دویست و هیجدهم
این قدر در روزگار ما سخن گفتن درباره ی دفاع مقدس و فداکاری های مظلومانه ملت ایران ، دشوار و غریب شده که کمترین تعرضی به کارهای انجام شده ، خود به خود می شود ، غریب کشی ...
شاید به همین دلیل باشد ، که سال هاست تا محصول فرهنگی فاخری در زمینه دفاع مقدس ، تولید می شود ، بیش از آن که مورد نقد قرار گیرد ، درباره ی آن تجلیل زبانی و احترام عملی می کنیم.چه این که می دانیم اگر همین چند نفر باقی مانده هم نباشند که چراغ هنر دفاع مقدس را با آبروی شان، با پول نداشته ی شان، با حمایت هایی که انجام نمی شود و یا حداقل سمت و سو دارد ، روشن نگه ندارند ، معلوم نیست به زودی از این تنها ژانر عارفانه زنده ی هنر جهان چیزی باقی بماند یا خیر؟
شاید به همین دلیل، هم درست یا غلط ، وقتی کار فاخری برای دفاع مقدس تولید می شود، از فیلم و کتاب و موسیقی ، فقط کار علاقمندان به این موضوع تبلیغ است و تبلیغ ... آخر سر هم این قدر تبلیغ می شود که خودمان هم یامان می رود که ممکن است این کار مشکلاتی هم داشته باشد و ادامه روند ممکن است در سال های بعد به چیزی مخالف راه دفاع مقدس برود.
در سال های متاخر شاید همین تغافل اجباری باعث شده که ایراد کلی هنر دفاع مقدسی ما ،کمتر دیده شود و یا این که از فرط عمومیت اساسا دیده نشود.
فیلم روزهای زندگی ، همان فیلم خوش ساختی که این روزها تحسین خیلی ها را برانگیخته نمونه ای از همین مکتب و پارادایم هنری است که علی رغم روایت، ساختار و محتوای شگفت انگیز، ماهرانه و قابل تمجیدی که آقای شیخ طادی را مستحق همه ی دست مریزادها می کند نیز ، نمونه ی دیگری از راه رفتن روی ریل ناکجا آباد روایت روشنفکرانه از مسئله جنگ است که در آن آدم ها باید مسیح وار یک به یک کشته شوند تا حتی الامکان و حتی الحیات و الممات دست به کارد و دست به اسلحه نشوند.
گرچه ممکن است تصور شود،روایت شیخ طادی در روزهای زندگی ، روایت پیمان و قسم نامه بقراط در دل جبهه های نبرد باشد و بخواهد بگوید یک پزشک در هر شرایطی حق نبرد ندارد ،اما به هر صورت قرار دادن روزهای زندگی کنار بسیاری از رمان های متاخر سوره ی مهر ، آلبوم موسیقی دلصدا که در آن در پوسته ی تجلیل از دفاع مقدس ، آثار ضدجنگ که به نحوی نقد کننده جنگ و اهانت به جنگ اجرا می شود ( مثل این بیت: نگاه جنگجوی تو همیشه اشتباه کرده – کسی از جنگ و خونریزی برنده بر نمی گرده ) اداعی کننده وجود پازلی است که در آن گویی می خواهد، جنگ تحمیلی را به نحوی عارفانه به زبان روشنفکری ببیند و هیچ در پی آن نیست که سلحشوری و حماسه سازی را در دل آثار هنری به مخاطب القا نماید.
بی تردید ،هنرمندان ما نوعا انسان های با مطالعه و باسوادی هستند و این در عین ارزشمند بودن ، این خطر و آسیب را به همراه داشته که در کنار روش های انتقال بهتر ، اذهان هنری ایشان دچار برداشت قالبی و پاردایمیزه از مسائل شده باشد و این چیزی است که در بررسی کارهای هنری که به ویژه با موضوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی باید مورد توجه قرار گیرد تا به تدریج شاید تحریف و خارج شدن قصه جنگ، منحرف شدن اثر فرهنگی آن و از بین رفتن رسالت هنر آن برای انتقال ارزش های آن در طول زمان نباشیم.