دویست و پنجاهم
به ما قول دادند که به زودی توی کوچه پس کوچه های امتداد ، کنار دست خانه ی شهدا، جایی هم به ما بدهند بساط کنیم و برای جنگ نرم و جهاد فرهنگی امروز ،قلم بزنیم . ولی تا آن زمان، باز به خاطر این که از قافله شهدا عقب نمانیم و مانند شماره قبل، اسمِ مان از امتدادی ها خط نخورد ، لازم شده دوباره براده های چند مقاله را تقدیم کنیم به شهدای امروز ، یک یک آن هایی که شاید روزی هزار بار میان در غربت مقدسشان دق می کنند.باشد مخاطب عزیز به احترام این شهدا، پرش های این مطالب را بر ما ببخشایند.
صفرم ،قصه امتداد و تلویزیون خانه ی ما
این یک مسئله کاملا شخصی بین من و دوستانم با خوانندگان امتداد است که باید حل و فصل شود.
ماجرا از این قرار است که مجله ی امتداد هم مانند تلویزیون خانه ی ما کنترل دارد و کنترلش دست مخاطب است. به همین دلیل هم باید بعد از هر مطلبی که می نویسیم . خدا خدا کنیم که پیامک ها و نامه های مخالفینش نرسد و گرنه آن شخصیت شطرنجی «ر م»، رسماً دست به چوب می شود و به جرم مخاطب آزاری ، تعزیر شرعی مان می کند.
اما وجه شباهت مجله امتداد با تلویزیون خانه ما در همین جا پایان نمی پذیرد.امتداد هم مانند جعبه ی جادوی منزل حقیر ، مخاطبش از دکتر مهندس هست تا بچه مدرسه ای نو سواد... و به این خاطر برای هر گروهی برنامه سازی کند ، صدای گروه های دیگر در می آید.
ماهی نیست ، که مخصوصاً ما «خاکریز امروزی ها» که به جان خودم،مجبوریم گاهی حرف های جلف آن ور آبی بزنیم و یا در مقام استدلال ادای آدم های باسواد را دربیاوریم .در پیامک ها و نامه ها به همین جرم توبیخ می شویم که:
اصلاٌ چه معنی دارد ، خارجکی بلغور می کنید، اصلاً کی گفته بلند بنویسید که ما حوصله مان سر برود و از این حرف ها...
یک خورده هم که می آئیم و ساده و زرد بنویسیم ، یک عده صدایشان از طرف دیگر در می آید که:
مگر بیت المال و ورق کیلویی n دلار – آن هم دلارهای 2215 تومانی - علف خرس است که می آئید ، خرج چاپ مطالب دم دستی می کنید.
لذا همان طوری که گاهی من پسرم محمد صدرا سر اخبار دیدن و شبکه پویا تماشا کردن ، دعوای مان می شود و در آخر ، عیال مربوطه می آید و با خاموش کردن تلویزیون قال قضیه را می کند و آه از نهاد همه بلند می شود! در امتداد هم ، جناب آقای ر . م به این نتیجه می رسد که کاسه و کوزه ی «نبرد و خاکریز امروز» را کلاً جمع کند که خیال معترضین و منتقدین راحت شود و ما هم برویم استراحت.
من نمی دانم بالاخره موضوع ما و امتداد، آخر به کجا می انجامد، اما به عنوان کسی که قبل از نوشتن در امتداد مشترک امتداد بوده شاید حق مخاطبی داشته باشم که پیشنهادتم را با چند + مخاطبین ارائه کنم.
نخست این که به هر صورت یک دفاع مقدس و مقاومت است و یک امتداد – چه تعریفی از خودمان کردیم ها !!– همه حق دارند به اندازه وسع خودشان ، مطلب در امتداد بخوانند.
دوم این که قرآن خدا هم که کتاب آسمانی همه است ، آیه هایش طبقه بندی دارد و فهم همه ی کلماتش برای همه اقشار میسر نیست.برای همین می توانیم با هم قرار بگذاریم که اگر یک سری از مطالب را ما نپسندیدیم و مطابق میل مان نبود به احترام آن هایی که به این چیزها علاقه دارند ، تحمل کنیم و این اجازه را به سر دبیر و مسئولین امتداد بدهیم که خودشان به نیابت از مخاطبین هرجا از استانداردها عبور کردیم و یا به آن نرسیدم ، نیابتاً دک و دنده ی نویسنده را خورد و خمیر کنند.
