مظلومیت تبلیغات فرهنگی

تقاطع همین خیابان میرداماد ( که روزنامه ما در آن واقع شده) و خیابان حضرت ولی عصر علیه السلام چند سال است یک بوم بزرگ بر دیوار نقش بسته که بر روی آن در کنار تصاویر امام و رهبری عکس چند شهید اقلیت ترسیم شده است.

بالای این تصاویر هم آیه از قرآن بدین مضمون نوشته شده که جزای کار خیر پیروان ادیان الهی ( یهود و مسیحی و صائبین) در نزد خدا نابود نمی شود.

ادامه نوشته

یاد

هدف از ترجمه آشنایی با علوم و فرهنگ دنیاست



رضا سیدحسینی در 22 مهرماه 1305 خورشیدی متولد اردبیل (۲۲ مهر ۱۳۰۵ - ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) نویسنده و مترجم ایرانی است. سیدحسینی همچنین سرپرست و عضو اصلی تألیف و ترجمهٔ مجموعهٔ شش جلدی «فرهنگ آثار» بوده است.

كار ترجمه را از سن ۱۶ سالگی با ترجمه از تركی قفقازی و تركی استانبولی شروع كرد.وی پس از آن نزد کسانی چون دکتر پرويز ناتل خانلری و عبدالله توکل زبان فرانسه را یاد گرفت و اولین ترجمه‌اش از اين زبان در سال ۱۳۲۶ منتشر شد.بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی به مدرسه پست و تلگراف تهران رفته ومشغول تحصیل در رشته ارتباطات دور شد. سپس برای تکمیل مطالعات خود به پاریس رفت. مدتی نیز در دانشگاه U.S.C آمریکا به تحصیل فیلم سازی پرداخت. بعد به ایران بازگشته و به فراگیری عمیق تر زبان فرانسه و فارسی نزد اساتیدی همچون عبداالله توکل، پژمان بختیاری، دکتر ناتل خانلری پرداخت. در ضمن مبانی نقد فلسفه هنر و ادبیات نیز در آموزشکده تئاتر تدریس می‌کرد.طی دوره‌های متمادی سردبیری مجله سخن را به عهده داشت.

در دوران جوانی کتابی در زمینه روان شناسی با عنوان پیروزی فکر ترجمه کرد که با استقبال زیادی ربرو شد  به طوری که بیش از  سی بار تجدید چاپ شده و می شود.

سیدحسینی تاکنون ۳۴ جلد کتاب منتشر شده‌ است که می‌توان به ترجمه‌هایی مانند رؤیای عشق» از ماکسیم گورکی، «لایم لایت» اثر چارلی چاپلین، «طاعون» آلبر کامو، «آخرین اشعار ناظم حکمت»، «ضد خاطرات» و «امید» آندره مالرو، «در دفاع از روشنفکران» ژان پل سارتر و «آبروباخته»ی جک لندن اشاره نمود.

از وی به جز کار ترجمه ،چند اثر تالیفی نیز به جا مانده که بی تردید مهم ترین آن بی تردید مکتب های ادبی است.

وی در این کتاب به معرفی مکاتب ادبی غرب پرداخته است . وی اعتقاد داشت که در ایران چیزی با عنوان مکتب ادبی وجود ندارد و هیچ سبک ادبی در ادبیات کهن به جز سبک هندی که شباهت زیادی با مکتب سمبولیسم دارد مشخصات یک مکتب ادبی ( یعنی گرایش نویسندگان به بعضی تئوری ها در یک زمان خاص) را ندارد.

سید حسینی مقصود ترجمه را آشنایی با فرهنگ های مختلف می دانست و معتقد بود:

» برای ترجمه كردن كتابی را انتخاب می کند كه  با  طرز فكر نویسنده اش  ارتباط بر قرار کند.«

وی هم چنبن در زمینه ترجمه متونی معتقد بود که بتواند در آن چیزهای جدیدی یاد بگیرد.آن مرحوم در گفتگویی با یکی از مجله تبیان در این زمینه می گوید:

« متنی را برای ترجمه بر می گزینم  كه زبانی که  نویسنده برای بیان مطالبش به كار گرفته برایم جالب باشد یعنی همان سبك نویسنده. من بیشتر كتاب هایی كه نویسنده اش سبك خاصی دارد می پسندم چون می توانم با آن كلنجار روم و توانایی خود را محك زنم كه آیا می توانم سبك نویسنده را در ترجمه رعایت كنم یا نه ؟ »

همین اعمال سلیقه در روند انتخاب آثار مورد ترجمه همیشه برای سید حسینی کارساز نبود زیرا خود او معتقد بود که بسیاری از این متون مورد استقبال مردم قرار نگرفته است.

