در میان رهنمودهای معظم له که مشتمل بر توصیه هایی معرفت شناسانه،اخلاقی ،سیاسی و عبادی بود . شاید دو فراز بیش از سایر بخش ها توجه صاحب نظران را به خود جلب نمود ،توجه به موضوع واقع گرایی در حوزه تحلیل و آگاه سازی و جلوگیری از قبیله گرایی در این عرصه و حوزه تصمیم گیری های مهم کشور از مسائلی است که بیش از سایر نکات مورد توجه قرار گرفت.
چه این که موضوع "عدم واقع گرایی" و موضوع"طائفه گری مدیریتی و مطبوعاتی" از مسائلی است که بیش از هر زمان جامعه را آزار داده و بخش هایی از پیکره اجتماع را به سوی رخوت ناامیدی سوق می دهد.
در میان مصادیقی که برای ظهور و بروز چنین شاخصه های آزار دهنده ای باعث تشدید چنین وضعیتی شده پیش از هر چیز باید موضوع فرهنگ را مورد بررسی قرار داد.زیرا فرهنگ پایه ی اصلی هر جریانی است که در عرصه های مختلف بروز می کند.
فرهنگ و در دل آن هنر ، عرصه ی اصلی تربیتی است که باید واکسینه کننده آگاهی ، باورها و رفتار جامعه انسانی باشد و عمدتا بلاهایی  در عرصه اقتصادی و سیاسی جامعه رخ می دهد ،خیلی پیش تر زمینه های شیوع خود را در حوزه ی فرهنگی نشان می دهد .
قبیله گرایی و فقدان واقع بینی یا به عباراتی سیاه و سفید دیدن همه چیز از سویی و قبیله ای ، حلقه ای ، ایسمی و گعده ای دیدن موضوعات از سوی دیگر خیلی قبل تر از آن که ابعاد شوم خودش را در عرصه های اجتماع، سیاست و اقتصاد نشان دهد ،در میان نخبگان و اهالی فرهنگ اعم از آن هایی در حوزه اندیشه باور آفرینی می کنند و آن هایی که در حوزه زیبایی گرایش آفرینی دارند . خود را نشان داده ود و به عبارتی طایفه گرایی تعصبی در عرصه ی فرهنگ خیلی پیش تر از وقوع این رخداد در سایر عرصه ها خود را نشان داد.
به عبارتی از همان زمانی باید نگران بروز این خطاهای بزرگ در دل سیاسیون و نخبگان و سرایت چنین آسیب هایی در دل آحاد جامعه می شدیم که فرهنگ ما ،زمینی بر تاخت و تاز فعالان بی توجه و منحرفی شد که ساحت های باور ،گرایش و رفتار خود را در عرصه ی جریان سازی فرهنگی به روی واقعیت و کلان نگری بستند و به اصطلاخ عوام الناس "به جای در نظر گرفتن مصالح کلان ،قدری جلوتر از بینی خود را ندیدند"
سال هاست فرهنگ ما از چنین خطاهایی رنج می برد و جریانات اجتماعی که از چنین آبشخور گل آلودی آب می خورد ،روز به روز از واقعیت هایی که باید دریابد دورتر می شود و خود را در پیله منیت و تعصب کور بیشتر فرو می برد.
مصداق چنین اتفاقاتی بسیار است که از فرط عمومیت شاید بازخوانی آن نوعی از تکرار مکررات باشد.از نهادهای فرهنگی که به جای آموزش دادن پاسخگویی مانند یک حزب سیاسی موضع گیری دسته ای دارند وتقابل ها و رقابت های آن ها تداعی کننده دعواهای "حیدری و نعمتی" است (با این تفاوت که به جای استفاده از بیل و کلنگ در آن از ابزار رسانه استفاده می شود)؛تا هنرمندها و گروه های فرهنگی که به یک اخم همه دنیا را تیره و تار می بینند و و به یک لبخند شیفته و مفتون و هیچ تعادلی برای آن ها در عالم تصور هم سخت و دشوار است.
از تاثیر آقازادگی در عرصه فرهنگ و هنر بر موضوع اشتهار و تاثیر گذاری گرفته و تا مدیریت همشهری گرایانه و توریستی در آستان خطیر دیوانسالاری فرهنگی...
و باز تاکید بر این گزاره که امروزه اگر سیاست مدار اجتماع،تاجر و فعال اقتصادی جامعه و حتا گروه هایی از آحاد فعالان اجتماعی ما به بلای سیاه و سفید دیدن اجتماع و طایفه گرایی و قبیله پرستی دچار شده ،این درس ها را در مدرسه همان حلقه هایی آموخته که در عرصه ی دانشگاه و مدرسه واقعیت را در پای فرقه ی خود ذبح کردند و هنری گرایش و زیبایی شناسی او را شکل داده که بر محوریت خودکامگی و خود پرستی اخلاص را بر مخلص چنین محوریت هایی برده است.
و کوتاه سخن این که در چنین وضعیتی متهم درجه اول و عرصه ای که باید به عنوان علت العلل مورد مداوا قرار گیرد همین عرصه است که هنوز در رسوایی کلی بینی و بدویت قبیله گرایی خود فرو رفته و افکار و عقایدش را در چارچوب کلمه و رنگ و نقش و نوا به سان ویروسی کشنده اشاعه می دهد و چاره ی کار اصلاح همین نهادهایی است که در جایگاه گسترش و پایش فرهنگی و هنری اجتماع ،زمینه هایی اشتغال و اعتلای قومیت مدیران خود،اسباب انتفاع و ارتقاء آقا زادگان خود و ریشه های پایداری اقتصادی و جایگاه سیاسی خود را فراهم می کنند.
بی تردید جامعه به شدت از این پمپاژ نفرت و بی اعتمادی در میان نخبگان و نهادهای فرهنگی خود متاثر می گردد و نتیجه تربیت نسلی که تحت تاثیر چنین وضعیت آزار دهنده ای باشد ، بی تردید چیزی جز ظهور نسلی از سیاست مداران و فعالان و تاثیرگذاران  که دچاربدویت و عقب افتادگی در تحلیل و رفتار باشد، نیست.
باری باید جستجو برای تحقق سخنان عمیق رهبری معظم را از همین جا شروع کرد. جایی که کودک ما برای اولین بار یک نقاشی  تک رنگ را در کتاب داستانش می بیند...