سوم ، یادم می آید یکی از شاگردان آیت الله آقای حسن زاده آملی حفظه الله ظله الوارف علی رووس المسلمین نقل می کردند، روزی طلبه ها از ایشان خواسته بودند که کمی ساده تر درس بدهند، ایشان فرموده بودند از من نخواهید مطابق علم شما خودم را بیاورم پائین. لطفا شما خودتان را بکشید تا حد صحبت من بالا.
بلا تشبیه به ایشان ، غصه ی ما برای استفاده از نویسنده های باسواد در بحث های امتداد هم شده همین دغدغه ی شاگردان آقای حسن زاده . چون باید مرتب غصه بخوریم که نکند، این آقایان باسواد چیزی بنویسند که مخاطب با کنترلش ، تلویزیون امتداد را کلاً خاموش کند.اما آن قدری که فهمیده ام ،می خواهم به همه اطمینان بدهم ، حضرت آقا ، سرباز با سواد می خواهند و یکی از راه های باسواد شدن هم این است که شما از ما بخواهید به جای درجا زدن در یک نوع بیان و یک نوع ادبیات، هر روز برای شما مطالبی بنویسیم که مجبور شوید ، یک چیز تازه یاد بگیرید.البته ما هم نباید یادمان برود،همیشه حق دارید از ما بخواهید، مطالب پیچیده را هم، روان و ساده بنویسیم .
اَوَلُم وقتی همه خوابیم
ساعت 2 نصفه شب که دیگر ، گربه هم میان کوچه ها پرسه نمی زند، جرات دارید ، بروید داخل فضای مجازی تا ببنید در بزرگراه اطلاعاتی عمو سام در ثانیه ، چند وبلاگ فارسی به قول خودشان آپ و به قول ما روزآمدسازی می شود.
آن وقت ، در میان وبلاگ ها به طور تصادفی باید ده یازده تا را باز کنید تا متوجه شدید ، قصه ی خواب خرگوشی که می گویند چیست؟
فکر نمی کنم بشود به این سادگی ها هم شده آمار داد ، اما بر خلاف ما که وقتی حتی یک سی دی قرآنی تولید می کنیم ، در 500 نقطه ی مشهود و غیر مشهودش ذکر می کنیم که تکثیر آن شرعاً حرام است و ضمان شرعی دارد، روزانه ده ها قالب مستهجن با تصاویر آن چنانی ، مفت و رایگان با رنگ های جذاب و تصاویر شیطانی چشم نواز ، تولید و در اختیار جوان ها قرار می گیرد که در دل آن دل نوشته بنویسند.
طبیعی است ، وقتی کسی قالب وبلاگش زلف پریشان ، بازو و پهلو فلان دختر خارجی با آن وضعیت خاص است ،دیگر بخواهد هم ، نمی تواند از خدا و پیغمبر و امام حسین بگوید.
ناچار است از می و معشوق و کافه و .... سخن بگوید. گویی ظرفی است که مظروف خودش را تعیین می کند.
باری ، وقتی همه خوابیم . اتفاق هایی در حال رخ دادن است ؛ بس ناگوار.
دوم وقتی یک کلاف کاموا عصاره ی فصائل فرهنگ و هنر کشور می شود
این وزیر ارشاد - که الهی قربان جدش بشوم – دوباره نطق فرمودند که سینماگرها بیایند ، پول پارو کردن طهماسب و شرکا در پروژه ی فاخر کلاه قرمزی و بچه ننه را ببینند تا یاد بگیرند ، محتوای خوب و توجه به نیازهای مردم ،چه می کند؟
واقعا خوب شد معنای فیلم خوب از دیدگاه آقای حسینی را فهمیدیم تا حداقل بدانیم که چه می شود که سازنده ی فیلم نامناسب ، خشن و توهین آمیز «گشت ارشاد » ( این ها را گفتم که کسی نگوید این فیلم را ندیده دارم قضاوت ناروا می کنم)هم مدعی شده و امام جمعه ی تهران را به آه سحری و مباهله در روز قیامت تهدید کرده است و بعد از زد و بند و انتشار وسیع در شبکه خانگی ، اعلامیه سیاسی پشت جلد فیلم نوشته و امضا کرده است.
سر بسته بگویم . همین فیلمی که آقای وزیر وزین و فاخر دانسته اند، را متاسفانه در کنار خانواده دیدم و بارها و بارها در آن ، مجبور شدم با شرم حواس بچه ام را پرت کنم تا فحش و اشاره های جنسی صریح عروسک 18 ساله ، آن یکه تاز فرهنگ و ارشاد ما را نشنود.
