سیصد و چهارم
چندی پیش اولین جلسة اندیشههای راهبردی با حضور مقام معظم رهبری برگزار شد و اولین گام مهم برای تحقیق و تدوین دستورالعمل دستیابی به سبک زندگی ایرانی اسلامی برداشته شد.
یکی از نکات جالب در اجرای این جلسه که با سخنان پر مغز رهبر حکیم انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت، آن بود که اولین موضوع فرهنگی اجتماعی کشور، موضوع خانواده است. خانواده، نهادی است که مزیّت فرهنگی جامعة ما و آخرین سنگر مبارزه و مقاومت در برابر ناتوی فرهنگی دشمنان به شمار میرود. همین توجهات رهبری باعث شد که در بخشهای مختلف فرهنگی، نگاه کاملتری به موضوع خانواده صورت بگیرد که از آن جمله میتوان به تغییراتی اشاره کرد که در تقسیمات رسانة ملی پیش آمد و بر اساس آن، موضوع خانواده بار دیگر به فعالیت تخصصی همة شبکههای سیما و صدا اضافه شد تا از یک جزیرهبندی تقلیدی و مضرّ موضوعی جلوگیری شود.
در همین راستا، مجدداً گروه خانواده در شبکة دو که به شبکة کودک تغییر کاربری یافته بود، اضافه شد و برای تحقق منویات رهبری، به این گروه مأموریتهایی داده شد، که توسط دکتر مریم جلالی پیگیری میشود.
دکتر جلالی، کار در رسانة ملی را از نویسندگی رادیو شروع کرده، سالها به عنوان تهیهکننده و سردبیر رادیو، مدیر طرح و برنامة شبکة جوان رادیو، مدیر گروه خانواده رادیو ایران و مدیر گروه اجتماعی شبکه تهران مشغول به فعالیت بوده و در حال حاضر، مدیر گروه خانواده شبکة دو است.
***
خانم دکتر جلالی، در این سالها حرف و حدیثهای زیادی دربارة آنچه در رسانه اتفاق میافتد و در نهایت در قالب یک برنامة مفید یا بیاثر تلویزیونی یا رادیویی نشان داده میشود، در جامعه جریان دارد. جدا از مسائل فنی، یک محتوای رسانهای واقعاً چه خط سیری را - از زمانی که ایده شکل میگیرد تا زمانی که پخش میشود - طی میکند تا مرحلة پخش برسد؟
اول باید مشخص کنیم که منظور ما از رسانه چیست. در واقع؛ رسانه، چه رسانهای است؟ رسانهها ذاتاً با هم تفاوتهایی دارند. مطبوعات یک شکلی از ایدهپردازی و تبدیل ایده را میطلبند. رادیو یک شکل و تلویزیون شکلی دیگر. حتی در هر رسانه نیز تقسیمبندیهایی به خود میگیرد. برای مثال در تلویزیون، ممکن است در قالبهای مختلف، متفاوت باشد؛ یعنی ایدهای که در قالب میزگرد مطرح میشود، یک شکل دارد؛ وقتی در قالب مستند است، شکل دیگری و ... . بنابر این، به طور کلی نمیشود گفت که چگونه ایده به دست مخاطب میرسد.
در رسانه ما یک مثلث داریم که یک ضلعش مخاطب، یک ضلعش سیاستگذار رسانه و ضلع سوم آن، کارشناس رسانه است. مفاهمة این سه ضلع، یک کار را شکل میدهد که البته سهمبندی هر کدام هم متفاوت است. لذا با توجه به اینکه هنجار رسانهای چه باشد، مخاطب را چگونه تصویر کنیم، کارشناس رسانه را که بدانیم و سیاستگذار رسانه چه کسی باشد، شکلگیری ایده متفاوت خواهد شد و بعد متغیّرهای مختلفی که در آن تأثیر میگذارد. برای مثال، یک معنای خاص در یک زمان ویژه، مطمئناً تأثیری را در مخاطب ایجاد میکند که در زمان خاص و مکان خاص دیگر، تأثیرش متفاوت خواهد بود؛ یعنی تمام این نشانهها به متغیّرهایی بستگی دارد که یک برنامهساز باید آنها را قبل از احداث و قبل از خلق، تصویر کند. در واقع؛ ما نیازمند یک تدوین ذهنی هستیم.
