اوقات فراغت تابستان زمانی است که به مناسبت فعالیت همزمان اکثر نهادهای فرهنگی برای فرهنگ سازی و فعالیت های مختلف در عرصه فرهنگ عمومی بیش از زمان های دیگر متوجه این اصل مغفول مانده می شویم که که نهادهای فرهنگی ما تقریبا هیچ دیدگاهی خاصی که نشانگر منطق ایرانی و اسلامی ما برای کار فرهنگی باشد ندارند و این بی برنامگی درقالب های مختلف ، سازمان ها و نهادهای فرهنگی ما را به سمت درست کردن یک سوپر مارکت فرهنگی می برد که در این سوپر مارکت به دلیل وجود اقلام فاسد و مشمئز کننده ، نتوان از محصولات و سالم و غنی و آن هم استفاده کرد.
البته باید در کنار این سردرگمی کامل ، رسانه ملی و ویدئو رسانه ی مان را مورد بررسی قرار دهیم که با اجرای طرح های وارداتی و تقلیدی این وضعیت را از حیث هرج و مرج و مشکلات کامل و کامل تر می نمایند.
فرهنگ و رسانه بدون تحلیل دکترینال
بر خلاف ما که فقط مواظب خارج شدن برنامه ها از خطوط قرمز هستیم ، در بسیاری از کشورها، اساسا خطوط قرمزی برای اجرای برنامه های فرهنگی وجود ندارد ، نه به این خاطر که در این نظام ها خط قرمزی وجود ندارد ف بلکه به این خاطر که در این نظام ها اساسا در لحظه ی شکل گیری ایده ی آن کار به این فکر می شود که آن کار چگونه همه ی اجزای آن کار در راستای اهداف عالی جامعه است ؟ و در غیر این صورت اجرای برنامه ای که جزء جزء آن بدون استدلال و منطق و کارایی باشد ، منتفی است.
کم و بیش با دیدن فیلم های هالیوودی و سایر محصولات فرهنگی هنری دنیای غرب ، همه ی ما با تنظیمات میلیمتری محصول با اهداف فرهنگی امپریالیسم آشنا شدیم و می دانیم که در یک فیلم و در یک مصاحبه و برنامه ی تلویزیونی وابسته به نظام سلطه ، حتی یک سایه ، مغایر با اهداف فرهنگی و ارزش های نظام لیبرال دموکراسی نیست . در چنین فضایی ارزیابی و بازسنجی معنایی ندارد. زیرا اساسا چیزی مخالف آرمان ها شکل نگرفته که بخواهد مورد بازسنجی قرار بگیرد اما این در حالی است که گاهی در غلیظ ترین برنامه های مذهبی که برگزار می شود هم باید هر لحظه ی منتظر اتفاقی نامربوط و یا اجرای یک جزء نا مبارک و بی محتوا باشیم.
شاید مهمترین مسئله ی که باعث ایجاد چنین وضعیتی گردیده و می شود ،هم نبود دکترینی است که از لحظه ی برنامه ریزی بتوان به وسیله آن تشخیص داد  که جزء به جزء یک برنامه آیا با اهداف نظام فرهنگی و آرمان های جامعه متناسب است یا نه؟
نهادهای فرهنگی ما به نحو غم انگیزی به خاطر نبود دکترین فرهنگی و عدم تبدیل این دکترین به چشم انداز و ماموریت های مشخص، به صورت سلیقه ای و کاملا  آزمون و خطا به مسائلی می پردازند که تاثیر آن در بهبود فرهنگ عمومی اصلا مشخص نیست و در بسیاری از زمان ها معکوس هم هست.
فرهنگ ما شبیه کدام میوه است؟
چند شب پیش سوال بی ربط و خارج از اخلاقیات یک مجری آن هم در گرامی داشت مبعث  پیامبر !!!!  جنجال آفرید ، تا موضوع باری به هر جهت بودن مسائل فرهنگی و رسانه ای ما بار دیگر خودش را نشان دهد و مشخص شود نه تنها دست اندرکاران فرهنگی ما ، بلکه دستگاه عریض و طویلی مانند رسانه ملی هم فکر و اندیشه ی مردم را بدون هیچ برنامه ای به دست افراد سپرده اند؟ اما سوال بی ربط این مجری که از میهمانان برنامه می پرسید همسر شما شبیه کدام میوه است ؟درباره ی کلیت فرهنگ ما موضوعیت دارد .
