التهاب بازار ارز و سکه ، نه امروز و دیروز ، نقل هشت نه ماهه ی جامعه ی ما تهران نشین هاست و من و مایی که این چنین بی قرار هر روز و هر ساعت به دنبال قیمت پول خارجی می گردیم؛ لا اقل در این چند ماه ، چقدر حسرت زندگی آن روستایی شهرکردی و ملایری و رشتی را خوردیم که سرش به آسمان و دلش در زمین خداست و جز خدا طمع رزق و روزی و نگرانی گرسنگی و التهاب از هیچ کس دیگری ندارند.
در ماه های اخیر و به ویژه هفته گذشته ، فشار روانی به جامعه وارد شد که شاید تا سال ها آثار آن را بتوان در فرهنگ و روحیه اجتماع سراغ گرفت .
ثانیه ای شدن فروش اجناس، احتکار مایحتاج بی ربط به ارز و دلار ، پیامک های دلهره آمیز، اظهار نظرهای نسنجیده ، مسئولیت ناپذیری بسیاری از افراد، رکود بازار و نگرانی معیشتی برخی مشاغل خوردی که درآمدشان اساسا از رونق بازار است و اصولا در کمتر جایی محاسبه می شوند ( مانند باربر ها، پیک های موتوری و تاکسی ها  ...) و بالاخره بی پناهی برخی دیگر از آحاد اجتماع چیزهایی بود که در کمتر مقطعی از تاریخ پر فراز و نشیب مان نمونه ی آن را تجربه می کردیم و این ها یکایک ، چیزهایی بود که بیش از تحریم و بی تدبیری بانک و دعواهای سیاسی و چیزهای دیگر ، زنگ های خطر را به صدا در می آورد.
زنگ های خطری که از ناحیه بازار ، بلکه در ناحیه خیابان فرهنگ ما به آسمان بلند شده بود و ما را به سمت آن چه نباید و نشاید می کشاند.خیابانی ، هر روز و هز ثانیه با نبض دلار کوچک و کوچکتر می شد و بالاخره در ساعتی که هیاهوی شادی شیطان و ضد انقلاب عاقبت به گوش رسید ،به بن بستی مضیق و تاسف بار تبدیل شد.
در این میان خیلی از مردم و مسئولین به فکر گرفتن مچ دولتمردان و مجلسی ها و در همین اواخر شهرداری و سایر نهادهای با ربط و بی ربط به این مسئله بودند اما هیچ کس به فکر گرفتن مچ کسانی که با همه ریز بینی و اعتراض به همه چیز و همه کس به همنوعان خود رحم روا نداشتند نبود.این مجال برداشت هایی کاملا فرهنگی و دینی و احتمالا گزنده از رفتار من و مایی است که در اتفاقات این چنینی عادت دیدن عیوب خود را نداریم.
فتنه اقتصادی ، فرهنگی است
اولین گناه بشر ، دست درازی به مالی بود که نباید به آن دست می زد و موضوع اولین وسوسه شیطان رانده شده برای انحراف نوع بشر ، امری اقتصادی بود.
آدم و حوا از میوه ی ممنوعه خوردند و در اولین پیامد ، لباس های آن ها فرو ریخت و جهان شاهد اولین عریانی شد. آدم و حوا برگ های درخت را به خود پوشاندند تا مشخص شود که این وسوسه اقتصادی چه زود اعتقادی و دینی و فرهنگی می شود و این آغاز سرنوشتی بود که نه در روز آغاز آفرینش ، بل در همه روزهایی که همه ما مدام از میوه های ممنوعه می خوریم و مدام لباس ستر و پوشش درون و برونمان فرو می ریزد و عیب های مان بیشتر و بیشتر هویدا می گردد ،در حال روی دادن و پیامد دادن است.
فتنه ی اقتصادی ، یعنی همان آزمایشی که در آن دود و غبار همه جا را فرا دمی گیرد و حق و باطل در هم می آمیزد ، ضرورتا نمی تواند امری اقتصادی باشد که همان گونه که در ادبیات دینی و فرهنگ ما ، معیشت سالم جزو عبادات محسوب می شود . طغیان انسان  در این راه نیز صرفا دارای ابعاد دنیوی نیست.
در فرهنگ اسلامی ثنویت جایی ندارد و نمی توان گرانی و معضلات اقتصادی را مانند ادیان غیر الهی به نبرد خدا و اهریمن نسبت داد ، اما همین اتفاقاتی که در زندگی رخ می دهد ، بهانه ای است برای آن که عیار افراد در جنبه شخصی و جوامع از حیث عمومی برای هم روشن گردد و این معنای امتحان الهی در روزگار سختی است.
یکی از مشکلات فرهنگی ما در همه فتنه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و ... این است که در فرایندهای دشوار که به هر دلیلی رخ می دهد ، همه ی ما مواظب دیگران هستیم و به دنبال یک دیگری برای انداختن تقصیر به گردن او می گردیم و حال آن که هیچ کاری چون درست بودن و درست عمل کردن ، به مشکلات خاتمه نمی دهد و درهای رحمت و عنایت خداوند را به روی ما نمی گشاید.