البته گرچه با آقای وزیر در خوب بودن این عروسک موافق نیستم ، اما موافقم اگر ایشان قبول کنند این فیلم را خیلی ها برای دیدنش صف ایستادند و بسیار هم محبوب شد به عنوان سمبل عملکرد تیم سینمایی وزارت ارشاد معرفی کنیم.
سوم ماجرای چشم حسود
درباره ی اجلاس غیر متعهد ها در تهران ، گفتنی ها بسیار است و اتفاقا این حرف های گفتنی متعلق به امروز نیست و باید بسیار بگذرد تا اهمیتش درک شود.
اما در این جا توجه به یک حاشیه ی بسیار مهم ، شاید از بررسی کارشناسی متن این واقعه ، حساس تر و صد البته جانسوز تر باشد و آن این که همانطوری که در کشورمان بهترین انسان های روی کره خاکی به ویژه در جبهه های دیروز و امروز به دنیا معرفی شده اند گویی به همان مراتب رذل ترین و فرومایه ترین وطن فروشان دنیا هم گرچه بسیار کم ، اما متاسفانه اهل همین دیارند.
شاید در هیچ کجای دنیا ، نشود جماعتی را پیدا کرد که وقتی ملت شان میزبان دو سوم ملت های جهان است به خاطر هر دلیلی هم شده باشد ، از همه بخواهند که تصویر خود را با پرتاب زباله و کثیف کردن معابر در چشم تاریخ و جهانیان تیره و تار کند.
و یا بشود در جایی ، نمونه هایی از این موجوداتی که در سایت های رسمی حسود داخلی کامنت سازی و کامنت گذاری می کنند و هر خبر مثبتی را نیز بی بهره از حرف مفت نمی گذارند ، یافت.
این مطلب باید ذکر شود ، تا من و مایی که در این کشور زندگی می کنیم ، برای مان شک و شبهه ای باقی نماند که دشمنان ما نه تنها ، دشمنان نظام و آرمان های ملت اند، بلکه دشمنان شعور و شخصیت و شان این آب و خاک ند و دردا که چقدر احمقند!
چهارم: اهمیت یافتن ذره بین برای پیدا کردن جنس مناسب
چند روز دیگر ، باید بچه ها را دوباره به مدرسه بفرستیم و همه ی ما احتمالا دنبال یک کیف و دفتر و قلم کم ضررتر برای بچه هایمان می گردیم. بن 10 ، دیجیمون، مرد عنکبوتی ، شرک ، سیندرلا و عروسک های عریان باربی !! دوباره چشم و گوش بچه های مان را پر می کنند و از این رهگذار ،جمله تعلیم و تعلم عبادت است ، بر روی مقوای کاهی کرم رنگ ، دوره ی دفاع مقدس، تنها یک خاطره است که گویی بنا نداریم نمونه اش را برای بچه های این سال هایمان تکرار کنیم.
گفته شده یک شرکت کوچک، با سرمایه ای اندک ، هفت هشت طرح دفترچه فانتزی با عکس شهدا و مختارنامه و برخی از پیشرفت های علمی ایران زده که احتمالا فقط عکس هایش همه گیر شود و آن شرکت کوچک با سرمایه کم ، نخواهد توانست ، بازار بی در و پیکر لوازم التحریر را از دردها و زخم هایی که دارد ، رها کند.
نمی دانیم مسئولش کیست؟ اصلا مسئول دارد یا ندارد ؟ اما همین قدر می دانیم که زیبنده ی جمهوری اسلامی نیست که کسی برای یافتن جنس مناسب ، برای خریدن یک مانتوی بلند خداپسندانه، برای یافتن یک لباس بچه و نوزاد ساده اما زیبا که رویش انگلیسی نوشته نشده باشد و برای خریدن یک دفتر جذاب اما با طرحی وطنی ! این قدر مشکل داشته باشیم
پنجم: زلزله یعنی زلزله
می گویند اگر تهران دچار زلزله شود ، قسمتی از جنوب تهران نه به خاطر خود زلزله ، بلکه از طغیان فاضلاب و تبعات آن در خطر جدی قرار می گیرد.اما زلزله آذربایجان در کنار همه تلخی های مصیبت هموطنان آذری زبانمان ، زلزله ای در فاضلاب اخلاقی فعالان سیاسی اجتماعی و حتی فرهنگی ما نیز بود.