در حال حاضر سیاستهای فرهنگی و نظام رسانهای در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با سیاست ما در رادیو و تلویزیون متفاوت است؛ در حالی که باید این هنجارهای پراکنده به سامان برسد.
در خود صدا و سیما این هنجارها مشخص است یا نه؟
تقریباً در مجموعة رسانة ملی، بر اساس افق چشماندازی که سازمان دارد، مشخص است. ولی هنوز فرایند از صف به ستاد و ستاد به صف مشخص نشده است. به همین خاطر، برنامهسازها بر اساس یک سری از پیشنهادها و راهکارها و سیاستگذاریها برنامه میسازند، ولی هنوز نتیجهگیری آن خیلی واضح نیست؛ چون فرایند آن، هنوز درست ساماندهی نشده است.
چشماندازی که از آن یاد کردید، واقعاً چشمانداز است یا آرزو؟
ما در تعیین چشماندازهایمان مقداری بلندپروازی داریم و خیلی روشن و دقیق به گزارههای شفاف نمیرسیم. این به خاطر ذات ایدهآلگرای ماست. منتهای مراتب باید به هنجار خاص رسانة جمهوری اسلامی برسیم.
میرسیم به همان جایی که ما هم میخواستیم برسیم. خوب این مبنا کجاست؟ به نظر میرسد بین ارزشها، آرزوها و مبانی علمی غربیمان سر در گم هستیم؟
اگر بخواهیم فقط هنجار غرب (آمریکا) را مبنا قرار دهیم، معیار اصلی، مخاطبپسندی است و آنچه مخاطب و مشتری میگوید. اگر بخواهیم، رسانهمان را به هنجار اروپا مبتنی کنیم، باید مثل آنها درگیر فرم و ساختار محصول شویم و خود محصول برای ما ارجحیت داشته باشد. یا آنچنان که در کره شمالی، روسیه و ... بر این چیزی که حزب میگوید و آن چیزی که حاکمیت میگوید، این هم اقتضای خاص خودش را دارد؛ در این مکتب کاری نداریم که محصول را مخاطب میپسندد یا نه.
ما دچار یک سر در گمی اینچنینی هستیم. باید یک جایی این سر در گمیهای نظری حل شود و بنویسم این سهم مخاطب ماست، این سهم هنر، این سهم آرمان و ...
این در دل خود یک موضوع دیگر را پیش میکشد و آن تحلیل مثلثی دیگر است که اضلاع آن عبارتند از: میل، نیاز و مصلحت. میل مخاطب از عاطفهاش شکل میگیرد. نیاز مبتنی بر شناخت شکل میگیرد. اما مصلحت را دیگری تشخیص میدهد. این میل و نیاز و مصلحت هم باید فهمش در رسانه و در فرایند تبدیل ایده به سوژه تعیین بشود. شاید فضای مبهمی که در سیاستگذاریهایمان داریم و نمیدانیم دقیقاً برنامههایمان را بر چه اساسی تعیین کنیم، ناشی از همین ابهامهاست.
در حوزة طبقهبندی محتوایی شبکههای رسانهای هم باید طبعاً ملاحظاتی باشد که برخی از این ملاحظات با توجه به اجرای جلسة راهبردی با رهبر فرزانة انقلاب، مجدداً تغییر کرده است!
