هر سال با پایان فصل زمستان و آغاز موسم نوروز،صدها هزار ایرانی قدر شناس  عزم سفری می کنند که محتوای آن مرور و تجدید میثاق با تاریخ و آدم هایی است که سربلندی تاریخ ما مرهون آن هاست.

اردوی راهیان نور ،به ویژه در اوقات پر لطافت بهار و آغاز سال ، فرصتی برای نماز عشق به اذان شهدا است و زمانی برای تمرین ایستادگی در مسیر حماسه.

راهیان نور هر سال به جایی می روند که شهدای بزرگوار دفاع مقدس ، روزها و شب هایشان را برای جاودانگی ایمان و سربلندی ایران گذراندند . مردم هر ساله می روند تا به یاد حماسه سازان هشت سال نبرد نابرابر ما با دشمن سرا پا مسلح ،راه و روح و رویه خود را با جهاد به عنوان رکن رکین ایمان و ایثار بسنجند.

بهار در بهار به روایت اشک

شادی نوروز ، از آمدن بهار است و بهار طبیعت و لطافت آن از پا قدم سبز باران . باران  که می آید زمین مرده زنده می شود و بهار می رسد.ایرانیان باستان ،هنگامه ی نو شدن زمین را به عنوان هنگامه تازه شدن زمان و زمانه خود  تلقی کردند و نوروز همان زمانی شد که باران می آمد و ایرانی برای سفره هفت سین خود ، هفت چیدنی را بر خشت خام می نهاد و زیر باران قرار می داد. باران که می آمد و رستنی ها که بر می آمد ایرانی بساط نوروزش را به پا می کرد و عید زمان و زمانه را برپا می کرد.

جان ها نیز در مسیر روزمرگی ها می میرند و زمستان زده، اسیر زمهریر حوادث می شوند و تا اشک دیده روان نشود ؛چیزی از  این طبیعت فسرده ی  جان بر نخواهد خاست.

راهیان نور پیوندگاهی است که بهار طبیعت با بهار جانی که بر مظلومیت شهدا می گرید و پاک می شود همگام می شود و جان و جهان زائر سرزمین نور زیر باران اشک و باران ابر تازه و نوروزی می گردد. و این آن چیزی است که راهیان نور را با اشک و لبخند و معنویت و تازگی خود، روز به روز در دل و دیدگان فطرت های پاک زنده و زنده تر می کند.

اینجا تخت جمشید است

خرابه های تخت جمشید برای بسیاری جذابیت زیادی برای هویت یافتن دارد.برای همان " بسیاری "اصالت هویت ایرانی همان امپراطوری است که بر اقصا نقاط دنیا "زور"ما را به اثبات برساند. و اساسا در فرهنگ همان "بسیاری" اصالت و اساس هویت ملی همان "زور و سیطره ی ما بر دیگران" است.

شاید به خاطر همین هم برای نوروز ، دوست دارند نشان دهند که بیشتر از همیشه علاقه دارند،باستانی باشند و همان کشوری که به زور وارد کشور های دیگر شد و آن جا را فتح کرد و  سپس اعلام کرد که بعد از قبول حکومت ما،دیگر همه تان آزادید ،هرکه را خواستید پرستش کنید و و هر جور که خواستید بگردید و زندگی کنید.و زندگی به شرط قبول حکومت ما آزاد است.برای چنین تفکراتی که عظمت ایران را در چنین سیطره ای می بیند تخت جمشید همان میعادگاهی است که در آن می توان ایرانی بودن را جست و قهرا بدان افتخار کرد.

برای همین جامعه نوروزها و حتا لحظه ی سال تحویل ها کاخ های شاهان سابق ، همان قبله گاهی است می توانند در آن آرزو کنند که آینده ی تمدن و تاریخ سرزمین شان به همان روزگاران باز گردد که در آن اولین وظیفه نوروزی رعیت ،هدیه بردن هستی و نیستی اش برای حاکم است.

در آن سوی ماجرا هم گروهی اعتقاد دارند که تخت جمشید ملت ما ،همان جایی است که نماد پیروزی ما بر نیروهای اهریمنی است. همان جایی که دست فزون خواهان از آب و خاک ما قطع شد .مایه عظمت ما نه ساختمان های عظیم و غول پیکر به آتش کشیده شده از شکست است بلکه تخت جمشید ما ویرانه های نبردی است که به سرمایه خون ،وجبی از وطن از دست نرفت.

برای آن هایی که به اردوهای راهیان نور می روند ،جام جهان نما چشمانی است که در استخوان جمجمه های شهدای گمنام به خاک برگشته و در زمین مدفون شده و آینده و گذشته ی جهان و جهانیان در ذره ذره ی آن هویداست.

