آیت الله هاشمی رفسنجانی و دشمنانش در یک قاب
یکی از الهام بخش ترین تعابیر درباره مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی، همان تعبیری بود که سردار #قاسم_سلیمانی به کار بردند.
"هاشمی همانی بود که از آغاز بود"
اما سوالات بیشماری که هواداران و منتقدان و برخی متغیرهای سیاسی بدون دیدگاه مثل صداوسیما در فقره ارتحال ایشان رقم زدند؛به این دلیل بود که شاید در صد ساله اخیر احوال آدم ها و جریان ها نسبت به کسی چون ایشان متغیر و متفاوت نبود و بسیاری از افراد در مورد او بین شیفتگی و تکفیر مدام در حال رفت و آمد بودند.
بجز عامه ای که سال ۶۸ او را خواستند و سال ۷۸ او را نخواستند و سال ۸۴ او را رد کردند و باز دو سال بعد او را انتخاب کردند و سال ۸۸ دوباره اختلاف ها در رد و نقد وی بالا گرفت و سال ۹۲ به اوج بازگشت و رئیس جمهور معرفی کرد و بالاخره در سال ۹۴ با یک رکورد تاریخی در انتخابات خبرگان بزرگترین ماراتن دموکراسی تاریخ را به پایان برد؛مرحوم آیتاللههاشمی همواره در میدانی از اشکها و لبخندها و خشم ها و ستایشها بخاطر فردیت و خاص بودن خودش مورد تحسین و خدشه بود.
قطعا سالها پس از درگذشت هاشمی هم این روایتها ادامه خواهد داشت. اما بدون هیچ حب و بغضی دلیل تفاوت نگاهها به او -با توجه به شخصیت و شعارهای تقریبا ثابتش در زمینههای مختلف -چه بود؟
آیا جامعه ایران به این شدت متذبذب است یا مساله چیز دیگری است.به نظر میرسد در این زمینه یکی از متغیرها دشمنان هاشمی در هر عصر و داعیه انها برای مبارزه با او و مدیریتش بودهاند.
بدون هیچ افراط و تفریطی این قلم ضمن احترام و تواضع در مقابل بزرگی و عظمت ایشان نه تنها مخالفت با او را خطا نمیداند ،بلکه حتی اعتقاد دارد هاشمی رفسنجانی رحمه الله،از بسیاری از منتقدین جوانش که در هر عصر بر اساس اطلاعات و بعضا برداشت تند و تیزشان از حوادث با عناوینی چون اکبرشاه و حاجآقا خاطره و امثالهم سعی در تخریب و طعنه و متلک به وی بودند،هم گذشته است.
گفتار ما ناظر بر چند دوره از مخالفتهای اساسی و بعضا دشمنانه با هاشمی است که گاهی در آن آن مرحوم پیروز شده و در زمان دیگری قافیه را باخته است.
۱- شاید اولین رویارویی جدی آیت الله در قامت رئیس پارلمان و یکی از سران حزب جمهوری با بنی صدر بود.
بنیصدر قافیه دولت را در مجلسی که رئیسش هاشمی بود باخت و فرماندهی کل قوای نظامی نیز پس از او عملا بر عهده هاشمیرفسنجانی افتاد.
شاید برای نخستین بار بنی صدر و بالتبع آن منافقین ضدخلق با یک رویکرد شبه چپ با روحانیون سنتی انقلاب در افتادند و غیر از شهید بهشتی و اموالش ،تنها عضو متمول و پر درآمد انقلاب یعنی هاشمی را با نیش و کنایه مورد هجمه قرار دادند.
بنیصدر و منافقین اولین افرادی بودند که قبل از جنگ مسلحانه با نیشهای مالی سراغ او آمدند.
بعد از تیرماه ۶۰ گرچه تکلیف منافقین برای همیشه در نزد مردم روشن شد،اما خیلی از آدمهایی که علیه منافقین شعار میدادند هم تا آخر عمر هاشمی از آن حربهای که بنیصدریها با آن قبل ترور فیزیکی،بهشتی و یارانش را ترور شخصیت می کردند؛بهره بردند.
