مصاحبه ای درباره ی مدیریت فرهنگی با فائز دین پرستی صالح
آقای دکتر ! در بررسی ابعاد مختلف انقلاب اسلامی به ریشه و پیشینههای مختلفی از انقلاب شکوهمند مردم ایران توجه میشود. اگر بخواهیم بدانیم انگیزهها و توجهات جامعه و رهبری جامعه در دوران پیروزی این انقلاب شکوهمند به چه جهتهایی توجه داشته باید از کجا شروع کنیم؟
برای بررسی و مطالعه ریشههای فرهنگی انقلاب اسلامی به نظر میرسد باید به عنوان نقطه عزیمت به همان شعاری توجه کرد که به صورت خودجوش در تظاهرات و تجمعات مردم از آغاز شنیده میشود و کم کم در میان خود این جامعه به یک مطالبه جدی تبدیل شد؛ یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. در بررسی محتوایی این شعار میبینیم که ما با یک بسته مطالبه سیاسی و فرهنگی روبهرو هستیم و باز بررسی ما نشان میدهد که حتی خواست سیاسی این شعارها هم ریشه فرهنگی عمیقی دارند و شامل یک تغییر سطحی ساختار سیاسی نیست. اولین جزء این بسته موضوع اساسی استقلال است. استقلال به این معنا که خودمان را باور داشته باشیم. به خودمان اتکا داشته باشیم و به هویت خودمان، به خویشتن خودمان بازگردیم. در مرحله بعد ما با عرصه فراخی به نام آزادی روبهرو هستیم به این معنا که اگر قرار شد ما به لحاظ سیاسی و اقتصادی از دیگران مستقل باشیم، باید در عرصه فرهنگی هم دچار وابستگی نباشیم و این مفهوم فراتر از استقلال است. از طرفی در معنای آزادی ما با این نکته هم روبهرو هستیم که مردم میخواهند درون جامعه نیز از بهره کشی کسی از دیگران یا گروه اقلیتی بر اکثریت مردم جلوگیری شود. شعار سوم هم یک مفهوم ترکیبی است که اول نشان دهنده حاکمیت مردم بر سرنوشت خود است و دوم اینکه همه این آرمانها در یک کالبد و یک زمینه دینی باید تحقق پیدا کند و دین سنجه ما برای رسیدن به همه این شعارها باشد.
با این مقدمه، آیا میتوان نتیجه گرفت که قید اسلام، مطالبات را از سطح اجتماع و سیاست آن را به سطح فرهنگی ارتقا بخشیده است؟
در یک تعبیر و معنا همین طور است. ما در ادبیات قرآنی با مفهومی با عنوان صبغه الله روبهرو هستیم. صبغه خدا به مفهوم رنگ خداست. قید اسلامی برای نهضت ما که با آرمانهای استقلال، آزادی و جمهوریت تحقق پیدا کرده یکی از مفاهیم آن این است که به هر صورت منظور نظر جامعه صبغه دینی- آزادی است نه مفاهیم انتزاعی یا عملی دیگر از آزادی و اگر از استقلال سخن میگوییم میخواهیم همان رنگ خدا یا رنگ دینی مفهوم گرانسنگ استقلال را ببینیم نه مثلاً تعاریف دیگر آن را ولی به هر صورت باید توجه داشت که این تحلیل تنها یک جنبه از دریافت فرهنگی از انقلاب اسلامی است زیرا تحلیلگران مادی عالم هم با تعاریف خاص خود به این نتیجه مهم رسیدهاند که انقلاب ما مبتنی بر معنویت است. از جمله میشل فوکو متفکر پست مدرن که در کتاب «ایران، روح جهان بیروح» معتقد است انقلاب ایران بر آمده از معنویت است که در جهان سکولار میخواهد یک تصویر متفاوت و دیگرگونه فرهنگی را به نمایش بگذارد.
