تابستان نا تمام
در دوره نوجوانی ما که تازه جنگ تمام شده بود وکشور آسیب های فراوانی دیده بود ، خاطرات تابستانی رنگ و بوی خاص خود را داشت.
گروهی از بچه ها در ایام تعطیلات به سر کار رفته بودند و در مکانیکی و پنچر گیری و مغازه دوست و آشنا و فامیل تجربه هایی اندوخته بودند و برخی دیگر از افراد هم برای کمک به خانواده ی کشاورز و باغدار خود به شهرها و روستاهای دور و نزدیک رفته بودند.
به قول یکی از آموزگاران مان برای این نوع بچه ها در آن روزها اوقات فراغت این قدر سخت و پر تلاش می گذشت که با آغاز فصل درس نفسی می کشیدند و از شر بوی گریس و داغی موتور ماشین و سوزش آب باطری ، باطری سازی راحت می شدند.
در آن سال ها بالاترین وظیفه هر کسی در اوقات فراغت یا به عبارتی در زمان تعطیلی مدارس کمک به پدر و مادر در خانواده پر جمعیتی بود که بار آن را یک نفر به دوش می کشید و تابستان نوید مشارکت همه اهل خانه برای بهتر زندگی کردن و پاداش چنین مشارکتی برای بسیاری از خانواده ها در کرانه شهریور ماه یک زیارت ساده در مشهد مقدس بود یا سایر شهرهای زیارتی کشور.
اما در این سال ها ،نمی دانم هنوز معلمین در پی اعلام چنین موضوعی برای انشاء های خود هستند یا نه و اساسا انشا با همان تعاریف قبلی اش در مدارس جدید معنا دارد یا خیر؟
بی تردید اگر چنین موضوع انشایی در این سال ها به بچه ها داده شود ، پاسخ بچه ها درباره ی اوقات فراغتشان بسیار متفاوت است.در سال های جدیدتر به خاطر بالا رفتن رفاه اجتماعی و اجرای سیاست های کنترل جمعیت در سطح کشور ،تابستان در خانه های شهری و حتا روستایی جلوه ای متفاوت دارد.
وزارت ارشاد، شهرداری ها، سازمان های تبلیغی دینی، بسیج مستضعفین و بسیاری از نهادهای خصوصی و عمومی برنامه های خاصی برای اوقات فراغت کودکان و نوجوانان اجرا می نمایند.
امروز با فرارسیدن فصل تابستان خیلی ها دغدغه پر کردن ، مدیریت ، غنی سازی و ارتقا سطح بهره مندی کودکان از آن را دارند و در این رقابت خدمت رسانی و خدمت دهی بسیاری از خانواده ها نیز برای بهره مندی بیشتر نونهالانشان از مهارت هایی مانند شنا و فوتبال و زبان و رایانه و ... دچار مشکلات عدیده اقتصادی می شوند.
نهادهای آموزشی سعی می کنند که با پروپاگاندای تبلیغاتی خود به خانواده ها بقبولانند که در صورت عدم بهره گیری از خدماتشان بچه هایشان از سایر هم سن و سالان عقب می افتند و با چنین انگیزه و توجهی هم خانواده ها به هر زحمتی هست می کوشند که به جای مهارت افزایی شغلی برای بچه هایی که بر اساس یک انگاره غلط همه محکوم به دانشگاه رفتن هستند و باید با تحصیلات عالیه پشت میز بنشینند ، با هر زحمتی امکان فرا گرفتن مهارت هایی را به وجود آورند که ممکن است تا آخر عمر هیچ گاه نیازی به بهره گیری از آن نباشد.
در این مدت البته خانواده ها در کنار فرزندان خودشان در بسیاری از برنامه های مشترک خانوادگی هم شرکت می کنند. آن ها به همراه بچه ها از فرهنگ سراها و خانه ها فرهنگ اردو می روند. آن ها در جشن های شبانه، در کنسرت و تئاتر خیابانی شرکت می کنند. آن ها در مسابقه های بی شمار فرهنگی و هنری و عقیدتی شرکت می کنند و بالاخره در پایان این فصل که ظاهرا به غلط اوقات فراغت نام گرفته فرزندانشان را خسته و بی هدف به سمت مدرسه ی تکرار زده روانه می کنند.
خانواده از این همه هزینه خسته است و نهادهای عمومی نیز از این همه هزینه تا مدت ها برشکسته و این دور باطل و کم ثمر تا سال دیگر و سال های بعدی با هزینه هایی بیشتر و بالاتر تکرار می شود.
شاید حلقه مفقوده ای که در این میان برای ثمر بخش بودن این همه زحمت و هزینه می توان یافت این موضوع بسیار مهم باشد که بین اتفاقاتی برای نونهالان در مدرسه می افتد و برنامه هایی که برای آنان در تابستان تدارک دیده می شود ، هیچ ارتباطی وجود ندارد.
از سویی تمام برنامه های اوقات فراغتی تابستان خانواده ها و نهادهای عمومی و حتا صدا و سیما نیز در ادامه ی برنامه های تحصیلی بچه ها مورد برنامه ریزی قرار نمی گیرد و به هر دلیل این "انقطاع" و از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن کودکان از محیط آموزش به محیط پرورش یعنی مراکر فرهنگی بین فصل تحصیل و فصل فراغت تا زمان کار و سربازی و حتا تا پایان دانشگاه ادامه می باید.یک تابستان ناتمام به علاوه یک سال تحصیلی ناتمام.
به نظر می رسد،در راستای اصلاح چنین روندی باید بر این نکات پای فشرد:
1- حوزه فرهنگی و پرورشی نوجوانان و جوانان نیازمند یک مرکز فرماندهی متمرکز و وابسته به بالاترین نهاد تصمیم گیری فرهنگی کشور است. این نهاد باید بتواند دوره تربیتی 12 ساله ای را با رویکرد" شکوفایی فطرت" طراحی نموده و نقش مدارس و سایر نهادها را در شکل دهی به این تربیت و "سبک زندگی" مشخص نماید.
2- مدارس برای وظایف "آموزشی" مراکز فرهنگی برای نقش های "پرورشی" و "اجتماعی نمودن" در کنار ایفای نقش در زمان رسمی نیازمند به یک حضور و هماهنگی غیر رسمی هستند. ایجاد شبکه های اجتماعی موضوع محور که بتواند آحاد نوجوانان را در زمان تحصیل در محورهای غیر رسمی تربیت و آموزش سبک زندگی و در زمان فراغت بر محور آموزش درسی و تربیت آکادمیک قرار دهد از روش هایی است که به توسعه فرهنگی پایدار منجر می شود.
3- رسانه های گروهی و به ویژه رادیو تلویزیون می توانند به خوبی چراغ مدرسه را در زمان فراغت و چراغ مراکز فرهنگی را در سال تحصیلی با تدبیر روشن نگه داشته و تعادل آموختن رفتار و معرفت جامعه در پرداختن میانه روانه به هر کدام از وظایف خود در طی همه فصول سال را تاحد زیادی تضمین نمایند.