مسئله ثروت هاشمی سوالی بود که همواره از سوی منافقین پرسیده میشد و در این سو هم دنبال میشد.
۲- دومین رویارویی جدی مرحوم هاشمی رفسنجانی که بالاخره باعث ایجاد یک دشمنی پایدار و اساسی با او شده بود؛مسئله آیتالله منتظری بود.
اگر سخنرانی ۱۳ رجب آن مرحوم که اوج برخورد او با نظام بود،را مرور کنید.میبینید که منتظری بیش از همه با بغض از چه کسی حرف میزند؟
در آن فایل صوتی شگفت زده خواهید شد وقتی میشنوید یک فقیه کهنسال سعی دارد ادای صدای آیتالله رفسنجانی را در بیاورد...!
مسئله بیت آقای منتظری هیچ ربطی به هاشمی نداشت اما مرحوم هاشمی و مرحوم سید احمدآقا ،هر دو به دلیل نقششان در مدیریت فضای آبستن تشنج بعد از قصهی قائم مقامی مورد بغض بیت آن مرحوم بودند.
آیتاللههاشمی همیشه از آیتاللهمنتظری به عنوان استاد یاد میکردند اما به نظر جریان منتظری،هاشمی با نقشی که برای انتخاب رهبری بعد از امام و خروج قانون اساسی از بنبست شرط مرجعیت برای رهبری داشت،همواره شایسته هرگونه دشمنی است؛هرچند این دشمنی مستقیما ابراز نشود.
آخرین سخنرانی عمومی هاشمی رفسنجانی در جماران نشان داد که او طی ربع قرن از آن ماجرا همواره از نقش خود دفاع کرده و معتقد بوده که تصمیم امام و بعدا رویکرد خبرگان برای انتخاب حضرتآیتاللهخامنهای درست بوده است.
۲- تنها مخالفین شناخته شدهی داخلی هاشمی در دوره دولت مقتدر و بیرقیب او اصحاب روزنامه سلام بودند.
پارادایم هاشمی بعد از رحلت امام(ره)و رویکرد کشور به سازندگی جایی برای چپ گرایان تهرانی در مجلس چهارم باقی نگذاشت .
و گرچه هاشمی سعی میکرد که بزرگان این جریان را در بدنه فرعی و سایه دولت نقش داشته باشند و اصطلاحا از دو جریان استفاده کند اما وقایع بعد از دوم خرداد ۷۶ نشان داد که جناح چپ و بخصوص گروه منتسب به موسوی خوئینیها نشان داد که در سالهای سکوت و آرامش خود پتانسیل بالایی برای انتقام از او پیدا کرده است.
جریان اصلاحات به هر حال با شعار تغییر سیاستهای مرحوم هاشمی به پیروزی رسید و اصحاب روزنامه سلام به محض ورود به قدرت کلیه اطرافیان هاشمی را قلع و قمع کردند.
گرچه نباید فراموش کنیم که گروه چپ زیر نظر موسوی خوئینیها در سالهای صبر و انتقاد ،با تحصیلات غربی دچار گردش به راست در زمینه اقتصاد شده و آزادیخواه شدند و از این بابت سیاست تعدیل در دولت هفتم و هشتم ادامه یافت اما به زودی مشخص شد،که دولت خاتمی به سویی میرود که از هاشمی اثری باقی نماند.
به جز تفاوت های اجرایی و مدیریتی مهمترین کار جناح چپ و اندیشه ورزان آن تئوری سازی برای نابودی هاشمی و عدم امکان بازگشت او به قدرت بود.
دوم خرداد سرمست از قدرت خود،در تلاش بود که یک بار برای همیشه تکلیف هاشمی را روشن کند و قتلهای زنجیرهای بهانهای بود که میتوانست این فضا را به آنها بدهد.
#اکبر_گنجی و #سعید_حجاریان مجریان اصلی این پروژه بودند و حالا هاشمی دشمنانی داشت که برای نخستین بار میتوانستند به مدد قدرت شانتاژ رسانهای و آسمان و ریسمان کردن اطلاعات شانه های او را با تشک سیاست آشنا نمایند.
