انتخابات، آينه فرهنگ عمومي جامعه
تحليل جامعهشناسي رفتار انتخاباتي و تحليل فرهنگي آن.
هر چه ابعاد انساني انتخابات و سطح تماس و فراگيري آن بيشتر و بزرگتر باشد، ميتوان انتظار داشت كه نتايج حاصل از اين پژوهشها در باز پژواك جامعه و فرهنگ كشور واقعيتر باشد.
براساس آمار رسمي، حدود 85 درصد جامعه فعال كشور در آخرين انتخابات شركت كردهاند كه در نوع خود يك ركورد جهاني مشاركت به شمار ميرود. تحليل اين مشاركت 40 ميليوني در ابعاد مختلف فراتر از دستيابي به يك تحليل يكسويه براي انقلابي است كه دوران تثبيت خود را ميگذراند.
از اين رو درك درست آن ما را به سوي رويدادي حتي فراتر از انتخاباتي مانند رفراندوم تعيين جمهوري اسلامي رهنمود ميسازد.
درونمايه و برون پيرايه اين انتخابات نشان داد كه تحولات جاري كشور آبستن يك تحول مهم و اساسي است كه بازخوردي از همه تغييرات اجتماعي فرهنگي 30 ساله گذشته به شمار ميرود.
بررسي ابعاد فرهنگي اين انتخابات از اموري است كه براي فهم اين نقطه عطف با تمام مشخصاتش ضرورت تمام دارد.
انتخابات فرهنگي و فرهنگ انتخابات
زماني كه درباره مشتركات انتخابات به عنوان «ساز و كار سياسي حكمراني خوب» و فرهنگ به عنوان ريشه رفتاري و زندگي فكري فرد و جامعه سخن ميگوييم، نگاهمان به وجه مشترك 2 موضوعي متمركز ميشود كه در درون و برون، مفاهيم مشترك را با ادبيات متفاوتي بيان ميكند.
مثلا در كالبد 2 لفظ متفاوت، انتخابات به دنبال عدالت و مساوات تصميمگيري است كه در فرهنگ فضيلت دادگري است.
در واقع دموكراسي به دنبال تحقق فضيلتي است كه بنمايه آن كاملا فرهنگي و اخلاقي است.
در واقع تلاشهاي انتخاباتي كه به تغيير يا تثبيت ساخت قدرت سياسي منجر ميشود؛ امروزه به جاي توجه به ابزارهايي مانند زور و اقتدار، وابستگي زيادي به افكار عمومي و مقوله فرهنگپذيري در 2 حوزه ساخت و محتوا دارد.
رويكرد فرهنگي در حوزه ساخت، روند مهندسي افكار عمومي را امري متناسب با فرهنگ هر جامعه ميداند و در حوزه محتوا نيز پيامهاي سياسي ميتوانند ماندگار شوند كه درونمايه فرهنگي داشته باشند.
در سالهاي پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي كه بر مبناي فضايل اخلاقي و كرامت انساني بنا شده است، آنچه در بيشتر انتخابات و مشاركتهاي انساني حوزه عرضه و رقابت بوده، مسائل فرهنگي است.
به بيان ديگر، از آنجا كه موجوديت تغيير سياسي كشور از پادشاهي مطلق به نظام مردمسالاري بيش از ريشههاي اقتصادي (مانند انقلابهاي كمونيستي) و حتي سياسي (مانند انقلاب فرانسه) موضوع «اسلامخواهي» و ستيز با غربزدگي و شرقزدگي فرهنگي در ايران بوده، هر گونه برنامهريزي براي تحقق آرمانهاي حكومت جديد (هر چند در لايههاي بيروني) بر محورهاي فرهنگي بايد صورت ميپذيرفته است.
اين وجهه در حكومت اسلامي داراي ابعاد شرعي نيز هست. اين ابعاد شرعي كنار ساز و كارهايي كه دولت، نمايندگي يا وكالت افراد از مردم را قانونا مشروع مينمايد، باعث مشروعيت باطني آن نيز ميشود زيرا در اسلام قدرت فاقد هرگونه اصالت است.
براساس اين بعد، نميتوان براي هر بهانه و از جمله به دست آوردن قدرت مصالح عمومي را ناديده انگاشت و فرهنگ عمومي را خدشهدار نمود.
بويژه در انديشه شيعه كه حُسن و قُبح اعمال و افكار ذاتي است، به هيچ دليلي نميتوان از درستكاري و رعايت جوانب امور غافل بود.
از امام صادق عليهالسلام در اين زمينه نقل شده:
«اما علمت، ان اماره بنياميه كانت بالسيف و العسف و الجور و امامتنا بالرفق و التالف و الوقار و التقيه و حسن الخلقه و الورع ....»
تو چه ميداني! حكومت خاندان اميه با شمشير و زور همراه بود ... و امامت ما با مردم دوستي و نزديك كردن دلها و ... است.