به نظر می رسد فرهنگ ما شبیه هر میوه ای باشد ، آن میوه اولا پیوندی از درختان شیرین و تلخ و شور و تند و ترش است و ثانیا هر چه باشد مانند پاندول ثابت مرتبا از شرق به غرب می رود.
گاهی به سان ادبیات فکری و فرهنگی بلوک شرق ، سراغ کارهای توده ای و کیلویی می رویم و فکر می کنیم اگر در یک برنامه فرهنگی به جای یک نفر آدم خدمات خود را به صد نفر برسانیم بهره وری و تاثیر گذاری مان بیشتر است و گاهی هم کاملا غربی می شویم و فکر می کنیم  با تولید محصول و فرستادن آن در پستوی تنهایی انسان می توانیم فرهنگ سازی نمائیم و به سان متفکران متاخر آمریکا و اروپا از صنایع فرهنگی دم می زنیم.
حال آن که ممکن است الگوی اومانیست فرهنگی و سوسیالیست فرهنگی هیچ گاه به نتیجه ی مورد نیاز ما را برای مان حاصل نکند .واقعیت این است که نظام فرهنگی ما ، به سلیقه ی افراد بعضا تحصیل کرده رها شده است و این تحصیل کرده ها هم اگر تخصصی هم داشته باشند بین سه گانه منسوخ و منحرف تجارب فرهنگی غرب ،مکتب فرانکفورت و تجربه های بلوک شرق سرگردان است.
به عنوان مثال ، اگر از مسئولی که برای فرهنگسازی سوپر مارکت فرهنگی و یک شو در بوستان شهر ، برگزار می کند درباره ی ریشه ی این کار سوال کنیم بی شک، به موضوع اجرای این تجربه در برخی کشورهای غربی اشاره می کند و اگر از سیاستگذاری که برای ما شبکه سریال یا شبکه تبلیغات تجاری طراحی کرده سوال کنیم که بر اساس کدام پارادایم فرهنگی به این نتیجه رسیدید که در جامعه اسلامی می توان شبکه ای برای «تبلیغ مصرف» تصور کرد ، یا کسی را 24 ساعته سرگرم کرد؟ قطعا به عملکرد رقبا اشاره می کند و می به هر صورت به گونه ای نشان می دهد که برای مبارزه با رقبا قهرا به دنبال رقبا رفته ایم.
ماجرای سرگین و سرکه
قبل از مارشال مک لوهان غربی ها هم تصور می کردند که با استفاده از مدیوم رسانه هر مظروفی را می شود به مخاطب منتقل کرد ،اما مک لوهان به غربی ها نشان داد که رسانه همان پیام است.
در معنای این گزاره گرچه مفاهیم بسیاری مورد توجه قرار گرفته اما قطعا یکی از معانی خاصی که بر این امر مترتب است این است که بی شک نمی توان از نقش ظرف کار فرهنگی  - رسانه ای بر جهت دهی شکل و حتا محتوای پیام غافل بود.
به عنوان مثال ، در یک جنگ شبانه در شبکه سوم تلویزیون و یا یک بوستان ، به دلیل شکل اجرای برنامه و برداشتی که اکثرا جامعه از این برنامه ها دارد ، محتوا را تا یک محل محدود و کم اثر نمی توان بیشتر جلو برد.
تصور کنید ، یک روحانی جلیل القدر بر روی سن ایستاده و بلندترین مفاهیم اخلاقی را مورد تبیین قرار می دهد، در کمتر از ده دقیقه صدای ارگ 6 و 8 ارگ تمام اثرات این سخنرانی را از بین می برد و یا این صحنه ی مضحک را بسیار در تلویزیون و پارک ها دیده شده که بعد از یک مداحی و تواشیح مذهبی مجری برنامه برای ایجاد تنوع ، مردم را به چنان کف و سوت زدنی وادار می کند که مداح و گروه تواشیح مزبور هم متعجب می ماند که از این تشویق باید خوشحال باشد و یا ناراحت؟
عکس این قضیه هم برقرار است ، یعنی ساختار مسجد بدون هیچ سانسوری اجازه ی برخی از برنامه ها را به گردانندگان ان نمی دهد. گویی رسانه ی مسجد ، در دل خود و بدون هیچ آئین نامه ای ، متضمن شکل دهی برخی پیام ها و پس زدن برخی دیگر است.
نتیجه این که در بسیاری از برنامه های فرهنگی و رسانه ای ما ، با نجاسات هر چند ریز و کوچکی روبرو هستیم که به دلیل عدم انتخاب ظرف مناسب کل مظروف ما را از بین می برد .