از شاهنامه خوانی تا روضه خوانی

اما در این سال هایی که مردم برای نو شدن جان راهی سرزمین نور می شوند. کم کم نسل های تازه ای وارد می گردند که کمتر اطلاعی از جنگ و حماسه و پیروزی و شکست دارند و به همین خاطر ، در کنار فضاسازی ها و نگه داشتن طبعت بکر جنگ و نبرد ، نقل حماسه ضرورت تام پیدا کرده و به همین خاطر برای اولین بار فرهنگ سازی موضوعیت یافته است.

برای همه آن هایی که نقل جنگ می گویند، چه آن هایی که در جنگ خودشان حضور داشته اند و چه آن هایی که آموزش یافته ی این کارند نوع نقل گفتن و تاثیرگذاری آن بسیار مهم است.

نقال های حماسه ناخودآگاه سعی می کنند که پیوندی بین امروز و دیروز برقرار نموده و از میان حرف های دیروز ، مسئولیت های امروزی را متذکر شوند . اما واقعیت این است که تاثیرگذاری در این زمان کوتاه بسیار دشوار است و سلیقه ی نقل کننده حماسه ممکن است روایت را به سمت اسطوره سازی های شاهنامه یا روضه خوانی  و مصیبت خوانی پیش ببرد. مشکل اصلی هم آن است که راوی حماسه نمی داند که مسئولیتش برای گفتار با مخاطبش تا کجاست و اساسا باید روضه ی شهدا را بخواند یا شرح نبرد آن ها را ... این است که گاهی مجبور می شود به جای ارائه یک برنامه تبلیغی مدون و مشخص به نحو کاملا سلیقه ای شعار بدهد و حتا حال و هوای معنوی مخاطبش را با اطاله کلام کاملا از بین برود.

هشدار نسبت به سرنوشت مشترک

علمدار انقلاب اسلامی اخیرا در پیامی به راویان سرزمین های نور ، نسبت به سرنوشت مشترک روایت گری جنگ تحمیلی و برخی روضه های حضرت سید الشهدا(ع) هشدار دادند.

رهبر حکیم انقلاب اسلامی چندی پیش در بین مسئولین روایت سیره شهدا عینا همین مطلب را اشاره کردند و فرمودند:

"گاهى اوقات انسان خيال ميكند براى شيرين كردن يك قضيه در چشم مخاطبين، بايد آن را با پيرايه‌ها و اغراقهائى بياميزد؛ بعد كه از يك افق بالاترى نگاه ميكند، مى‌بيند نه، اين پيرايه‌ها - چون مصنوع ما بود - نه فقط بر ارزش آن عنصر حقيقى نيفزود، بلكه گاهى از آن كاست. اتقان را در نظر بگيريد و روايت را روايت صحيح قرار بدهيد؛ نگذاريد روضه‌خوانى براى شهدا، به سرنوشت روضه‌خوانى براى سيدالشهداء (عليه الصّلاة و السّلام) - در دوره‌هائى - دچار بشود. همان چيزى كه هست را بيان كنيد؛ منتها بيان هنرمندانه. ما ميخواهيم كمبودهاى هنرمندى خودمان را در تبيين حوادث عاشورا، با اضافه كردن افزودنى‌هاى غيرلازم پر كنيم؛ در حالى كه نه، اگر ما بلد باشيم و ما هنرمند باشيم، هيچ افزودنى‌اى لازم نيست."

واقعیت این است که این سرنوشت مشترک ناشی از همان ابعاد مشترکی است که بین جبهه ها و واقعه ی کربلا دیده می شود و ممکن است همان طوری که واقعه ی عاشورا را دچار تحریف کرد ، موضوع جنگ و جبهه را نیز به قهقرای مصیبت خوانی و مویه گری و مویه گرایی بی فایده ببرد.

این مویه گرایی هم عبارت بوده از ایجاد حس ترحم و پوشیده داشتن رشادت ها و اشاره به کرامت ها و معجزات نامشخص به جای دلایل روشن و واضح و قابل دفاع.

از سویی کیفیت روایت گری هم تشابه خاصی با روضه خوانی پیدا نموده و طولانی و موجز بودن آن خودش اسبابی شده برای جذب و دفع.