توجه به اين نكته در انديشه ديني شيعه، حكومتداري را مسالهاي كاملا فرهنگي نشان ميدهد، زيرا حكومت ولايي يك اوتوريته فرهنگي است تا اقتدار سياسي.
فرهنگ عمومي و انتخابات
در كشورهايي كه سالها طعم استعمار و استبداد را چشيده باشند؛ انتخابات بيش از آن كه بيانگر نظام سياسي باشد، يك خرق عادت تاريخي است. در واقع بيماريهاي اجتماعي ناشي از سالهاي ديكتاتوري و استبداد زخمهايي است كه بيش از همه، تاثيرات خود را در عرصه فرهنگ عمومي به جاي گذاشته است.
در اين جوامع، انتخابات و تاثيراتي كه فرهنگ عمومي به طور متقابل در تعامل آن دارد؛ تمريني تاريخي براي يك تغيير اساسي است.
در واقع انتخابات در عرصه فرهنگ عمومي 3 مولفه «رقابت»، «مشاركت» و «مسووليت» احيا ميكند.
همچنين ابزارهاي انتخاباتي مانند رسانهها و شگردهاي انتخابات مانند مناظرهها، متينگها و منشورات انتخاباتي داراي دامنه تاثير فراتر از انتخابات در اخلاق عمومي است.
بنابراين وضعيت مبارزات انتخاباتي و وقايع پس از آن در زمان خود و حتي بعد از زمان خود زمينهساز به وجود آمدن گفتمان فرهنگي جامعه است.
گاهي اين تاثيرات چنان ويژه و عميق و گسترده است كه گويي در زمان انتخابات جامعه به لحاظ فرهنگي باز توليد شده و وجوهي تازه از آن نمايان ميشود.
انتخابات 22 خرداد 88 و 2 خرداد 76 از جمله اين اتفاقات شگرف فرهنگي محسوب ميشوند.
انتخابات و سياستهاي فرهنگي
براساس همان نظريهاي كه معتقد است: «انسانها به گونهاي كه فكر ميكنند، زندگي ميكنند.» ميتوان نتيجه گرفت كه انتخابات از آنجا كه رابطه كاملي با افكار عمومي دارد، در يك تعامل دوجانبه با مقوله فرهنگ قرار دارد.
در اين تعامل از سويي افكار عمومي در پديد آمدن دولتي نقشآفريني ميكند كه سياستگذار و مجري فرهنگي حكومت است و از سوي ديگر مجموعههاي اجتماعي و نهادهاي فرهنگي و عمومي بر اين رفتار افكار عمومي واكنشهاي مثبت و منفي نشان ميدهند.
اهميت تاثيرپذيري متقابل حكومت و مردم در ابعاد فرهنگي و رفتاري تا حدي است كه حضرت اميرالمومنين عليهالسلام در بياني گوهر بار ميفرمايند:
«الناس علي امرائهم اشبه من ابائهم» مردم نسبت به زمامدارانشان از پدرانشان شبيهترند.
رفتار و سياستهاي دولتمردان در حكومتهاي دموكراتيك ناشي و تاثيرگذار در همه ابعادي است كه آن را به عنوان فرهنگ ميشناسيم. بويژه اينكه در طولاني مدت اين ابعاد، تمدني را شكل ميدهد كه ثمره تمامي اين تعاملات است.
پرونده فرهنگي انتخابات اخير
براساس آنچه ذكر شد، ميتوان به داشتهها و نداشتههاي انتخابات اخير در تعامل با مسائل فرهنگي پي برد.
واقعيت اين است كه مشاركت 40 ميليون نفري انتخابات دهم با توجه به شركت حداكثري مردم آزمونگاهي براي همه داشتهها و نقاط ضعف فرهنگ عمومي ما و خواست آنها بود.
جامعهشناسي حكومتها در دوران تثبيت نشان ميدهد كه نظامهاي سياسي در اين دوره زماني، همواره از يك مشاركت متوسط بهرهمند ميشوند. حال سوال اينجاست كه چه چيزهايي توانسته جامعه نو بالغ انقلاب را اينگونه براي اين حضور حداكثري متقاعد كند.
متاسفانه وقايع بعد از انتخابات، فضاي عمومي را چنان غبارآلود كرد كه بسياري از مطالبات عمومي مردم كه در انتخابات از همه طيفها و نظرها حضور به هم رساندند كمتر مورد تحليل قرار گرفت.
علاوه بر آن كه به عقيده بسياري از تحليلگران داخلي و خارجي راي هر فرد، خارج از محتواي آن، نشانه اعتماد به نظام سياسي محسوب ميشود؛ بسيار سادهلوحانه است كه اعتماد دوباره به دولت اخير نشانه علاقه عموم به حفظ شرايط موجود تلقي شود.
درك اين موضوع البته در اولين نطق رئيسجمهوري منتخب نيز هويدا بود، وقتي ايشان خود را نماد تغيير ناميد.