دقیقاً چنین ملاحظاتی هست. اما احساسم این است که این گروهبندیها یک گروهبندی سازمانی است؛ یعنی مخاطب خیلی کار ندارد که این برنامه در گروه معارف تهیه شده یا گروه اقتصاد یا گروه اجتماعی. مخاطب، برنامهای میخواهد که مطابق پیشینة فرهنگی و ناخودآگاه فرهنگیاش باشد و دغدغههایش را جواب بدهد. اعتقادم این است که بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری که فرمودند «خانواده چشم اسفندیار نظام است»، مزیّت رقابتی جمهوری اسلامی در برابر سوسیالیسم و غرب، خانواده است و خانواده را مثل یک رایحه باید در تمامی ارکان رسانهای جاری کنیم.
در دورهای، فقط به توسعة تشکیل خانواده فکر کردیم. باید در این دوره به تحکیم خانواده فکر کنیم و محور توسعه را مبتنی بر خانواده بگذاریم. من تمام تلاشم در گروه خانواده شبکة دو این خواهد بود که برگردم به آن حکمت اصیل خانوادة ایرانی؛ زیرا هر جا تکیة ما به خانواده بوده، برنده شدهایم؛ انقلاب و پایداری و مقاومت همه از خانواده شروع شده است. بر عکس، وقتی در دورة سازندگی، نظریههای توسعة غربی و شرقی وارد شدند و از خانواده غافل شدیم، همه چیز در راستای عکس خودش وارد شد و عمل کرد. در همین زمان است که حتی تحصیلات که یک شاخصة خوب فرهنگی است، میتواند برای زنان منجر به فروپاشی خانواده شود. من اعتقاد دارم این نوع توسعة فرهنگی که زمینهساز فروپاشی خانواده باشد، توسعه محسوب نمیشود.
خانم دکتر، به نظر میرسد ما دو مشکل اساسی در برنامهریزی برای خانواده در رسانة ملی داریم. نخست، بحث فلسفة رسانه در جمهوری اسلامی است. به عنوان مثال، وقتی شبکة فیلم یا نمایش را تأسیس میکنیم، میخواهیم جلوی فارسی وان دربیاییم و این کار را میکنیم و موفق هم میشویم. اما عملاً داریم در زمین دشمن و فلسفة رسانه – سرگرمی او بازی میکنیم؛ چون در سپهر فرهنگ اسلامی، سرگرمی یک جایگاهی دارد و ما مجاز نیستیم از صبح تا شب موسیقی و فیلم ببینیم. فلسفة رسانه – سرگرمی با سرچشمة تفکّر ما تناقض دارد. مشکل دوم هم برمیگردد به نقشی که رسانه در این سالها ناخواسته در لوکس نشان دادن و تجمّلافزایی جامعه داشته و به نا امیدی مستضعفان دامن زده است. واقعاً با بازی کردن در زمین دشمن – یعنی فلسفة رسانهای دشمنان – و نیز این مد تجمّلگرایی در رسانه، چگونه میتوانید ادّعا کنید رسانه میتواند برای استحکام خانوادههای آسیبدیده از سیاستهای غلط رسانهای کاری کند؟
من در جایگاه پاسخگویی برای سیاستهای رسانهای نیستم، اما یک مؤلّفة فرهنگی فقط با یک نهاد فرهنگی اتفاق نمیافتد. به طور مثال، یک نفری انگشترش را در اتاق گم میکند، در حیاط دنبالش میگردد. میگویند چرا در حیاط دنبالش میگردی؟ جواب میدهد: چون حیاط روشنتر است.
درست است که نقش صدا و سیما در مسائل فرهنگی روشنتر است و راحتتر میتوانید نقدش کنید، ولی برای مثال، چرا کسی در همین قضیة تجمّلگرایی، سراغ نقش سیاستهای وزارت بازرگانی در واردات کالا نمیرود که چه اتفاقی میافتد که مغازههای ما پر از اجناس لوکس وارداتی است! چرا دانشگاهها را کسی نقد نمیکند که زیرساختهای فرهنگی را فراهم نکرده است؟ چرا کسی به حوزههای علمیه نمیگوید چرا موضوع پخش موسیقی در رسانه یا وضعیت حضور زن در رسانه بلاتکلیف است؟ در ضمن یادمان باشد که رسانه، مصرفکنندة فرهنگی است نه تولیدکنندة فرهنگی!