به عنوان مثال یکی از زائران سال های گذشته نعریف می کرد که برای گذراندن فاصله بین هویزه و خرمشهر که با جاده ی بسیار ناهموار آن ،مدت زیادی هم می شود یکی از راویان حماسه که اتفاقا جانباز هم بود را به همراه گروه جوانان فرستاده بودند. آن بزرگوار هم حدود 2 ساعت در هوای گرم فروردین مشغول نقل در ماشین بود . و این در حالی بود که که نه برای ما رمقی برای گوش کردن مانده بود و نه برای او رمقی برای سخن گفتن. و این کیفیت روایت نشان می داد که ظاهرا نقل و روایت هیچ استاندارد خاصی ندارد.

خلاقیت سالانه در نقل ها

یکی دوسال قبل که به همراه گروهی میهمان سرزمین نور بودم .یکی از راویان وابسته به جهاد سازندگی در محل بهشت شهدای جاوید شلمچه حدیثی نقل کرد که مفهوم آن این بود که ظاهرا در مسیر هجرت امام رضا به ایران ، حضرت در شلمچه توقف کرده و بیاناتی درباره ی شهدای شلمچه داشته اند. شنیدن این روایت شگفت ، در ابتدای کار همه را به تامل وا داشت اما شیوع این روایت تازه باعث شد که آستان قدس رضوی گروهی را مامور مطالعه ی پیرامون این حدث نماید و تا جایی که مجله امتداد در یک پژوهش کامل به نتیجه رسیده بود، اولا مشخص شد که در زمان جنگ هیچ یک از رزمندگان از وجود چنین حدیثی مطلع نبودند و شیوع این حدیث مربوط به بعد از جنگ است و از سوی دیگر حتا یک سند معتبر یا غیر معتبر درباره ی حضور امام رضا ع در شلمچه و صدور این حدیث در این منطقه وجود ندارد.

تطبیق عملیات های دفاع مقدس بر حوادث مربوط به ظهور امام زمان هم از کارهایی بود که نه توسط راویان بلکه راسا توسط مسئولین کاروان های راهیان نور به تازگی باب شده و این نشان می دهد که متولیان  و مخاطبان راهیان نور برای لبیک به ندای رهبر  و جلوگیری از خرافه پذیری و بدعت های تازه برای بازار گرمی این ناحیه های واقعا گرم و پر نور باید هوشیار بوده و استناد هر مطلب مشکوکی را از راوی آن به سختی مورد پرس و جوی علنی قرار دهند.

جایشان خالی است و پر نمی شود...

روزی در عمق گرمای کشنده نقطه ی صفر مرزی شلمچه شاهد اخلاص خادمان شهدا بودم و روزی در بارانی که به اندکی شلمچه را دریایی از گل و هور کرد. خادمانی به این اخلاص در کمتر جایی می توان یافت و این کم سرمایه ای برای سرزمین های نور نیست.که نه تنها شهدا به قول امام راحل امامزادگان عشقند بلکه به تعبیر رهبر حکیم انقلاب اسلامی که فرمودند: امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . خادمان شهدا را به عنوان شهدای زنده می توان تجسم کرد و اخلاصشان را ستود.اما واقعیت این است که در عصر حاضر برای فعالیت فرهنگی و اثرگذاری به چیزی بیش از اخلاص نیاز است و آن تدبیر کافی برای پوشش دادن به سلیقه های مختلف است.

واقعیت این است که سرزمین های نور از فقدان خدمات فرهنگی مناسبی مانند موزه های فعال ،کتابفروشی ها و پایگاه های توزیع بروشور و اطلاع رسانی، سایت های مناسب سه بعدی نشان دادن وضعیت عملیات و مشارکت فرماندهان نظامی برای مانورهای مردمی لحظه های نبرد و تشریح آن به شدت رنج می برد.

در محل شهادت سرداران بزرگ – به جز شهید علم الهدی – با زندگی نامه شهدا روبرو نیستیم  و اساسا چنین مکان هایی کمتر مشخص هستند.

در عصر اخیر استفاده از پایگاه های دوربرد بلوتوث و استفاده از پیامک و... امکاناتی است که بر ابزارهای فرهنگی موجود در این زمینه ها افزوده است اما از آن خبری نیست و مطلب مهم تر این که مسئولین راهیان نور برای نگه داشت فرهنگی مخاطبین خود ظاهرا نه بودجه ای دارند و نه برنامه ای . نتیجه هم آن که هر سال میلیون ها نفر از این مراکز بازدید می کنند و در نهایت می روند و بعضا هم باز نمی گردند و هیچ کس هم به آن ها کاری ندارد!

و البته  باید دانست اگر جا پای کار فرهنگی مستدل و منظم و مستمر به این حال و هوای مقدس اضافه نشود ، باید خدای نخواسته منتظر اشاعه خرافات و مطالب بی پایه و اساس و تبدیل زیارت به گردشگری باشیم.!