بچه ها از روی فیلم هایی که می بینند و اتفاقاتی که در بچگی تجربه می کنند ، همواره  رویاهایشان شکل می گیرد و این گونه نسل های جدید ، به جای آن که نسل های نیاکان خودشان باشند ، نسل های متاثر از رسانه های خود هستند.
ما هم ، مانند سایر بچه های عصر رسانه ها، وقتی بچه بودیم در دنیای کارتون ها و  فیلم های دو شبکه ی دوران بچگی مان یا ویدئوهای بزرگ و نواری گاه و بی گاه مدرسه مان ، در لابلای کتاب های رنگی و سیاه و سفید داستان نوجوانی مان به دنبال آتیه ای می گشتیم که امروز در آن غوطه وریم.
یاد می آید ، آن زمان ها ، بیشتر بچه ها دوست داشتند که خلبان شوند . دوست داشتند مهندس و دکتر باشند . برخی دیگر عشق به معلمی داشتند  و ضمیر ماجراجوی ما ،نیز از همان زمان بچگی ، شیفته ی کارها و ماجراهایی می شد که تن تن به عنوان یک خبرنگار مرتکب می شد.
زندگی یک خبرنگار ، بی شک می توانست از زندگی هر شاغل دیگری پر تنوع تر باشد ، او برای نوشتن یک مقاله به سفرهای دور و دراز برود . با ماجراهای جذاب روبرو باشد و بیشتر از هر کس دیگری  خطر کند و از هیجان تاثیرگذاری و مفید بودن لذت ببرد .
از همین رو در  قاموس روزگار جدید، خبرنگاری در ردیف معدن کاران جزو مشاغل سخت و زیان آور بود و خبرنگار و نویسنده رسانه کسی که مانند دانشمندان ، نوشته اش می تواند استناد علمی داشته باشد و مطبوعه سندی بود که در کتابخانه ها مورد استناد برای تحقیقات علمی پژوهشگران قرار می گیرد.
اما در مقام واقعیت ، این رویاها برای بسیاری از نسل خبرنگاری که قبل از شیر و نفت و برق ، طعم هدفمندی یارانه ها را در عرصه ی فرهنگ و هنر به جان چشیده ، چیزی جز یک تخیل شیرین نبوده و نیست.
روزهای آخر، صدرات محسن پرویز در معاونت فرهنگی وزارت ارشاد بود، که وی در نشستی در سرای اهل قلم ، از این که قبل از هر هدفمندی ، قیمت همه چیز در عرصه ی فرهنگ آزاد شد و همه یارانه های دولتی و غیر دولتی جای خودشان را به آئین تلخ رها سازی و کم توجهی دادند – خیلی خیلی دیر  - انتقاد کرد.
این وضعیت ، ادامه یافت تا این جایی که شاهد افت شمارگان و به تناسب آن محتوای همه ی آثار چاپی در مطبوعات باشیم.
در این وضعیت شاید ، حال نشریات و مطبوعات ارزش مدار  که از اسپانسر و تبلیغات کمتر بهره می برند و نمی توانند برای منتشر شدن ، تبلیغ چیپس و پفک و روشنفکر بکنند از همه ناامید کننده تر باشد.
در همین خرداد امسال بود که رضا مصطفوی سردبیر ماهنامه امتداد – یعنی پر تیراژ ترین نشریه دفاع مقدسی کشور – با حذف دو بخش از این ماهنامه در مقاله ای نوشت که بالاخره قطار هدفمندی یارانه به ماهنامه شهدا هم رسیده و از این رو بین تعطیلی نشریه ، برای ماهنامه ای که هزینه هر مجلدش  4500 تومان در می آید و 1200 تومان فروخته می شد، و از بین رفتن سرویس جنگ نرم و بیداری اسلامی آن که تنها سرویس جنگ نرم و بیداری اسلامی مطبوعات کشور بود ، گزینه ی دوم را انتخاب کرد تا با تقلیل امتداد به یک سوم ،و به بهای تعطیلی تنها سرویس جنگ نرم و بیداری اسلامی مطبوعات کشور در عصر تهاجم فرهنگی ، یکی از معدود نشریه های ماندگار و موفق دفاع مقدس از نابودی و تعطیلی موقتا نجات پیدا کند.
سایر نشریات هم وضع بهتری نداشته و ندارند. زیرا اکثرا نتوانسته اند در دو سه ساله ی اخیر حق الزحمه های خبرنگاران و نویسندگان خود را افزایش دهند و این یعنی خبرنگاری که قدیم ترها برای یک مصاحبه می توانست هزینه کند و به حضورا به سراغ یک چهره ی نام آشنا برود ، حالا با وضعیت کرایه بهای وسایل نقلیه و فشار هزینه های خودش و این که برای حداقلی از زندگی که روزانه بالا می رود اما حقوقی که چند سال یکبار هم بالا نمی رود باید با یک تلفن زدن سر و ته مصاحبه را هم بیاورد و همان مصاحبه را برای چندجایی که کار می کند به نحوهای مختلف تنظیم کند.
این وضعیت که در آن کار خوب و مستقل و ارزش مدار ، روز به روز تضعیف می شود ، یعنی مرگ تدریجی یک رویا.... رویای خبرنگار آرمانی که در ایستگاه تورم ،به موزه ی یادها می رود.
و من و مایی که بعد از سال ها تجربه اندوزی در مسیر رسانه ، به جای بهره دهی در سال های دو رقمی شدن سابقه مان باید کم کم به فکر ، حضور موثر در آژانس و دفتر تبلیغات و... باشیم.