این آبروریزی باعث عقب نشینی مرحوم هاشمی از ورود به مجلس ششم شد و #هاشمی_رفسنجانی به عنوان مقصر فرماندهی جنگ تحمیلی و جعبه سیاه اتفاقات امنیتی یکباره از سردار سازندگی به نفر سیام انتخابات مجلس در تهران رسید.
ظلم اصلاحطلبان به آیتالله یک نقش تاریخی هم داشت که سالها بعد با ظهور جریان احمدینژاد نتیجهاش مشخص شد.
اصلاح طلبان با بی حرمتی به آیتاللههاشمی به جامعه یاد دادند که بیحرمتی به بزرگان خیلی هم دور از دسترس و قبیح نیست.
هاشمی به عنوان دشمن بزرگ ،نقش مهمی را برای موفقیت اصلاحات بازی کرد اما این نقش دائمی نبود.
شکست مفتصحانه گلچین اصلاحطلبان در شورای اول شهر تهران و انحلال آن توسط دولت خاتمی اولین ریزش دومینوی تندروی سیاسی بود.
اصلاحطلبها تا زمان شکست معین و عقب افتادن کروبی در دور اول انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم ،باورشان نمیشد که در قبال هاشمی چه اشتباهی انجام داده بودند.
رویدادهای مضحک گردش یک هفتهای اصلاحطلبان به سمت هاشمی در هفته آخر خرداد ۸۴ هم باعث نشد که حیات چپگراهای قدیم در دولت فراجناحی هاشمی ادامه یابد و همان راهی که موسوی خوئینیها و حجاریان برای کوبیدن هاشمی باز کردند ،حالا توسط یکی از گمنام ترین استانداران هاشمی ادامه پیدا میکرد.
۳-احمدینژاد یک رقیب برای هاشمی نبود.تعریف رقیب یک چیز دیگر است.
موضوع احمدینژاد ایجاد یک دو قطبی بود که در سر و صدای آن بتواند بالا بیاید.
هویت احمدینژاد و جریانش تا پایان معطوف به همین مبارزه با هاشمی بود.
پتانسیل رای منفی هاشمی رفسنجانی با ۵۰ سال کار درست و خطا آن هم در جامعهای که از ابتدای انقلاب همیشه پذیرای شایعات علیه هاشمی بوده ،چیزی بود که میتوانست نبود برنامه ،چهرههای شناسا و سایر کسریهای یک جریان سیاسی را برای او احمدینژاد و اسلاف فکری آن(مانند جبهه پایداری) جبران کند.
جریان احمدی نژاد که در آغاز تلاش میکرد در چهره یک مافیای ثروت و قدرت با هاشمی مبارزه کند ؛بعد از پیروزی دررجنگ روانی و اشتباهات پی در پی حریف در سال ۸۸ و ۸۹ ، این شانس را یافت که بتواند با برچسبهای اعتقادی و تاریخی و ساختن طلحه و زبیر و... برای همیشه از خطر بازگشت هاشمی که حالا تبدیل به هاشمیها شده بود جلوگیری نماید.
البته درایت رهبری انقلاب هیچگاه نگذاشت طرح خناسان دو جناح و بالاخص برخی رسانه های افراطی کشور برای تجدید تجربه منتظری برای مرحوم هاشمی به جایی برسد.
این بار احمدی نژاد هم نه از هاشمی بلکه مانند اصلاحطلبان از غرورش شکست خورد.
جریان احمدی نژاد که بیتابانه چشم به انتخابات ۱۴۰۰ دوخته این بار باید برای دوقطبی کردن فضا بدنبال فردی بجز هاشمی باشد.
مرحوم #آیت_الله_هاشمی_رفسنجانی بینقص نبود. مخالفت با او هم مخالفت با خدا نبوده و نیست. او هم مانند بسیاری از افراد مجموعهای از خدمت و خطا از دار دنیا گذشت اما باید بدانیم اگر جامعهی ما نخواهد و نتواند که "آیین مخالفت" را بیاموزد ؛جامعه نخبه ستیز خواهد شد و عاقبت نخبه سوزی چیزی جز پخمه پروری نیست.
#محمد_صادق_دهنادی
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۱۱/۰۴ ساعت ۴ ب.ظ توسط محمد صادق دهنادی
|