زلزله ی آذربایجان ، دل همه را خون کرد.چه خود زلزله با پشته پشته کشته هایش و چه حواشی آن ، که مانند خود زلزله که همه چیز را زیر و زبر می کند، بدی های بسیاری از ماها را به خودمان نشان داد. زیرا برخورد سیاسی کردن با موضوع زلزله و زلزله زدگان ، زشت ترین تابلوی زلزله آذربایجان بود.
به سان فیلمفارسی های قبل از انقلاب، که با شنیده شدن صدای یک سیلی ، یک کافه به هم می ریخت و هر کس با هر کس مشکلی داشت به جان او می افتاد. انگار زلزله هم شده سیلی اول کافه ی بی تقوایی رسانه ها و مسئولین و فعالان ما...
آب بد جوری سر بالا رفته و ... مرگ این همه عزیز هم ، اهل سیاست ما را گویی بیدار نمی کند.خدا ما را به عذاب این همه غفلت و قساوت دچار نکند!
ششم: دفاع برای همیشه
آخر شهریور هر سال ،آغاز هفته دفاع مقدس است و شکر خدا امتداد... یعنی وصل بودن ،نگسستن اما درجا نزدن .
اگر دفاع مقدس اگر امتداد نباشد، می شود مسابقه ماست خوری به مناسبت هفته دفاع مقدس یا ارتجاع در اسناد جنگ به منظور مشخص کردن رنگ شلوار فرمانده سپاه سوم عراق.
امتداد داشتن یعنی ادامه ی دفاع ، یعنی حرکت در مسیر آینده ،بدون از بین رفتن ارتباط ما با گذشته.
هفتم:اقتصاد مقاومتی...
چند وقتی است که تحریم ها آغاز شده و قصه به قصه ، به این بهانه ( فقط بهانه است) ، مرغ و دلار و سکه ،بساط سرگرمی عده ای را فراهم کرده و باز به همین بهانه قیمت ها از شیرگاو تا مرگ موش، ملت را هدف انتقام گیری سودجویان در بازار خالی از تدبیر و انصاف قرار داده است.
آقا فرموده اند، نوبت اقتصاد مقاومتی است و من با این همه خودخواهی چه می دانم در این گیر و دار مقاومت و اقتصاد مقاومتی چیست ؟ و اگر بدانم من کجا و نخیله ی مبارزه با صفین زمان!
قرار هم نیست که به جای دعواهای بی پایه کسی بنیشیند ابعاد این اقتصاد و مصادیق آن در زندگی شخصی ما را تبیین کند و از اساس ، اصلا در این هیاهو چه لازم است که کسی به تولید ملی ، مردمی سازی اقتصاد و ضربه فنی آمریکا در عرصه ی بازار فکر کند؟
به قناعت بیندیشد، دور اندیشانه خرید کند، احساساتی نباشد ، از خود گذشتگی کند، بد خودمان را به خوب دیگران ترجیح دهد، کارآفرینی کند و خیلی کارهای دیگر!
همین که در گوشه ی تاکسی بنشینیم و بدون هیچ صلاحیتی درباره ی دبیرکل سازمان ملل تا سایز شلوار مدیر عامل پرسپولیس و بیانیه تهران اظهار فضل کنیم و بعد هم برویم در صف مرغ دو برابر مصرفمان خرید کنیم ، برای بی مسئولیتی ما نسبت به سرنوشت کشور و امتثال امر ولی کافی است.
هشتم :امام قائم بهتر است یا امام غایب؟
روز جمعه است و مطابق هر غروب ، پیامک یکی از دوستان که الان معاون وزیر هم هست ، مرا به خود می آورد.از کنار حرم امام رضا(ع) نوشته ، برای بسیاری از ما امام غایب بهتر از امام قائم است.
راست می گوید... حالا مدت هاست که حال ایستادن ندارم. پاهایم به بد وزنه های گره خورده است.
در این وضعیت ، سخن گفتن از امامی که حاضر نیست ، هم کلاسش بالاتر است و هم مانند بعضی ها به ظاهر انسان وجاهت معنویِ«غیر سیاسی» می دهد.
نه کاری دارد و نه مسئولیتی.نه آزمایشی و نه جهادی و نه هزینه ای.این همان چیزی است که من و خیلی ها می خواهیم...
غیبتی بدون قیام!