وی هم چنین معتقد بود که زمانی ترجمه ی خوبی از یک اثر تولید می شود که مترجم فهم عمیقی از آن داشته باشد و بتواند مقصود مترجم را متوجه شود و بنابر این ترجمه را بازگردانی الفاظ نمی دانست.

مجموعه تلاش های سید حسینی باعث شد که به عنوان چهره ی ماندگار کشور در عرصه ی ادبیات توسط سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران معرفی شود.

او پس عمری تلاش در یازدهم اردیبهشت سال 1388 درگذشت.

مدل پيشرفت بومي فرهنگي است

چند روز پيش در دانشگاه ،از عدم تناسب علوم انساني وارداتي با نيازها، موضوعات و دغدغه هاي بومي و ملي  با يكي از اساتيد هم كلام شده بودم.

به ايشان گلايه مي كردم كه: به دليل عقب ماندگي مان در توليد علم و نظريه پردازي حتي براي ارائه ي مثال درباره ي تئوري ها هم دست نياز به مثال هاي خارجي دراز مي كنيم و آن وقت انتظار داريم توسعه بومي به گفتماني فراگير تبديل شود .

زماني كه  شنيدم،مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان و نخبگان استان كردستان به درستي  از مسئله ي به نام "دست يابي به الگوي بومي پيشرفت" سخن گفتند و در فرمايشات خود به ضرورت بهره گيري از تجارب برجسته غرب در اين زمينه اشاره نمودند به ياد جمله اي از يكي از انديشمندان غرب افتادم كه گفته بود:

" انسان ها همانگونه زندگي مي كنند كه فكر مي كنند"

شايد به همين دليل هم باشد كه به نظرم رسيد قبل از هر چيز براي ساختن الگوي بومي پيشرفت و تبديل اين الگو به ادبيات عمومي و گفتمان علمي مهم ترين عامل پيش نياز، فضاسازي فكري است.

همه ي ما مي دانيم موضوعاتي كه در روند شكل گيري افكار عمومي صورتي اجتماعي پيدا مي كنند قبل از بروز واقعي بايد  " تصور سازي" مي شوند.

از قديم الايام هم چنين بوده ،هر چيز جديدي كه براي جامعه ضرورت عمومي شدن دارد ،در گام اول بايد برايش ضرورت ذهني ايجاد كرد.

شايد عدم توجه به اين نكته باشد كه بسياري از ضروريات روزگار ما از يك ايده ،يك بخشنامه و نهايتا يك دستور العمل فراتر نمي رود.

به طور مثال، سال هاست ؛مسئولين جامعه بر اساس رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب،به دنبال عمومي شدن گفتمان توليد علم و كرسي هاي نظريه پردازي به ويژه در حوزه علوم انساني هستند.

در ارزيابي همه اقدامات ارزشمندي كه در اين زمينه انجام شده آيا مي توان گفت :" اينك توليد علم به يك گفتمان عمومي تبديل شده؟"

يعني امروز مي توان به جرات گفت: " توليد علم مانند بسياري از مسائل اجتماعي ، دغدغه ي همه مردم يا حداقل اكثريت قابل توجهي از قشر تحصيل كرده جامعه شده است؟"

آيا فشار و انتظار عمومي از محافل حوزوي و دانشگاهي اين قدر سنگين شده كه حتي محافل كم تحرك را  نيز وادار به فعاليت و كوشش مضاعف شوند؟

در چنين مسائلي شايد حلقه مفقوده همه فعاليت ها ناديده گرفتن اين اصل است كه روند شكل گيري افكار عمومي،يك مسئله كاملا فرهنگي است.

