یار کریم
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
غسل کردی و احرام که پوشیدی و لبیک گویان از سوی میعادگاه جحفه یا شجره به سوی حرم یار حرکت می کنی ... تو را در میانه راه کشمکشی نورانی فرا می گیرد که آیا مرا می پذیرند؟
آیا مرا به حریم یار راهی هست. مرا به این حرم بار می دهند؟مرا به همین تن و رو شستن از آن چه بدان آلوده اند پاک می کنند و اگر نکنند با جانی نجس از کفر و شرک و نفاق چگونه به خانه ی عشق برسانم.
راه بی سقف و سایبان زیر آسمان خدا طی می کنی تا چشم از آسمان برنداری و آسمان نیز چشم از تو بر ندارد .
بدون سایه ،بدون پای افزار پای پوش، بدون کلاه ، بدون زینتی جز تقوا و ذکر خدا به سوی این حرم راه می روی...
همراه آن ها که هزاران سال برای تمرین بندگی بر گرد خانه توحید، به سوی خانه نخستین حرکت کردند.
همراه ابراهیم که زن و فرزند را به خانه بدون کشت و آب می برد
همراه نوح که در پی امانت برداشتن پیکر پدر و مادر بشریت به سوی این وادی شتافت.
همراه آدمی که به راهنمایی جبریل از پی بنا نهادن این خانه و یافتن عشق زمینی اش از کوفه ی توبه به میعادگاه حجاز شتافت.
همراه آفتابی که در روز نخستین(دحوالارض) بر پهنه ی زمین از این دیار تابیده است...
به سوی خانه ای که می گوید خانه توست .بدون آن که بگویند کدام صحنه ی گیتی است که حرم تو نباشد و کدام گناه است که در تاریک ترین و دور افتاده ترین نقطه گیتی حرمت شکنی تو محسوب نمی شود؟
کدام خانه است که از تو و برای تو نباشد؟کدام ساحت است که در برابر تو نباشد و کدام مکان بود که در آن نافرمانی تو شود که خود محرابی از تسبیح همه چیز برای تو نباشد؟
به سوی مکه می روی و لحظه به لحظه بر اضطراب با شکوهت افزوده می شود... از دور شاخص ورود به حرم نمایان می شود و تو در وطن جهانی ات توطن یافتی