دویست و نود و ششم
بسم الرحمن
می گویند وقتی باران می آید همه پرنده ها به دنبال سرپناهی می گردند به جز عقاب که به جای زیر باران بی پناه شدن دل آسمان را می شکافد به جایی می رود که باران نمی آید . مثل بالاتر از ابرها...
این چند جمله ، شاید خلاصه ی شناخت من از رضا رسولی باشد که به انتساب مادربزرگوارش « سید رضوی» است.
و این همه اغراق نیست.
ده سال است که رضایی را دیده ام که با دوستانش سخت گیرتر از دشمنانش بوده و در باران حوادث به کسی برای ماندن و چرخیدن باج نداده است.
ده سال است کسی را می شناسم که مهمترین حسنش همان مهمترین ضعفش است. و آن این که به صغیر و کبیر باج نداده و نمی دهد.
در همین سال هایی که خیلی از ما ریش دارها به چوب رسیدن به آلاف و علوف در حال نوش جان ملامت عامه بودیم . رسولی چند بار تغییر شغل داد و جایی نماند که فقط برای اسم و رسم و بودنش پول بدهند و نیازی به کاری که انجام می دهد، نداشته باشد.
راستش ،قصه اش با من از شهرداری شروع شد و تو چه می دانی یک مدیر بیست و چند ساله که حاضر نبود به رئیسی که به او حکم داده یک سالن ناقابل برای میتینگ انتخاباتی بدهد، یعنی چه؟
بعدش هم ، حکایت اقامتش در برجی نزدیک میدان مادر ، که حاضر بودند فقط باشد و کار نکند و حقوق بگیرد و تلفن حرف بزند و روزنامه بخواند ، که البته به تلخی برخورد کرد!
حکایت رسولی در میراث فرهنگی جالب تر بود. جایی که زمانی با مافوقش به خاطر کار نکردن معاونت اختلاف پیدا کرد و حرف آن معاون مربوطه درباره ی این که : اگر کار نمی کنیم و حقوق می گیریم ، مسئله شرعی ش با من ! را نپذیرفت.
حکایت کتاب هایی که از سفر اول دور اول سفرهای استانی رئیس جمهور نوشت و همان اول کاری این قدر در آن متلک و اخطار حرف دل و بعضا انتقاد کرده بود که هیچ کس حاضر نشد از آن حمایت کند.
میراث ، خبرگزاری جمهوری اسلامی و... همه و همه یادشان نرفته که رسولی در مهرورز ترین دولت ها یک سال خانه نشسته بود تا زیر باران محبت کسی نباشد و یا مجبور نباشد که به کسی به خاطر محبتش ، محبت کند.
و خیلی چیزهایی که من می دانم و خدای من و خود رضا
در همه این سال ها عقاب من ، زیر باران نرفته !
راستی یادم رفت بگویم این حرفها را از کجا می دانم؟
ارتباط من و رضا رسولی مثل دوگانه ی پوتین – مدودوف است. مثل احمدی نژاد – مشایی یا هاشمی – روحانی ...
دقیقا با همان فاصله طولی و با همان نزدیکی عرضی.
فقط تفاوت دوگانه ی ما آن است که هر چقدر این سه دو گانه قدرت داشتند و تابلو شدند . من و رسولی در نقش مرید و مراد قدرت نداریم و به جایش تا دلتان بخواهد آرزو و برنامه داریم.
علاقه ی من به رسولی هم خودش برای خودش حکایتی است که کمتر کسی که این دوگانه را ده سال است می بیند آن را درک می کند.
من عاشق همت رسولی ام که برایش اختیارات رئیس جمهوری آمریکا هم کم است و به همان روشی مدیریت می کند و زندگی می کند که شاید دبیر کل سازمان ملل هم با امکانات خودش ،مجال و فکر این گونه بودن را ندارد.
خیلی چیزها از او یادگرفته ام. مناعت طبع، آزادگی و انصاف. همه و همه زیر واژه هایی است که به خاطر آن هنر و نوشته های رسولی ( هرچند ارزنده اند) را از یادم می برد.
رسولی خودش از نوشته هایش بالاتر است و چه حیف که این سایت مجال نوشتن درباره ی خود او نیست.
او از هر چیزی برای من گرامی تر است
سی ام شهریور 92