بدين معنا كه قبل از شكل گرفتن فعاليت هاي نهادها و دانشمندان براي رسيدن به يك هدف ،بايد محصولات فرهنگي متناظر با آن موضوع شكل توليد شود.

از توليد كتاب ،ادبيات ،حتي شعر و طنز در اين زمينه ها تا آفرينش آثاري چون مجسمه و نقاشي و پوستر.

(مثل چيزي كه در زمينه فناوري هسته اي اتفاق افتاد و اكنون اين فن آوري در دور افتاده ترين ديات و روستاها نيز مطالبه مي شود.)

حتي بعضي وقت ها استفاده از لطيفه سرايي  هم مي تواند بسياري از مردم را نسبت به يك موضوع ملي حساس كند.

به نظر مي رسد ،در صورت عدم اتخاذ چنين روي كردي ،در صورت تدوين الگوي بومي پيشرفت يا توليد علم ( به وي‍ژه در حوزه علوم انساني) اعتماد به نفس  ارائه،استفاده و سنجش چنين محصولاتي را نخواهيم داشت.

خلاء برنامه ریزی برای زائران کودک  و نوجوان

چون هنوز فرزندم به سن مدرسه رفتن نرسیده ،سعی می کنم زود تر از همه مدرسه ای ها به اماکنی که مردم برای تعطیلات تابستانی به آن سر می زنند بروم.

از جمله همین الان که نایب الزیاره همه خوانندگان خوب جام جم در حرم امام رضا علیه السلام هستم.

سکوت و خلوتی این روزهای حرم امام هشتم ،اجازه می دهد که با دیده ای باز تر و با تمرکزی بیشتر هم عبادت کنیم و هم تفکر .

تجربه به من می گوید چند روز دیگر که سفرهای تابستانی رونق بیشتری بگیرد این صحن ها و رواق ها مثل همیشه پر از مشاقانی می شود که به ارادت امام رضا از راه های دور و نزدیک به این جا پناه می آوردند.

در این حال همیشه به این نکته اندیشیدم که بضاعت و برنامه آستان قدرس رضوی برای پذیرایی از این

"انتخاب اوقات فراغتی چیست؟"

هیچ گاه شده که ورای فضای روحانی و ملکوتی به این موضوع که مشهد یکی از نقاط اوقات فراغتی کشور است فکر کرده ایم؟

سوال مهمی که این روزها دذر مشهد ذهن مرا به خود مشغول کرده این است که مشهد به عنوان جشنواره ی اوقات فراغت کشور به جز مقام زیارتگاهی چه بضاعتی را برای میلیون ها مسافر جوان و نوجوان خود فراهم نموده است.

به تابلوی برنامه های آستان قدس نگاه می کنم. صفحه پر رنگ و لعابی است که هر هفته به مناسبنسبتی تغییر شکل می دهد اما از تحول محتوایی در آن خبری نیست.

با خود می گویم واقعا مسئولین مشهد اعم از آستان قدس و شهرداری و استانداری برای اوقات فراغت جماعتی که حداکثر دو یا سه مرتبه برای زیارت در هر روز به حرم می روند چه اندیشیده است.

همین برنامه های روز مره؟

احکام، سخنرانی ،مدیحه سرایی و بازهم تکرار و تکرار؟

به خود امام رضا پناه می برم که از قدیم تر ها او را "عالم" آل محمد (ص) خوانده اند.

شنیدذه بودم که امام رضا – بلکه همه ائمه اطهار – منحضر در علوم دینی و اخلاقی نبوده اند  بلکه در همه  علوم سرآمد بوده و دارای حوزه ی علمی بوده اند.

لحظه ای چشم هایم را بستم و تصور کردم چه خوب بود که برنامه های حرم امام رضا برای همه علاقه مندان حضرتش با شخصیت و زندگی و اشتهار امام نزدیک بود.

مثلا در یکی از رواق ها می دیدیم کسی با وسایل کمک آموزشی ایستاده و شیرینی ها ریاضیات را در قرآن کریم بازگو می کند.

یا در صحن دیگری کسی هیات و ستاره شناسی اسلامی درس می دهد.