بنابر این، رسانه که در این دوی امدادی فرهنگی، باید چوب را از جایی بگیرد و به جای دیگر بدهد، مجبور شده خودش برای خودش تولید کند، خودش برای خودش فکر کند و خودش برای خودش تصمیم بگیرد. هیچ جای دنیا این طور نیست؛ نهادهای تأثیرگذار فرهنگی دیگری هستند و در واقع؛ رسانه از کاتالیزور رسانه برای آنچنان کردن آنچنانتر استفاده میکند. در واقع؛ رسانه آیینهای برای تصویر است نه اینکه خودش تصویر باشد. متأسفانه اینکه میگوییم هنجار رسانهای ما هنوز پیدا نشده، معنایش همین است که همة ما نهادهای فرهنگی ما باید نقششان را برای تغذیة رسانه بیابند.
باید مشخص شود که آموزش و پرورش چه وظیفه و نقشی دارد. آموزش و پرورش کجای این منشور رسانهای اتفاق افتاده است؟ نهاد خانواده، نهاد دین و نهاد دولت، نهادهایی هستند که توضیح وظایفشان، کارهایشان و... باید مشخص باشد!
آیا واقعا در طی این سالها، این سه نهاد کارهایشان را به درستی انجام دادهاند که نهاد رسانه به عنوان چشم چهارم، این سه تا را بالانس کند، نمایش بدهد، تصویر بدهد، سوژه بگیرد و بعد دوباره برگرداند به آنها؟ چه نوری از اینها به رسانه تابیده که حالا انتظار برگشت داریم؟ در واقع؛ این درونجوشی رسانه است که باعث شده کفگیرش به ته دیگ بخورد.
بله، شاید انتقادهای زیادی به رسانة ملی وارد است؛ ولی هیچ کس نمیگوید که ما چه دادیم به رسانه که الان از آن انتظار داریم که برای ما چه آورده است. در مورد لباس، کدام نهاد فرهنگی آمده کار بکند، مد خوب بیاورد؟ اما از رسانه انتظار داریم که بیاید و ترویج مد لباس کند. حتماً مشاهده کردهاید که در زمینة امنیت راهنمایی و رانندگی، به محض اینکه نهادهای ذیربط آمدند و دخالت کردند، رسانه کار خودش را انجام داده و درست هم انجام داده است.
به عنوان مدیر گروه خانواده شبکة دو، چه برنامهای دارید و به چه چیزی میخواهید بپردازید؟
من اعتقادم این است که تلویزیون ما در حوزة رسانه، بسیار کارشناسزده شده و از حکمت خانواده و از آن پیرزنی که یک جملهاش خانواده را منسجم میکرد، از آن نگاه امیدبخش که در خانوادههای ایرانی وجود دارد، از روح مادرانه و پدرانه خالی شده است. رسانه به یک مؤلّفة جامعهشناسانه و روانشناسانه تبدیل شده که مال ما نیست.
تمام تلاش من بازگرداندن حکمت به خانواده، حیثیت به خانواده و تلاش برای ارتقا و تعالی آن است. خانواده باید از این تصویر غربی (یک زن، یک مرد و 2 بچه) خالی بشود. در خانوادة ایرانی همین سه عضو نیستند؛ خانوادة ایرانی همسایه دارد، عمه دارد، پسرخاله دارد، مادربزرگ و پدر بزرگ دارد و ... . اصلاً هر کسی که همسفره شد، جزء خانواده است. بنابر این، خانواده، دایرهای فراتر از این نهاد سلولی که غرب برای ما تصویر میکند، دارد.
من تمام تلاشم این است که در قاب رسانه، این خانواده را انعکاس بدهم که کم نیست. دوم اینکه تشکیل چنین خانوادهای را ترویج کنیم و آن را به نمایش بگذاریم.