا مي كنند در مقابل آن هايي كه به واسطه پنهان كاري شان نابود مي شوند اندك و مضحك است.
8- 2012 روايتگر فاجعه اي است كه انحصار طلبي علمي كشورهاي پيشرفته آن را رقم زده است و چنانكه اشاره شد با پنهان كاري ايشان تعميق مي شود.
9-2012 به نوعي روايتي از عبور از دموكراسي عام مردمان به آريستوكراسي نخبگان سياسي است.در واقع اين فيلم يك راز بزرگ را برملا مي كند كه در وراي انتخاباتي كه در جهان عامه بي خبر از دنياي سراپرده را مشغول داشته هيچ كس نظر مردم را براي زنده ماندن يا نماندن نمي پرسد. اين فيلم نشان مي دهد كه اصول مردمسالاري در برابر مساله بقاي بشريت چقدر بي ارزش است.دموكراسي علمي ،دموكراسي اقتصادي،دموكراسي رسانه اي ،دموكراسي تصميم سازي و تصميمي گيري و بالاخره دموكراسي سياسي چيزي بر دنياي آينده اضافه نكرده و نظام تصميم گيري و تصميم سازي جهاني فراتر از لويي جرگه قبايلي افغاني راهبردي را فراروي بشريت نگذارده است.
10- تصوير سازي سياسي ايالات متحده در زمان نابودي زمين بسيار كمدي و البته قابل تامل است.زيرا حداقل 100 سال است كه چنين ديالوگ هاي فروتنانه و ديپلماسي همگرايانه از آمريكا در هيچ سطحي ديده نشده و ايالات متحده در وهن و خيال هم نمي تواند چنين انساني و هماهنگ با ساير دول حتي تصور نمود.
با اين حال ،ممكن است كه اين سوال پر رنگ تر از هميشه مطرح شود كه 1999 نوستراداموس پيشگوي قرن 16 يا 2012 افسانه است ؟
جهان غرب چه تراژدي خاصي را براي يكه سواري بر دنياي آينده پسنديده و اين تمدن باطنا وحشي بالاخره كي تير خلاص را بر شقيقه ي پيكره نيمه جان بشريت خواهد چكاند؟
اين آوازه گري كه سال هاست افكار عمومي جهان را آماده انقراض مرحله اي مي نمايد چه زماني به فعليت ميرسد؟
بااين حال،ساخت و استقبال جهاني از چنين فيلم هايي كه حداقل به ظاهر در صدد كشف حقايقي از لايه هاي پنهان حيات بشري هستند نشان گر آمادگي افكار عمومي جهان براي دريافت نسخه هايي شفاف تر و مناسب تر درباره ي فرجام بشريت است.
تمدن مادي بشر گرچه در 2012 عملا از روي قيامت به سلامت عبور مي كند و دنياي آب گرفته يا زلزله زده نيز نمي تواند او را منقرض كند اما عملا به بسياري از سوالات دغدغه هاي بشر پاسخ نخواهد داد.
در اين ميان انتشار تصوير روشني از مهدويت به عنوان تابناك ترين فلسفه تاريخي خطري است كه مي تواند غرب را از نااميد كردن بشريت دور نمايد.
اميد تنها چيزي است كه مي تواند جامعه انساني را در مقابل مسلوب الاراده شدن در مقابل ابهت ناجيان دروغين خود نجات دهد.
در واقع در طول تاريخ ،دجال ها با القاي گرسنگي و سير كردن ملت ها ،آقايي بر آن ها را طلب مي كردند.
اين گونه بود كه فرعون ها ،مردم را در گرسنگي قرار مي داده و بعد براي سير كردن شان قرباني مي كردند و كوس رازقي مي زدند.
احساس نا امني در جهان كنوني احساس بيراهي نيست .حال بايد ديد كه چگونه است كه بانيان اين ناامني خود بر آن دامن مي زنند؟
آنهايي كه روز به روز زمين و محيط زيست را به ورطه طغيان و نابودي نزديك مي نمايند . خود براي نجات بشريتي كه به آن ضربه زدند وارد گود شده و مانند سوپر من در ازاي اسارت آدمي وي را نجات مي دهند و اين طنز تلخ در 2012 به گونه اي بسيار مشمئز كننده بازنمايي مي شود.
موضوعي كه در اين زمينه بايد مورد توجه مبسوط تري قرار گيرد آن است كه خوشبختانه تمدن اسلامي و فكر انساني نظام جمهوري اسلامي در هر يك از موارد مطروحه داراي حرف و بيان هاي روشن است.نه اين كه يك فيلم آنقدر مهم باشد كه همه پايه هاي فرهنگي جامعه درصدد جوابگويي به آن باشند بلكه به اين عنوان كه به هر روي 2012 بازخورد دغدغه هاي جهاني و بهانه اي براي مطرح شدن ديدگاه زندگي ايماني در برابر دغدغه عمومي بشريت است.
به جز موضوع مهدويت كه به خاطر تشخص آن در تفكر شيعه امكان مدل سازي بهتري را فراروي هنرمندان ايراني براي پاسخ به دغدغه فرجام جهان مي نهد . اينك جهان به آن نياز دارد كه بداند فرداي او بر اساس چه تفكري ساخته مي شود و تلاش هاي فن آوري وي با تمام مشخصات زشت و زيباي آن به چه سمت و سويي سوق پيدا مي كند.
از سويي تنها راه جلوگيري از تخدير بشريت با پر رنگ كردن دغدغه نابودي نيز اميد بخشي با عنصر ايمان به حاكميت صالحان است.
احيا معنويت ديني ،چيزي است كه آدمي را از بدبيني نجات مي بخشد و توانايي وي براي مبارزه با تمام مظاهر و بواطن انحصاري قدرت را افزايش مي دهد.
نكته ي مهم اين است كه هنر در خدمت حقيقت اگر بخواهد در مقابل سوال هاي مطرح شده در 2012 جوابي مطرح كند .چه خواهد گفت؟
بر همين اساس مسلما فيلم يا يك اثر هنري شبيه 2012با ويژگي هاي اسلامي و شيعي درآينده نگري و تبيين فلسفه تاريخ براي پيشبرد حاكميت معنوي غرب يعني پروژه جديد او مانع جدي خواهد بود.
مطلبي كه در جاي خود بايد مفصلا به آن بپردازيم و آن مبحث انجام جهان از ديدگاه صالحان است.