حساب کنید که چقدر شیرین بود اگر در طرف دیگر می دیدیم که در جوار امام رضا یک مکانی برای مشاوره طب اسلامی و کارگاهی برای تدریس طب الرضا(ع) تشکیل شده بود.

شاید در یکی از صحن های زیر زمین یک مکان برای بازی کودکان و نوجوانان بود که وقتی در شلوغی این جا آزرده می شوند دست مهربان حضرت آن ها را شاد می کرد؟

واقعیت این است که حرم امام رضا الان هم از  زیباترین مکان های دنیاست ولی چقدر قشنگ تر بود که دست اندرکاران این جا را مانند زندگی خود امام رضا متنوع تر ، همه جانبه تر و زیباتر می کردند.

فکر می کنم تجلی شخصیت های همه جانبه در دیده ی عموم مردم نگاهی جامع و همه جانبه می طلبد.

نگاهی عمومی تر از تشکیل یک کتاب خانه تخصصی و یا دانشگاهی که قاعدتا  مورد استفاده همه مردم نیست.

در اطراف حرم بازار و هتل و سرویس های بهداشتی و حتی رستوران های خوبی پیش بینی شده ،اما آنچه ما از امام می طلبیم فرهنگ است و معنویت است.

چیزی که هنوز طراحی خوبی برای آن صورت نگرفته است.

نمایشگاهی از خریدهای ما

این چند روزی که در مشهد توفیق زیارت دارم . در به در دنبال پذیرایی فرهنگی حرم مطهر هستم. مثلا دیروزفهمیدم کتاب فروشی حرم از جای قبلی رفته و در جای دیگری مستقر شده که البته من پیدایش نکردم.

  فروشگاهی هم برای فروش آثار نفیس هنری آستان قدس جنب باب الجواد تشکیل شده که آثار انصاف نفیس و زیبایی دارد. اما موضوعی که بخاطر درگیر بودن ما در نمایشگاه کتاب سال جاری نظر مرا به خود جلب نمود برنامه  ای بود که از سوی آستان قدس برای این هفته پیش بینی شده است.

مایی که نمایشگاه کتاب امسال را با توجه به همه ی جوانب خوب و بدش درک کرده بودیم شاید از ارتباط خوبی با این عنوان برقرار نمی کردیم.نوشته  شده بود: " نمایشگاه کتب خریداری شده آستاتنقدس از نمایشگاه کتاب" و

این جمله برایم بسیار معنی دار و شگفت انگیز بود و دارای چند جنبه ی مثبت و منفی.

جنبه ی مثبت اینکه به هر صورت بودجه ی موقوفات حضرت امام رضا (ع) برای رشد آگاهی همه زائران و مجاوران حضرت هم مصرف می شود.یعنی وقتی روزانه هزاران وعده غذا و نذری در حریم عالم آل محمد(ص) به تبرک به زوار داده می شود . می توان امید داشت که از جویبار آگاهی نیز بیش از این سیراب شان کنند.

جنبه ی  منفی هم اینکه واقعا وسع یک مکان مذهبی برای توسعه ی فرهنگی خود تا کجاست؟ و کتاب خانه ی معظم آستان قدس رضوی با خیل مخاطبان میلیونی اش چه جایگاهی در کمک های دولتی در خرید کتاب داشته است؟شاید اگر این کتابها اهدایی وزارت فرهنگ و ارشاد در نمایشگاه بود ؛ عنوان بهتری برای این نمایشگاه انتخاب می شد.

نکته قابل تا مل اینکه  اگر قرار باشد جایی نمایشگاه های استانی کتاب پا بگیرد ایا یکی از اماکن همیشگی کتاب گستردن فضای بی نظیر حرم عالم آل محمد نیست؟

و جنبه ی آخر هم که یک پیشنهاد است؛این که چقدر خوب بود که به جای بسیاری از خیرات و موقوفاتی که برای تغذیه جسم زائران مانند غذا و امکانات رفاهی و بسیاری از موارد پیش بینی می شود به زواری که به حریم" عالم آل محمد" پناهنده می شوند کتاب هدیه دهند.هدیه ای که نه تنها جسم  ما بلکه روح ما را متبرک می کند