جام جم آنلاين: به هر جايي كه زيارت بروي، بعد از چند روز مرخص مي‌شوي. سينه ات و دلت گواهي مي‌دهد كه ديگر وقت رفتن است. ديگر نمي‌خواهي بماني... گويي توشه‌اي گرفته‌اي و بايد بروي و به كارهاي ديگرت برسي. مگر اينجا كه جايي ديگر است.اينجا بوي پدري را برايت دارد كه هيچ گاه از كنار آن خيال رفتن نداري...

در حرم علي احساس غريبي و سنگيني نمي‌كني. در حرمش تنها نمي‌شوي و صحن و سراي بغايت كوچك و ساده‌اش چنان عظمتي در چشمانت مي‌آفريند كه غصه دار نمي‌شوي.

بارها به حرم نازنينش رفتم تا لحظه‌اي بر زبانم جاري شد كه پدر جان سلام!

اي پدر بزرگوار آرميده بر بالين دو پدر بزرگ بشريت.

در ميان ضريح حضرت مولا صندوقي بزرگ مي‌بيني كه آرامگاه اين سه پدر با شكوه تاريخ است.

مرقد آدم، مضجع نوح و حريم علي.

آدم كه پدر آدمي‌است و نوح كه پدر ايمان و علي پدر شرافت و تعالي.

آدم كه بر كرانه توفان آفرينش پهلو گرفته و بذر وجود انسان بر كره خاكي افشاند و نوح كه بر موج عصيان خروشيد و با كشتي‌اش بر كرانه‌هاي رهايي و ايمان نشست و علي كه موج موج خون فرقش همه شقاوت‌هاي آغازين و پاياني را در آن سرخ مقدس در هم پيچيد!

اين خانه پدري براي همه آناني است كه آفرينش مي‌شوند چون آدم، توفان را شكست مي‌دهند چون نوح و آزاده و با شكوه غيرتمندند؛ چون علي!

اين خانه پدري براي همه آنهايي است كه چون آدم از روح خدا متبرك‌اند و چون نوح از هواي خدا بر فراز و چون علي از عشق خدا در اوج. الذين امنوا اشد حبالله

از نجف اشرف كسي خسته نمي‌شود، كه باورمان نيست اين خانه پدري چيزي براي ماندن كم دارد.

ما هر جا هم كه باشيم كمال ما، شخصيت و روح ما، هويت ما، همه و همه زماني در اوج است كه به خانه پدري خود برگرديم.

خانه پدري كه سرشار است از محبت و ايمان و صبر.

خانه پدري كه براي هيچ يتيمي، براي هيچ گمگشته‌اي، براي هيچ بيقراري در آن جا كم نيست.

جايي كه خانه اميد و آرامش فرزندان است. جايي كه پدر هست و مادر هست و كودكاني كه بر صحن و سرايش براي هميشه تاريخ ادب و آداب مي‌جويند...

عجيب خانه پدري است اين خانه علي كه تاريخ هنوز هم چشم بر در آن دوخته تا كسي چون علي از ميانه‌اش بر دادگري كمر همت ببندد.

كمر دادگري براي نويدي نو و اميدي تازه.

خانه پدري كه هنوز قهرمان داستان‌هايش باباي خانه است. پدري كه همه مي‌خواهند به او برسند.

افسوس كه خود فرمود: و لا تقدرون علي ذلك... و خوشا كه اميدمان داد كه:

ولكن اعينوني بالورع و الاجتهاد و عصمه و سداد