به عقیده شما، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حرکت فرهنگی جامعه تا چه اندازهای به تحقق این آرمانها نزدیک شد و این مطالبات عینیت پیدا کرد؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مواجهه با فرهنگ را باید در دو قسمت مجزا بررسی کنیم. اولین موضوع جریان یافتن انقلاب اسلامی در فرهنگ عمومی بدون مدیریت خاص است که باید اظهار داشت خوشبختانه این موضوع توفیقات شگفتآوری داشته است. یعنی بدون اینکه مدیریتی بخواهد چیزی را دچار تغییر و تحول مدیریت شده کند، شاخص شعارهای انقلاب یعنی خودباوری و بازگشت به خویشتن و اتکا به خود وارد ذهنیت و گرایش و در نهایت عمل جامعه شده است. توجه کنید این جنگ عظیم هشت ساله را نه قدرت مادی ما بلکه قدرت فرهنگی انقلاب اسلامی پیش برد. در زمینه علم و فناوری هم بسیاری از دستاوردها با شرایط مادی آن قابل توجیه نیست مگر اینکه به این اعتقاد داشته باشیم که نیروی فرهنگ وارد عرصه علم و فناوری شده است. قسمت مجزای دیگر موضوع فرهنگ جمهوری اسلامی، بحث مدیریت فرهنگی به معنای اخص آن است که باید بگوییم آنگونه که باید و شاید ورود پیدا نکردیم و به جایی رسیدیم که به قول رهبر فرزانه انقلاب دچار «مظلومیت» فرهنگی هستیم.
به نظر شما این مظلومیت چه ابعادی دارد و از کجا باید این موضوع را متوجه شد؟
به نظر من مهمترین شاخص مظلومیت فرهنگی در مدیریت جامعه، تسری نگاه مادی به این حوزه است. یعنی مدیران ما آمدهاند گفتمان فرهنگی را هم کمیسازی کردهاند. یعنی اگر کسی میخواهد گزارش بدهد که چقدر کار فرهنگی کرده میگوید مثلاً چند کتابخانه ساخته، چند کتاب چاپ کرده ؟ بدون اینکه کسی بپرسد که حالا این کتابهایی که چاپ شده محتوایش چی است؟ چقدرش در جریان توزیع عمومی یا در کتابفروشیها جریان پیدا کرده و از این تعدادی که به دست مخاطب رسیده چقدر به ارتقای فکر و گرایش او و به تأثیر در رفتار او منجر شده؟ لذا میبینیم سیاستگذاری که موضوعات فرهنگی را به صورت یک پروسه ببیند و هوشمندانه سیاستگذاری کند، یک جریان مسلط فرهنگی نیست. به همین دلیل هم میبینیم در گفتار و شعار و حتی پول خرج کردن و در تریبونها از فرهنگ دم زدن چیزی کم نداریم اما هنوز مدیریت فرهنگی تخصصی تحقق نیافته است.
این شرایط از کجا شروع شده و تا کجا ادامه مییابد؟
دلایلش متفاوت است اما به نظر میرسد دلیلش برگردد به همان نکتهای که رهبر معظم انقلاب در این چند ساله بر آن پای فشردند و آن اینکه به هر روی علوم انسانی در کشور پاسخگوی نیاز اجتماع ما نیست. مثل لباسی که به تن کسی نمیخورد و بر همین اساس هم دلیلی ندارد که مدیر فرهنگی ما علوم انسانی بداند یا اینکه براساس موازین علمی این علوم کار بکند. واقعیت این است که مباحث فرهنگی از زیر مجموعههای علوم انسانی است و اگر بررسی منصفانهای صورت بگیرد، این گزاره گزافی نیست که بگوییم متأسفانه علوم انسانی در کشور ما اساساً متولد نشده است.
اگر بخواهیم از حوزه آینده پژوهی به فرهنگ انقلاب اسلامی نگاه کنیم، مهمترین دستاورد و گذرگاه حساس انقلاب اسلامی در حوزه فرهنگ چیست؟
بدون تعارف و مجامله، باید گفت که گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی با گفتمان جریان سلطه در تقابل است و با توجه به اینکه ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی نرمافزاری است، مقابله با ما هم نرمافزاری خواهد بود و این یک موضوع کاملاً روشن است. درباره این نبرد، اصطلاح جنگ نرم استفاده شده که اصطلاح درستی است. در موضوع جنگ نرم هدف دشمن از بین بردن مزیتهای فرهنگی ماست یعنی هر جایی که نقطه قوت ماست مورد تهدید قرار میگیرد. شاید اگر بخواهیم مهمترین و بزرگترین مثال این تهاجم را ذکر کنیم تهاجم همه جانبه به عرصه خانواده ایرانی است. یعنی نقطه قوت ما را از انسجام و تحرک و ایمنی بخشی بیندازد.