حال بايد دانست اين تغيير چه رنگ گفتمان اصولگرايي داشته باشد و چه اصلاحطلبانه، بيشتر از بعد سياسي يا اقتصادي صبغه فرهنگي و اجتماعي دارد.
امروز دلسوزان جناحهاي سياسي در اظهارات خود درباره اتفاقات پس از انتخابات احساس نگراني و ناراحتي ميكنند و بيش از اين، درباره زمينههايي كه اين اتفاقات براي دخالت بيگانگان باز ميكنند هشدار ميدهند، اما حقيقت اين است كه اتفاقات اخير تاوان بيتوجهي به مسائل فرهنگي يا همان مقولهاي است كه از سوي رهبر فرزانه انقلاب به مظلوميت فرهنگ تعبير شده است.
به برخي از اين ابعاد پرداخته نشده، هيچگاه مورد برنامهريزي بايسته قرار نگرفته و متولي خاصي نيز ندارند.
بنابراين هرگاه درباره مظلوميت زدايي از فرهنگ سخن گفته ميشود عدهاي به دنبال اجراي جشنوارههاي پر و پيمانتر ادبي و هنري و سنگينتر كردن عدد و رقم جوايز اين مسابقات ميافتند.
گروهي از مسوولان نيز به برگزاري جشنها و كنسرتها رو ميآورند و عدهاي ديگر نيز به چاپ روز افزون بنر و پلاكارد و ساير اقلام تبليغي فكر ميكنند!
درسهايي كه سر كلاس خوانده نميشود
انتخابات و درسهاي آن گرچه پس از انقلاب بيش از 30 بار (يعني هر سال حداقل يك انتخابات) تكرار شده؛ اما هيچگاه چيستي، چرايي و لوازم و جوانب آن مورد بررسي همه جانبه قرار نگرفته است.
در واقع دانشآموزان ما، در ميان نظام آموزشي غيرمنسجم ميتوانند از راديكال، تانژانت و مثلثات تا روش قلمه زدن گلها و انبوهي از آموختنيها را فرابگيرند اما نميدانند مردمسالاري چيست، شكست چيست و پيروزي كدام است؟
شايد به همين دليل و نظاير آن، هرگاه مجالي براي نشاط طبيعي سياسي و اجتماعي فراهم ميشود؛ عمدتا به جاي حركت سريعتر به سمت افقهاي توسعه، با خودمان درگير شدهايم.
عناصر مفقود فرهنگي در انتخابات
حركت به سمت مشاركت مطلوب سياسي، در اين سالها تنها به عهده صدا و سيما و ساير رسانههاي جمعي بوده است.
در واقع رسانهها به مقتضاي امكانات ارتباطي خود و همچنين اثر آني و گذراي خود به تنهايي قادر به نهادينه كردن يك فرهنگ اجتماعي و سياسي نيستند.
در مقابل، برخي از عناصر فرهنگي قادر به فهم تحولات زمان خود نبوده و همچنان به بيماري استبدادزدگي (2500 ساله) دچارند. در اين زمينه توليدات هنري و فرهنگي، گرچه تا حد قابل قبولي توانسته است به انعكاس بايستههاي انقلاب و دستاوردهاي آن بپردازد؛ مثلا جنگ و مجاهدت را انعكاس دهد يا در دلايل و عوامل انقلاب اسلامي سخن بگويد ولي هنوز چيزي به نام هنر و ادب جمهوري اسلامي، به عنوان يك نظام سياسي اجتماعي معاصر متولد نشده است.
هنوز در بسياري از اشعار و نوشتهها، بالاترين القاب با لغتهايي مانند «شاه»، «خان»، «تاج»و ... استعاره ميشوند و حتي قهرمانان ادبيات ارزشي ما هم عمدتا عناصري استثنايي، قالبشكن و ساختارگريز هستند.
در عرصه هنرهاي تصويري نيز همين حالت به نحوي ديگر دنبال ميشود و قهرمانان فيلمهاي مفهومگرا و اجتماعي ما، حاج كاظم «آژانس شيشهاي» يا «رسول»اخراجيها 2 يا «مجيد سوزوكي»اخراجيها 1 يا رضا در فيلم «مارمولك» تقديس ميشوند. در چنين اوضاع و احوال نميتوان انتظار داشت كه يك «پيروزمند شايسته» و يك شكستخورده نجيب در چنين جامعهاي متولد شود.
بيماري قانونستيزي و گريز از ساختارها به عنوان يك اصل، به عنوان عنصر جذابيت هرگونه اثر فرهنگي ارائه ميشود و ما بعد از انتخابات انتظار جامعهاي را ميكشيم كه براي رفتار معقول آن برنامهريزي و سرمايهگذاري نكردهايم.
انتخابات رياست جمهوري دهم عرصه بروز چنين كمكاريهايي بود.