سیصد و یکم
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
FA
از اواسط شب، همة شبکههای سیما شوهای شبانة خود را برای تحویل سال آغاز کرده بودند و از خواننده و نوازنده و بازیگر، همه میآمدند تا قصهای برای زدودن غصه از دیگران ارائه کنند.
یکی از رابطهاش با نادختریاش میگفت و بر آن میبالید و یکی دیگر از همة بدشانسیها و خوششانسیها... - تا جایی که یادم هست ظهر عید، یکی از همانهایی که همواره از بسته بودن! تلویزیون گلایه میکند، دستی به انصاف زیر زنخدان نهاده و میگفت: تلویزیون دیشب از جذّابیت ترکانده بود.
آدم کوتاهقد آمده بود و بلندقد. بیچاره تصویربردارهایی که باید با نمای دور، موهای فشن آقایان مهمان را محو میکردند و آرایش غلیظ خانمها را رقیق...
یکی آواز میخواند. یکی تقلید صدا میکرد. یکی تیکه میپراند. یکی ذوق میکرد. یکی عرق میکرد و بالاخره بازار شامی شده بودند شبکهها (به ویژه شبکة معظم یک و دو که از مجریان موسمی و نوستالژیک بهره میبردند.)
نزدیک تحویل سال هم گر چه مدتهاست (یعنی سالهاست) با اذان مؤذنزاده اردبیلی دف میزنند تا سال نو شود، اما با این حال، یکی به تصاویر در و دیوار حرم حضرت رضا(ع) ور میرفت و یکی دیگر برای تبرّک و تیمّن این همه ساز و آواز و بازیگر و بازیچه، اصرار داشت روحانی میهمان را که آمده دم آخری عاقبت سال را به خیر کند (منظورمان حجتالاسلام شهاب مرادی است) متقاعد کند در این سالی که خون احمدی روشن، سرخش کرده بود و اختلاس میلیاردی سیاهش؛ در این سالی که انتخابات، نورانیاش کرده بود و قدرناشناسی عدهای تاریکش؛ بین این همه سایهروشنهای نودی، به او بقبولاند که مهمترین اتفاق سال، اسکاری بوده که کارآگاه «الی گمشده» در کفرستان به خاطر تقبیح دروغگویی در جدایی فلان از فلانه کسب کرده است.
نه با شهاب مرادی کار داریم و نه با سوابق قبلی و اقدامات بعدیاش و نه با اخلاقش و مرامش که برای نگارنده بیگانه نیست و اتفاقا آشناست.
اما هنر مرادی شاید این بود که در آخرین ثانیههای سال 90، نه به روش علیخانی و شبکة دو، نه به خواست بخشی از بدنة بیگانه از انقلاب اسلامی رسانة ملی، نه به دلخواه آنهایی که دستشان را یک سری بخشنامه بسته و الّا شناگرهای خوبی برای همه کاری هستند؛ بلکه یک بار هم شده به جای همة آنهایی که خون دل فرهادی شدن فرهادیها را در کیسة خالی بیتالمال خوردهاند، شجاعانه بگوید که از اسکار او راضی نیست و اسکار فرهادی برایش اهمیتی ندارد.
مرادی گفت: جایزه فرهادی همین قدر که از دشمن به او رسیده، نجس است.
مرحبا به شهاب مرادی که کاری کرد تا ما به اتهام طرفداری از نماهنگ سبک و کمارزش دهنمکی، روبهروی «جدایی نادر از آن یکی» نایستادهایم.
یکی پیدا شد در رسانة ملی ظاهراً حزباللهی و در باطن اسیر دست روشنفکرنماها، ثابت کند که حرفهای بیاثر آقای فرهادی در محفل لخت و پتی اسکار دربارة وطن صلحدوستش، هیچ یک از زخمهای کهنة این وطن تلخکام را درمان نمیکند؛ هیچ یک از کشتههای قطعات فرسودة هواپیماهای تحریمزدة ما را زنده نکرده است؛ هیچ یک از شهدای ایرباس خلیج فارس ما را برنگردانده است.
مرادی گفت و درست هم گفت که بحث دربارة فیلم «جدایی آن آقا از همسرش» نیست. نه مرادی این این فیلم را دیده و نه خیلیهای دیگر و دعواهای ما به دهنمکی هم برای اهانت به جانبازان و رزمندگان در جای خود برجاست و مخالفت ما با حواشی این فیلم، به دلیل رقابت کار هنری فرهادی با کسی مثل دهنمکی نیست!
دعوای ما سر این است که نه فرهادی و نه بازیگرانش، نه دخترش که به نحو هنرمندانهای روسری را در موی سرش و موی سرش را در روسری استتار کرده بود، نه آن خانم شوهردار هنرمندزاده که بر خلاف فرهنگ و پورتکلهای ما، آن ور همه نوع مصافحهای و مصاحبهای کرده، نمایندة ملت 12 اسفند نیستند.
مگر اینکه 12 اسفند را صدای ملت ندانیم و فکر کنیم این طبقة بورژوای آقا فرهادی و مشکلاتش «همین» ملت ماست.
دعوای ما این است که، همان طور که ایرانیِ شهروند آمریکا حتی اگر رئیس ناسا باشد، برای ما افتخاری نیست و برای ملت رنجکشیدة ما فایدهای هم ندارد، فیلم «جدایی» هم برای ما از سایر گیرندگان اسکار و گلدن گلوپ، تمایزی ندارد.
چرا باید از اینکه اوباما برای ما پیام بفرستد، خوشحال باشیم؟ نقش اللهاکبر دشمنشکن ما، پرچم مقدّس ما در کجای آن محفل کج و کوله با آن میهمانان کمبود پارچهدارش بالا رفت که سینهمان را جلو بدهیم و بگوییم بعد از 33 سال تهاجم فرهنگی، توانستیم فرهنگمان را به مهاجمان دیکته کنیم.
اصلاً روایت جشنوارهپسند فیلم، برای نشان دادن ملتی که به طور عمده جز اندکی همه دروغ میگویند، در هر چارچوبی باشد - از جمله حولة فاخر هنر - چه گلی است که به سر بزنیم؟
مجری هنوز اصرار داشت؛ همین که اسکار، این ارزشمندترین جایزة هنری غرب، شادیچة جوانان و ملت ایران است، برای خوشحال بودنمان کافی است.
او راست میگوید؛ ایرانی بودن برای بسیاری اینک مبنایی برای درستی و غلطی است. همین که ایرانی باشی، برایت کافی است تا درست و با تمدّن باشی ...
خوشا به حال شهاب مرادی که این حرفها را نپذیرفت. خیلی از ما مثل او فکر میکنیم؛ جایزه گرفتن از دشمنان خوشحالی ندارد. چه خوب شد که یکی از ما هم به تلویزیون رفت تا این حرفها را بزند؛ هرچند حرفهایش خریداری نشد!!!