کج فرهنگی هایی که نه دولتی بود و نه وارداتی
در اتفاقات اخیر بعضی مشکلات را به ضعف تدابیر دولتی و برخی دیگر به تحریم ها و فشارهای خارجی نسبت دادند اما شاید بیشتر از همه ی فشارها آن چه کمر جامعه و فرهنگ و آئین را شکست و می شکند غیر این هاست.
من و مایی که به محض تکان خوردن قیمت ارز به قدر وسع خود به سراغ احتکار مواد غذایی و سایر مایحتاج برای روز مبادا کردیم . من و مایی که به خاطر فروش بیشتر ، کالاهای خود را به افراد نفروختیم و برخی به اضطراب مردم دامن زده و درب های مغازه ها را هم بستیم .
من و مایی که گوشی تلفن همراهمان لانه باکتری های یاس و شایعه بود و یک لحظه نگذاشتیم دوستان مان از اخبار سرد و سخت و دلسرد کننده بی بهره بمانند.
من و مایی که در این لحظه ها انفاق و ایثار و مهربانی و نوع دوستی را به کنار نهاده و فقط خودمان و فقط و فقط منافع شخصی مان را دیدیم .آیا از کره ماه آمده بودیم؟
احتکار ، بی انصافی ، شایعه پراکنی و بی گذشتی کار مریخی ها بود یا کار مایی که خودمان را نوع دوست ترین ، درست کارترین و پاکدست ترین مردم زمین می دانیم؟
آیا خیلی از ما در کتاب های درسی سال های دبستان و راهنمایی مان قصه مصادف بازرگان را نخوانده ایم؟داستان همان کسی که از امام صادق سرمایه گرفت تا به وکالت از حضرت بازرگانی کند اما همین که فهمید در شهری کالایی نایاب است ، آن را خرید و فروش کرد و دو برابر معمول سود به امام برگرداند.
آخر آن داستان یک جمله از امام صادق(ع) بود که باید همه برای امتحان ثلث سوممان حفظ می کردیم و آن این بود که حضرت فرمود: ای مصادف ، بدان که کسب روزی حلال و درست مانند شمشیر زدن در راه خداست؟
و چقدر بدکه خیلی ها ثلث سومشان با امتحان اجتماعی شان یکی شد و در هر دو رد شدند هر چند شکمهایشان را از مال حرام و لو اندک آلوده شد و چه شگفت که گروهی از افتادن مویی در لقمه هایشان ابا دارند و از انداختن قطره های خون دل مردم در لقمه ها و آش هایشان خودداری نمی کنند.

زنگ ها برای که به صدا در می آیند
هنوز دانشگاه و حوزه های علمیه به دنبال کلید بومی سازی علوم انسانی و مسائل فرهنگی هستند و در شورای عالی انقلاب فرهنگی جناح مهندس ها و طبیب ها با جناح پیرمردها و حکیم ها برای قابل خط کش گذاری بودن ارزش های فرهنگی و معنوی به توافق نرسیده اند و همه هم به این باورند که ایثار و از خودگذشتگی ما بزرگترین سرمایه ای است که انقلاب بر آن استوار است.
بدون هر گونه سیاه نمایی و با دیدن خیلی از تجار و فروشندگان با خدایی که حاضرند ضرر مردمی را که عمری به آن سود رسانده اند را در روزگار ناگوار سختی بدهند . نانوایی که تا آرد گران نگیرد به بخشنامه گرانی توجه نمی کند. آن بقال و قصابی که در این روزها فروش نسیه اش از فروش نقدی اش بیشتر است.
آن راننده تاکسی که به جای خبر رسانی درباره ی دلار در این روزهای سکه زده ، در خودرو اش برای مسافرانش سهراب و حافظ می خواند.
باید برای خراب شدن جامعه از سوداگری همین هایی که در گرمای نفرت انگیز چهارراه استامبول تهران با افتخار به همسرایی شیطان نعره می زنند و تاثیرات آن بر همه ی آن هایی که حالا طاقت مرغی شان و صف پیش فروش سکه ی ساعت سه نصفه شبشان مضحکه ی عالم و آدم شده است ، به شدت نگران بود.
دعوای های سیاسی به خوبی نشانه های زشت و اسف انگیز خود را در دل رفتار و کردار بخش هایی از جامعه نشان داده و شباهت های ناراحت کننده ی بخشی از مردمان تپایتخت نشین با اهالی فتنه نشانه هایی است که باید برای آن به هر نحو فکر و اندیشه ی بهتر و برتری را به کار انداخت.
گویی جامعه از همان نقاط قوت فرهنگی قبلی خود یعنی ایثارگری و از خودگذشتی ، در حال فروکاستن و ضربه خوردن است.
حالا باید نهادهای فرهنگی و رسانه ها برای اشاعه چنین ویروس هایی و تبلیغ تجملات و بی توجهی به بیماری هایی که مدت ها قبل اثرات آن در جامعه مشخص بود و برای میلیاردها تومان سرمایه ای که در سال برای فرهنگ مملکت یعنی آماده کردن جامعه برای چنین روزهایی آتش می زنند ، پاسخگو باشند.
نمی دانم چقدر جدی می گیریم اما بحران اخلاقی بدان و سکوت خوبان و جمعیت ساکت و جو گیر در قضیه اخیر از ابعاد اقتصادی آن جدی تر است.