راز نرگس اين گل چشم انتظار

فاش كن اي آسمان نو بهار

چشمهايش در كنار جوي آب

تا بريزد اشك سرد انتظار

قلب پاكش از جدايي بي شكيب

بر ره آن دلبر باغ و هزار

اشكهايش خشك شد اي آسمان

تا نميرد لحظه اي بر او ببار

من نمي دانم ولي گويد شبي

مي رسد جانان و درمانش سوار

13/7/81ـ27 رجب